چند سال پیش که برای گرفتن گواهینامه رانندگی کنار مربی‌ام می‌نشستم و تازه کلاچ و ترمز را یاد می‌گرفتم، ترسم از راننده‌هایی که پشت سر من تازه‌کار بوق ممتد می‌زدند و نیش ترمزی می‌کردند و حرف‌های زشتی نثار من و مربی‌ام می‌کردند، از ترس رانندگی بیشتر بود.
کد خبر: ۲۶۰۵۱۰

ازشان می‌ترسیدم، مربی‌ام زن شجاعی بود، به قول معروف کم نمی‌آورد، من نفسم از ترس به شماره می‌افتاد اما او تمام تلاشش را می‌کرد تا بالاخره جوابی به حرف‌های نامربوط آنها  بدهد. آن زمان فکر می‌کردم همین برخورد رو در رو، روش خوبی است اما به خودم قول داده بودم هرگز برای ماشین در حال آموزش مزاحمتی ایجاد نکنم.

بعد‌ها که نوبت به رانندگی من شد، نمی‌توانستم روش او را پیاده کنم، تا به خودم می‌جنبیدم، راننده مزاحم حرفش را زده بود و گازش را گرفته بود و من مانده بودم و یک دنیا حرف و جواب که صدایش جز خودم به کسی نمی‌رسید.

حالا اما من ادب را نه به تعبیر زیبای سعدی که به گونه‌ای دیگر از بی‌ادبان آموخته‌ام، مثل خودشان رانندگی می‌کنم، به اصطلاح به آنها راه نمی‌دهم، قبل از این‌که به من برسند، شیشه را بالا آورده‌ام و قفل مرکزی را کار انداخته‌ام و صدای پخش را بلند کرده‌ام... راننده مقابل را که متوجه شده صدایش به من نمی‌رسد، با لبخندی بدرقه می‌کنم. لب‌خوانی هم بلد نیستم.

از حرکات و سکنات راننده می‌فهمم که از این‌که صدایش فقط به خودش می‌رسد، عصبانی‌تر شده است.

مثلا کم نیاورده‌ام اما همچنان روحم آزرده می‌شود.

نمی‌دانم چند نفر این یادداشت را می‌خوانند، اصلا چند نفر این یادداشت را می‌خوانند که همین برخورد‌ها را تجربه کرده‌اند یا این‌که با بقیه رفتار مشابهی داشته‌اند، فقط می‌دانم ما رفتار درستی با هم نداریم. فقط به خودمان فکر می‌کنیم، به خودمان که مثلا دیرمان شده، که در بدترین حالت مثلا عجله داریم و با این بساط ترافیک تازه اگر بتوانیم از ماشین جلویی هم به زور بوق و فحش سبقت بگیریم، تا ماشین بعدی و ترافیک بدتر، چند دقیقه‌ای بیشتر فاصله نداریم. من فقط می‌دانم کسی به موی سپید راننده جلویی، به مسن بودن راننده‌ای که از فرعی می‌آید و بر اساس قوانین، گیرم که حق تقدم ندارد، توجه ندارد.

فقط می‌دانم حتی روش انتخابی خودم هم درست نیست. فقط می‌دانم و یادم مانده که چند سال پیش، موقع پارک ماشین به ماکسیمایی زدم و منتظر صاحبش ماندم و وقتی رسید، لبخندی زد که همین که منتظرش مانده‌ام، بیشتر از ماشین برایش ارزش دارد، من فقط می‌دانم لبخند، لبخند می‌آورد، محبت، محبت می‌آورد و روح آدم کمی آرام می‌شود.

مستوره برادران نصیری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها