جهانی در یک مرز – 15

ماجرای مدرسه نمدمالان

میرزا آقاخان کرمانی به همراه دیگر روشنفکران مشروطه خواه مانند جلال الدین میرزا، ناظم الاسلام کرمانی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، طالبوف تبریزی، زین العابدین مراغه یی، مجدالاسلام کرمانی، شیخ ابراهیم زنجانی، میرزا ملکم ناظم الدوله، سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ احمد روحی، یحیی دولت آبادی، میرزا علی خان امین الدوله، میرزا محمد علی خان مجدالملک، شیخ مهدی شریف کاشانی، احتشام السلطنه ، میرزا حسن رشدیه، میرزا یوسف خان مستشارالدوله، میرزا حبیب اصفهانی، مشیرالدوله، مخبرالسلطنه ی هدایت و شماری از روحانیون نواندیش، در گفته ها و نوشته هایش از ماهیت نظام استبدادی و خودکامه در ایران پرده بر داشت و خواهان سقوط این نظام و عواملش شد.
کد خبر: ۲۵۳۲۰۲

کرمانی سلطنت قاجاریه را نقطه ی عطفی در انحطاط تاریخی ایران می دانست و در "نامه های تبعید" ص 87 نوشته که "عزم جزم کرده است تا به جهت قلع و قمع ریشه این  جانوران تعدی و این لاشخوران منفور و پاک شدن ایران از عفونت کثافت وجود نالایق ایشان دو رساله (کتاب) بنگارد" تا در رساله ی نخست "تکالیف ملت ایران" را روشن کند و آن گاه نیز کتابی "در تاریخ قاجاریه" بنویسد زیرا برای "برانداختن بنیان این درخت خبیث چنین کتابی لازم است". 

 

پس از واقعه ی واگذاری امتیاز توتون و تنباکو به انگلیسی ها در زمان ناصرالدین شاه قاجار، میرزا آقاخان با مشارکت روشنفکران و جمعی از بازرگانان نامه یی به میرزای شیرازی از مراجع شیعه نوشت و مشوق او شد که صرفا به پیروزی ای که در لغو امتیاز تنباکو (واقعه ی رژی) نصیب او و ملت ایران شده قانع نشود و " امور را تا نقطه ی آخر اصلاح کند" یعنی به کار سلطنت ناصرالدین شاه خاتمه دهد. نوشت که از پیشوایان دینی می خواهد که " دستگاه ظلم و معاونت ظلم و اطاعت ظالم را  تکفیر نمایند".( شورش بر امتیازنامه ی رژی، فریدون آدمیت، نشر پیام، ص 140).

 

این روشنفکر عرف گرای مخالف استبداد و رژیم قاجار که یکی از برجسته ترین تدوین کنندگان تاریخ و اندیشه ی ملی گرایی ایرانی است برای سقوط حکومت ظالم و مستبد قاجار به هر دری زد و به هر اندیشه یی پناه برد. در تبعید، به پیروی از میرزا ملکم، جمعیت "آدمیت" استانبول را به راه انداخت و خود از نیروهای فعال آن جمعیت بود.

 

او هم زمان تحت تاثیر اندیشه های سید جمال الدین اسدآبادی، مبلغ اندیشه ی "اتحاد اسلام" بود و در زندگی کوتاه خود از هیچ کوششی برای سقوط حکومت ناصرالدین شاه خودداری نکرد و سرانجام پس از ترور شاه - به دست همشهری دیگرش میرزا رضای کرمانی- به اتهام همدستی در قتل شاه، دولت عثمانی، او و یارانش خبیرالملک و شیخ احمد روحی را به ماموران مرزی ایران سپرد و در صفر 1314 قمری، عاملان حکومت مستبد قاجار، هر سه نفر را در یکی از باغ های تبریز، زیر درخت نسترنی سر بریدند.

 

هر چند سر میرزا آقاخان کرمانی و یارانش پیشتر از نظام خودکامه بر باد رفت اما او به نشانه های آغاز و پیروزی "جنبش مشروطیت" مردم ایران اشاره کرده بود و این اتفاق افتاد اما "خودکامگی" در ایران به بن بست نرسید، این "بساط کهنه" برچیده نشد و بار دیگر پس از مشروطیت، در جامه ای جدید جلوه گر گردید.

 

مروری بر تاریخ کرمان

 

تاریخ نویسان تحلیلگر، نوشته اند که کرمان در سده ی دوم فرمانروایی صفویان بر اثر سوء سیاست و سیاست دینی تبعیض آمیز و خودکامگی حاکمان، نابسامان شد و به وسیله ی افغان ها سقوط کرد. زیرا در آن زمان، خودکامگی و سست عنصری مسوولان جای اصلاح طلبی و تدبیر را گرفت، بی لیاقتی، جانشین کاردانی شد و دیانت که در آغاز مایه ی نوعی انسجام بود به عامل انحطاط تبدیل گشت.

 

به گواهی تاریخ، در بخش های وسیعی از فرمانروایی صفویان، اهل سنت و جماعت و نیز گبریان و زرتشتیان زندگی می کردند و رفتار نابرابر و تبعیض دینی علیه آنان به تهدیدی برای نظام حکومتی تبدیل شد و زمینه های شورش و یورش افغان ها و سقوط ایران زمین از جمله کرمان را فراهم کرد.

 

سیاست تبعیض دینی حکمرانان صفوی - که خود را شیعه می دانستند - در قبال ساکنان اهل سنت شهرهای هرات و قندهار - و دیگر بخش های افغانستان که آن زمان بخشی از ایران بود- و نیز اعمال همین سیاست علیه زرتشتیان کرمان، موجب شد این دو طایفه ی مذهبی علیه حکومت مرکزی همدل و همسو شوند.

 

برخی جهانگردان و تاریخ نویسان خارجی مانند "تادئوش کروسینسکی" در گزارش خود از ایران دوره ی صفویه یکی از علل سقوط کرمان را ارتباط های پنهانی زرتشتیان با محمود افغان می داند و می نویسد: از آنجا که یوغ صفویان که اغلب زرتشتیان را مورد آزار و اذیت قرار می دادند، بر آنان گران می آمد، میرمحمود افغان به کوشش چندانی برای جلب حمایت آنان نیازی نداشت و به وسیله ی آنان توانست شهر را فتح کند. (تاملی در باره ی ایران، جواد طباطبایی، ج 1، صفحه ی 490).

 

باستانی پاریزی از نویسندگان معاصر کشورمان که خود از خطه ی کرمان است در کتاب "سیاست و اقتصاد عصر صفوی" در باره ی همکاری زرتشتیان یا گبران با محمود افغان و آن چه پیش از یورش افغانان از کارگزاران حکومتی بر آنان می رفته می نویسد: صفویان از زرتشتیان جزیه می گرفتند. افغانها به دنبال تسلط بر کرمان جزیه ی زرتشتیان را بخشودند. اصفهان، جزیه خواه بود و افغان جزیه بخش شد؛ ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!

 

او در باره ی سیاست نامناسب شیخ علی خان حاکم وقت کرمان می نویسد: کرمان بر اثر سوء سیاست شیخ علی خان دچار چند دستگی شده بود: یکی دعوای کرد و فارس که صورت مذهبی شیعه و سنی یافته بود و یکی زرتشتی و مسلمان که بعدها ابعاد نظامی و سیاسی بزرگی پیدا کرد؛ صوفی و متشرع هم که از قدیم بود. (سیاست و اقتصاد عصر صفوی، ص 474).

 

در اثر بی سیاستی و بی تدبیری حاکمان صفوی به ویژه شاه سلطان حسین صفوی، محمود افغان در سال1132 هجری قمری به قصد تصرف اصفهان پایتخت صفویان از طریق سیستان خود را به کرمان رساند اما در آنجا از لطفعلی خان والی فارس و برادرزاده اش، به سختی شکست خورد و به قندهار گریخت، او بار دیگر از راه سیستان به کرمان تاخت و پس از استیلا بر آن از طریق یزد راهی اصفهان شد.

 

پس از دفع شر محمود و اشرف افغان به وسیله ی "نادر افشار" و خلع شاه طهماسب صفوی از سلطنت، کرمان مانند سایر مناطق ایران به تصرف نادر موسس سلسله ی افشاریه درآمد. بر پایه ی توضیح تاریخ نویسان، کارنامه ی نادر با ترازنامه ی شاه سلطان حسین و شاه طهماسب صفوی و یورش افغانان، تفاوت چندانی نداشت. نادر سردار بزرگ ایران، ایرانیان را از چنگال گرگ اشرف افغان رها کرد و خود عاقبت به گرگ آنان تبدیل شد.

 

سیاهترین دوره کرمانیان

 

بعد از کشته شدن نادر، کرمان دستخوش هرج و مرج بیشتر گردید و به وسیله ی افغان ها و بلوچ ها تاراج شد. کریم خان زند بنیانگذار سلسله ی زندیه (1163 -1193 هجری قمری) بعد از سرکوب کردن مخالفان، بدون هیچ گونه مانعی کرمان را تصرف کرد. پس از سقوط زندیه به وسیله ی آغامحمدخان قاجار، روزهای تاریک کرمانیان آغاز شد.

 

او پس از استیلا بر کرمان، فرمان قتل عام ساکنان این شهر را صادر کرد و سپاهیان قاجار از هیچ جنایت و ددمنشی در حق اهالی آن، فروگذار نکردند. روایت شده است که به دستور آغامحمد خان (تصویر بالا) بیش از بیست هزار نفر، کور و از نعمت بینایی محروم شدند و از سرهای کشته شدگان، کله مناره ها برپا گردید.

 

کرمان در زمان حکمرانی قاجاران به لحاظ فرهنگی، سیاسی و بخصوص اقتصادی بدترین وضع را داشته است و حاج محمد علی محلاتی معروف به "حاج سیاح" که در دوره ی قاجار در سال 1295 خورشیدی از این شهر دیدن کرده می نویسد که کرمان به درجه ای از رکود اقتصادی و فقر تنزل پیدا کرده که سیستان که خود کانون فقر و تنگدستی بود، در مقایسه با آن آباد و پیشرفته بحساب می آمد. او در سفرنامه اش می نویسد که "اجمالا کار معاش چنان بر اهل کرمان تنگ است که اهل سیستان و قائن از ایشان بیشتر در رفاه بودند، به طوری که از کرمان به آنجاها پناه می برند". ( سیاح، ص 164).

 

حاج سیاح با ترسیم تصویر سیاهی از فقر مردم کرمان دوره ی قاجاریه می نویسد که آنان چنان در کار معیشت درمانده بودند که کودکان خردسال خود را به فرش بافی و شال بافی می فرستادند. این کودکان اجرتی معادل سه یا چهار شاهی دریافت می کردند و در صورتی که به استادی می رسیدند، مزد روزانه آنان از 10شاهی تجاوز نمی کرد.

 

این کودکان چنان چه مرتکب خطایی می شدند، به گفته ی حاج سیاح " با سوزن، به دست ایشان زده، سوراخ می کنند یا گوششان را چنان فشار می دهند که نزدیک دریدن می گردد". در کرمان وضع این کودکان تنها با زنان قابل مقایسه بود که با دریافت کم ترین اجرتی به دوزندگی می پرداختند و اجرت آنان چنان اندک بود که " از صد خانه یکی قدرت نداشت شب چراغ روشن کند".

 

به گزارش سیاح، بسیاری از اهالی کرمان برخی روزها "بضاعت خرید نان نداشتند" و با شلغم و چغندر شکم خود را سیر می کردند. فقر تنها موهبتی بود که در کرمان به تساوی تقسیم شده بود، در حالی که حکومت به جز دریافت مالیات، دست به کاری نمی زد. حاجی می نویسد: انسان به میدان (عمومی شهر) می رود، می بیند هر یک پاره نمدی پوشیده که به تنش فرو رفته، پشته ای از هیزم در پشت از صحرا آورده، به جزئی وجه (پول) می فروشند و برای این پشته، که از 10 شاهی بالاتر نمی فروشند، دو روز کار کرده، با وجه آن باید امرار معاش کنند و مالیات دیوان (حکومتی) را بدهند. (همان ص 164).

 

مدرسه نمدمالان

 

اما عمیق ترین آسیبی که در کرمان دوره ی قاجار از فقر ناشی می شده نوعی فحشا بوده که حاج سیاح آن را "مقاطعه دادن زنان بیوه" می نامد. زنان ، مانند کودکان، آسیب پذیرترین قشر جامعه ی ایرانی بودند و البته ، وهن و توهینی که بر آنان می رفت بیشتر از آن بود که عفت کلام حاج سیاح به او اجازه ی بحث در باره ی آن بدهد. حاجی می نویسد که "لابدم کار بدتر از همه را هم که فعلا از کارهای معمولی آن جاست، بنویسم" و می افزاید:  " از شدت پریشانی، زنان و دختران را به مقاطعه می دهند ، یا به اسم صیغه و متعه یا فروش، هر چه بگویی سزاست". برخی از مراکز و مدرسه های کرمان، و نیز دیگر شهرهای کشور، محل واگذاری این زنان و دختران بود که حاجی از آن میان از "مدرسه نمدمالان" نام می برد و می نویسد که برخی از ساکنان آن مدرسه "کارشان صیغه دادن زن و دختر است که به خود زن ها یا کسان ایشان وجهی داده، زن ها را برای این کار اجاره می کنند و به مردم صیغه و مقاطعه داده ، وجه اجاره را داده، باقی دخل ایشان است".

 

حاج سیاح که خود از مدرسه ی نمدمالان دیدن کرده ، یادآور می شود که "این مدرسه حجره هایی داشت که کسان از پیر و جوان در ایوان هر حجره نشسته بودند و به هر کس که وارد می شد، قلیان می دادند و اظهار انس کرده، بعد می پرسیدند: زن می خواهی یا دختر جوان؟" او آنگاه به درستی می افزاید که " زن بیوه به مدارس آمدن و شبانه متعه شدن و پول گرفتن، اختصاص به کرمان ندارد". (همان ص 165).

 

حاج سیاح به دلیل دیدار از شهرهای دیگر ایران به وجود این "آسیب اجتماعی" اشاره می کند، چنان که در باره ی یزد می نویسد: ناخوشی زن به مقاطعه و متعه دادن در کرمان، اندکی به یزد هم سرایت کرده و یک  چشمه (ی) دخل هم برای صیغه دهندگان افزوده است. در کرمان این عمل، محققا از شدت اضطرار بود ولی در یزد علت آن را ندانستم. ( همان ص 179).

 

بی تردید، علت این گونه آسیب های اجتماعی و ناهنجاری های جامعه ، خودکامگی و بی لیاقتی حکومت ، فقر و بی خبری مردم و سوء استفاده کردن از باورهای مذهبی آنان بوده است. نظام خودکامه در ایران به جای ریشه یابی و درمان این گونه آسیب های اجتماعی دهان بازگوکنندگان آن را مانند حاج سیاح می بست.

 

حاج محمد علی محلاتی (حاج سیاح) از روشنفکران و روزنامه نگاران عصر قاجار به اتهام خواندن، آگاه شدن، نوشتن، آگاهی دادن، انتقاد از وضع موجود، افشا کردن نارسایی ها و تباهی ها  و تبلیغ افکار روشنفکری و قانون خواهی، بازداشت و در زندان قزوین همبند میرزا رضای کرمانی شد که در شماره های بعد به شرح احوال و رفتارش اشاره خواهم کرد.

 

ادامه دارد....                                                                                                                حسن سلامی

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها