یک گفتگو یک درد دل

زن یعنی زندگی

کد خبر: ۲۵۲۴۹۱

کودکان با پوستی آفتاب‌سوخته و موهایی روشن و چشمانی پرسش‌گر ورود ما را نظاره می‌کنند.

جمعی که می‌بینیم خانواده‌ای از روستایی به نام وزنه از توابع بخش مرکزی سردشت است. چای داغ آقارحمان به دادمان می‌رسد. فکر می‌کند از تلویزیون محلی آمده‌ایم و می‌خواهد با ما درددل کند.

رحمان نصرتی 50 ساله از اهالی منطقه کردنشین آذربایجان غربی است.

او 50 سال دارد و در کنار آتش گرمی که افروخته است از سرمای فقدان همسرش می‌گوید که او را با فرزندانی که 5 سال پیش کوچک و آسیب‌پذیر بودند تنها گذاشت و از دنیا رفت.

رحمان می‌گوید همسرش آمنه خدابیامرز بیمار بود و بالاخره نیز ناتوانی او را از پای درآورد.

از او در مورد فرزندانش سوال می‌کنم، می‌گوید: پسرم 18 ساله است و دو دختر 11 و 13 ساله دارم که همه محصل هستند.

می‌پرسم می‌گذاری دخترهایت تحصیل کنند؟

می‌گوید: حالا بله تا وقتی که دبیرستان را تمام کنند ولی خوب نیست بگذارم به دانشگاه بروند، چون دختر نباید از خانواده دور شود.

وقتی می‌گویم از مسوولان چه توقعی داری، می‌گوید: می‌دانید که اینجا مرز است و مرز مشکلات خودش را دارد و نمی‌شود با این مشکلات توقع زیادی از دولت داشت و همه چیز را از آنان خواست.

تنها خواهشی که او از مسوولان دارد گسترش و تجهیز مراکز درمانی منطقه است، زیرا اهالی روستای ورده با بیمارستان سردشت که تجهیزات و علم پزشکانش کارساز است 3 ساعت فاصله دارند و مراکز درمانی که در منطقه است جوابگوی همه نیازهای بیماران نیست.

او می‌گوید تنها آرزویی که دارم این است که دوباره یک خانواده بشویم، زیرا خانواده بی‌زن خانواده نیست. زن همان زندگی است و از وقتی همسرم مرده حس می‌کنم در زمین و آسمان معلق هستم.

زندگی رحمان با استفاده از60 راس گوسفندی می‌چرخد که همه سرمایه او و فرزندانش است.

نکته جالبی که در میان این مردم سختکوش و قانع مشاهده می‌کنیم این است که مردان با بردباری از کودکان نگهداری و مراقبت می‌کنند و در این مورد با همسرانشان همکاری خوبی دارند. چنان که رحمان نیز به خوبی از عهده این امور برآمده است.

آنها در کمترین فاصله از مرز عراق خاطرات تلخ زیادی از جنگ دارند و منطقه سردشت که با بمباران شیمیایی دشمن آلوده شد و افراد غیرنظامی زیادی را از بین برد.

نه‌تنها زنان بلکه همه مردم کم‌توقع این مناطق سرسبز نیازمند رسیدگی مسوولان و توسعه بیشتری هستند زیرا در منطقه زیبایی به سر می‌برند که سرشار از مواهب طبیعی و جاذبه‌های گردشگری است.

دوباره نو شوید

فکر می‌کنی روزهای خوش به آخر رسیده، این روزها سر هر مساله کوچکی با هم درگیر می‌شوید و از هم خرده‌گیری می‌کنید و بدتر از آن مسائل بزرگی هم وجود دارند که هیچ‌یک برای حل آن حاضر نیستید پیشقدم شوید. راستی چرا این‌طوری شده‌اید. آیا بقیه زندگی مشترک را باید همین‌طوری ادامه دهید؟

مامان زری می‌گوید: مادرجان باید بسوزید و بسازید، مگر ما چطور زندگی می‌کردیم، با اخم و کم‌محلی و خشونت شوهرانمان کنار می‌آمدیم. اما مشاوران و روان‌شناسان خانواده اعتقاد دیگری دارند. آنها جواب می‌دهند:

دوره بسوز و بساز گذشته است و امروز شعار همه حل مشکلات است.

اول از همه این‌که به هم عادت نکنید. با هم با علاقه زندگی کنید. کم‌رنگ شدن عشق اولیه که در اثر کشش‌های بیولوژیک به وجود می‌آید طبیعی است اما به زودی محبت عمیق‌تر جای خود را به حسی که تعدیل شده است می‌دهد. اما اگر حتی این حس را هم نداشته باشید یعنی به هم عادت کرده‌اید وقت آن است که بگذارید که احساس هوایی بخورد. حالا باید برای خود برنامه‌ریزی کنید و برنامه هفتگی خوب و خوشی برای خود تدارک ببینید.

رفتن به رستوران، پیاده‌روی در پارک، رفتن به سینما و گاه برنامه‌های دونفره بدون حضور بچه‌ها به شما کمک می‌کند که دوباره عشق و علاقه خود را پیدا کنید.

فراموش نکنید حتی اگر والدین 4 یا 5 فرزند هم باشید هنوز در درجه اول همسر هستید و وظایف و لطایف این مسوولیت را به بهانه بچه‌ها و بچه‌داری نباید تعطیل کنید. فکرش را بکنید وقتی بچه‌ها بزرگ شوند و دیگر نیازی به شما نداشته باشند با دیوار سردی که بین خود و همسرتان برپا کرده‌اید چه خواهید کرد؟

دست از تحقیر یکدیگر و بازخواست هم در مقابل دیگران بردارید.

دیدی گفتم و همیشه این‌طور و باز دوباره آن‌طور را فراموش کنید و پیشداوری و کلی‌گویی را هم کنار بگذارید.از انحصارطلبی دوری کنید، در عین حال به فکر خودتان هم باشید. معنی‌اش این است که همه منابع را به خودتان اختصاص ندهید. مثل بعضی خانمها که هر چه پول می‌بینند می‌روند برای خودشان طلا می‌خرند و جایی آن را پنهان می‌کنند و در هیچ تنگنایی تن به فروش آن نمی‌دهند یا مردانی که حساب‌های بانکی پر و حساب‌های عاطفی خالی دارند و برای خود حساب جدایی از همسر و خانواده باز می‌کنند و در آخر اعتماد کنید تا خوشبخت‌تر باشید، زیرا سوء‌ظن همیشه با تنفر و جدایی همراه است.

ماندانا ملاعلی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها