روزانه ها

نماز درختان

حالا که روشنی برف‌ها جایشان را به صفای روشنایی گل‌های رنگ رنگ سپرده‌اند، گرفتگی چهره روحت را با روشنای با طراوت آب عوض کن و از پیشانی‌ات آفتاب ببار.
کد خبر: ۲۴۳۱۴۸

حالا که سبزینه‌ها بی‌حسی و کرختی قهوه‌ای رنگ باغ را سرشار از نشاط و فراوانی کرده‌اند، دوران بی‌تپش احساس‌هایت را به گرمای بی‌دریغ دیدارها و تبسم‌ها بسپار.

حالا که خاک، این خاک باستانی بیدار با نفس عطرآگین صبا بیدار شده است، بر خاکستر آتش‌های زمستانی قدم بگذار و از خودت فراتر برو تا بهار.

حالا که ناگهان طرح زمین در بخشش شکفته فروردین، آن چنان به هم ریخت که انگار اعجاز ناب بهار هرگز زیبایی‌اش را چنین به تماشا نگذاشته است، آیا هنگام آن نیامده که با این همه دگرگونی، با اینقدر ایثار رنگ و نور به شوق آیی؟! مخصوصا حالا که برف و یخ در ردپای خویش آب شد و فرو مرد، مخصوصا حالا که برگ‌های درختان با وزش عطر گل‌ها با تپش رودخانه‌ها کف می‌زنند، برخیز از دوران فسردن‌ها قدم بیرون بگذار.

برخیز! درختان، هرگز نمازشان را نشکستند و شاخه‌های آفتاب که بر تازگی برگ‌ها فرود می‌آیند هرگز به خواب نپیوستند.

پرواز احساس‌هایت باش، پرواز ابرهای مسافر باش وقتی که رویاها این چنین تقدیر خاک را با گل و سبزه نقش می‌زنند. دیگر تصویر کهنه تو بیهوده است پس در لحظه‌هایت بی‌کرانگی را بیافرین و مهمان آسمانی وقتی باش که درخت با آب و آفتاب سربلند قد می‌کشد.

در سمت و سوی سروهای همیشه سبز سعدی و حافظ می‌وزد این بهار روحانی. این همیشگی بی‌نگرانی. پس لبخندت را پررنگ‌تر کن بلکه نسیمی هم روح تو را از یمن اویسی بهاران پر از خنکای وزش‌های بهشتی کند و چهره‌ات را زیبایی درخششی دریابد که در دعای مهربان پیامبران بود؛ اینها وقتی تو از خودت متولد شوی زود اتفاق می‌افتد، بسیار ساده مثل گلدانی که تمام پنجره را ناگهان با نغمه روییدنش فتح می‌کند.

همان گلدانی که تو هر روز در صبح آفتاب می‌گذاری و همیشه کسی از سمت باغ می‌آید که نوبرانه باران و بی‌کرانی بهاران را برای تو چیده؛ از ملکوت شاخه‌های آفتابی چیده است. حالا درخششی باش که بهارانه است. درخششی باش که تو هستی... بهار....

علی مظاهری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها