سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
خیلی لذتبخش بود که به بهانه سال نو محبت و علاقه خودم را به آنها نشان میدادم و آنها را در حالی که کارت مرا میخوانند، مجسم کردم. ناگهان یادم آمد که یکی از دوستان قدیمیام که مدتی از او بیخبر بودم در نزدیکی منطقه بویسنبری یعنی همانجایی که من برای خرید رفته بودم، زندگی میکند.
با او تماس گرفتم و گفتم اگر وقت دارد ساعتی را با هم بگذرانیم.
او هم استقبال کرد و گفت که تنهاست و از بودن با من لذت میبرد.
وقتی به آنجا رسیدم، با خانهای بزرگ اما سرد و بیروح مواجه شدم. وقتی از او به خاطر اینکه در این ایام پرکار مزاحمش شده بودم عذرخواهی کردم، گفت که اصلا کاری نداشته و از آمدن سال نو احساس خوبی ندارد.
من که تعجب کرده بودم دلیلش را پرسیدم.
او گفت به هر طرف که نگاه میکنی همه از سالی که گذشت صحبت میکنند و همین امر موجب استرس بیشتر میشود. حتی رادیو و تلویزیون هم از اتفاقات و موفقیتهایی که در سال گذشته رخ داده بود، صحبت میکنند اما من وقتی به سال گذشتهام فکر میکنم چیزی برای خوشحالی ندارم.
میخواستم وزنم را کم کنم، به اندازهای که میخواستم پول در بیاورم یا اینکه شغلم را عوض کنم، اما به هیچ یک از اینها نرسیدم و حالا ناامید و بیانگیزه برای چه باید در انتظار سال نو باشم؟ سال جدید هم مانند قبل. سال پشت سال میگذرد و عمر ما تمام میشود و تمام زحماتی که کشیدیم بینتیجه میماند، پس چرا باید از آمدن سال نو خوشحال باشم؟!
من که از عمق ناراحتی و افسردگی او آگاه شده بودم، حرفهای او را قبول نداشتم اما با او همدردی کردم و آرزوی بهترینها را برایش کردم.
بعد برای اینکه حال و هوایمان عوض شود، کارتهای زیبایی که برای دوستان گرفته بودم به او نشان دادم و او باز هم ناراحتتر از قبل به من گفت چرا برای افرادی که در طول سال هیچ حالی از تو نپرسیدهاند کارت تبریک خریدهای؟ فکر میکنم پولت را دور ریختهای. با آن پول چیزی برای خودت میخریدی.
من دیدم که وضعیت او خیلی ناراحتکننده است و با خودم گفتم شاید خداوند مرا در این ایام با او روبهرو کرده تا هم شکرگذار او باشم و هم اینکه بتوانم تا حدی روی او تاثیر مثبت بگذارم.
از اوضاعش پرسیدم و او گفت که تنها خواهرش از او دور شده و به انگلستان رفته، پدرش فوت کرده و مادرش نیز به تنهایی زندگی میکند. او میگفت برای شاد بودن و استقبال از سال نو باید انگیزهای قوی داشت. من نه خانوادهای دارم که بخواهم خوشیهایم را در جمع آنها جشن بگیرم و نه از نظر مالی در سال گذشته به اندازهای پول درآوردم که بتوانم حتی کاری برای مادرم انجام دهم و نه...
به او گفتم که سال نو یعنی اینکه به جای اینکه به عقب نگاه کنیم، به آینده نگاه کنیم. تا وقتی که ما در گذشته گرفتاریم، نمیتوانیم تغییرات مثبتی در زندگی خود ایجاد کنیم. اگر اهدافی واقعی و قابل دسترس برای خود در نظر بگیریم و یک بار برای همیشه تصمیم بگیریم به آنها برسیم، دیگر ناراحت نیستیم.
وقتی گذشته را مرور میکنیم در بسیاری از موارد به شکستها و ناکامیها فکر میکنیم در صورتی که باید با شادی و محبت به اطرافیان محبت کنیم. اگر من به جای خرید کارتها، یک خودنویس برای خودم میخریدم هیچ چیزی به من اضافه نشده بود اما وقتی دوستانم را خوشحال میکنم احساس سبکی و پر بودن میکنم.
برای اینکه از خودت خارج شوی باید به دیگران فکر کنی. در ضمن مرور ناکامیها تا حدودی به دلیل بیکاری و بیهدفی است. تو زمان زیادی را با خودت خلوت میکنی و نتیجهاش همین است اما اگر از خانه خارج شوی و با مردم ارتباط برقرار کنی، خواهی دید دیگران هم با وجود بسیاری از مشکلات با لبخند در زندگی جریان دارند و شاید با خودت بگویی آنها چقدر قوی هستند.اگر برنامهریزی مشخصی داشته باشی هم مشغولیتها نمیگذارد به افکار منفی بچسبی و هم با تلاش طبق برنامه به هدفهایت میرسی و همین امر انگیزهای برای شادی و موفقیتهای بعدی میشود. پس سال نو فقط بهانهای برای نو و جدید شدن و ایجاد تغییرات مثبت در زندگی است!
مترجم : سحر کمالینفر
منبع : webmd
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد