مکث

قربانیان بی‌فردا

گوشه پیاده‌رو ایستاده، با هر سوز سرما، این پا، آن پا می‌کند. دماغش را بالا می‌کشد، تک‌تک عابران را ورانداز می‌کند، سوژه مورد نظر را که می‌بیند، بی‌اختیار گردنش کج می‌شود، جلو می‌رود. با دیدنش یاد قهرمان قصه کودکی می‌افتی، «دختر کبریت‌فروش»، هم او که در سرمای زمستان برای فروش هر قوطی کبریت، عابران را صدا می‌زد و با آنها چند قدمی همراه می‌شد، دست آخر هم در سرمای آخرین شب سال، یخزده کنار خیابان ماند. هر چند مادربزرگ او را با خود به دنیای گرم دیگری برد، اما او پسر است، 8 یا شاید 10 ساله، کتانی و شلوار جین کهنه، زیپ کاپشن رنگ و رو رفته را تا آخر بالا کشیده از کلاه و دستکش خبری نیست، تنها گرم‌کننده دست‌های چرک و ناخن‌های سیاهش، بخار دهان است و چند قطعه اسکاچ؛ «یکی می‌خری؟ تو رو خدا، تو رو خ .... دا؟» عابران او را نمی‌بینند، درست مثل قهرمان قصه کودکی در آخرین شب سال، آنها هم که می‌بینند، سری تکان می‌دهند تا از اصرار او برای خریدن چند عدد اسکاچ خلاص شوند. دانش‌آموز بود تا همین چند ماه پیش، مادرش خانه‌دار است و پدرش یک معتاد که البته او اضافه می‌کند: «قمارباز.» حاضر است نشانی خانه‌اش را به هر کسی که قصد کمک داشته باشد بدهد، حتی کسی که او را نمی‌شناسد.
کد خبر: ۲۲۶۳۰۴

حالا آویزان یک خودروی مدل بالاست. با همان گردن کج که تکرار می‌کند: «یکی می‌خری، تو رو خدا؟» جامعه امروز ما این کودکان را چند نوع می‌بیند؛ گاهی من و تو برایشان دل می‌سوزانیم و با التماسشان دل ریش می‌شویم و چند اسکاچ، شاخه گل، چسب زخم یا جوراب می‌خریم، تا شاید گرهی از کارشان بگشاییم، آن وقت سرمست این کار خیر به راهمان ادامه می‌دهیم و بعد از یک دقیقه فراموششان می‌کنیم؛ در حالی که پدر معتاد او و امثال او هر شب دسترنج او را به رگ می‌زند یا به میز قمار می‌بازد. گاهی هم به آنها اخم می‌کنیم؛ زیر لب می‌گوییم؛ اینها گروه‌هایی هدایت شده و صاحب روسایی پولدار هستند که قصد سرکیسه کردن ما را دارند. پس شانه بالا می‌اندازیم و می‌گذریم که «مسوولیت دولت جمع‌آوری آنهاست»! و بعد، یک دقیقه کافی است تا فراموششان کنیم؛ در حالی که به هر حال پدر معتاد و قمارباز او و امثال او امشب هم منتظر اوست.

صرف‌نظر از این که آنها را چطور ببینیم، کودکان خیابانی واقعیتی است که در جامعه ما حضور دارد و رسانه‌ها بارها از آنها تیترهای ریز و درشت ساخته‌است. شهر به وجود آنها عادت کرده، آنقدر که به نبود مسوول و متصدی مشخص در شناسایی و جمع‌آوری کودکان بدسرپرست خیابانی عادت کرده است. هرازگاهی بهزیستی نوید می‌دهد که طرح نوآورانه‌ای برای ساماندهی این کودکان در راه است و چند ماه بعد، شهرداری خبر می‌دهد که 2450 کودک از پایانه‌های تهران جمع‌آوری شد یا مرکز مطالعات شهر می‌نویسد که ایجاد بانک‌ اطلاعات این کودکان در حال طراحی است و... اما هیچ کس نمی‌پرسد که چرا سال‌هاست کودک خیابانی در خیابان‌های شهر وامانده، چرا برای کمک به آنها مردم یا بدبین یا زیاده از حد خوشبین‌اند. آیا وقتش نرسیده کودک خیابانی را از نو تعریف کنیم؟ فقط کافی است نگاهی به صدها طرح و برنامه اجرا نشده و در راه مانده برای ساماندهی این قربانیان بی‌فردای جامعه بیندازیم.

کتایون مصری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها