جای «آلکوان»دربهشت‌ است

«از وقتی که همسرم رز مرا ترک کرد احساسم نسبت به فرزندمان هم تغییر کرد. احساس می‌کردم او یادگاری از مادرش است که هرگز نتوانست در کنار من با مشکلاتم همراه باشد و به محض این‌که کوچک‌ترین دردسری در زندگی ایجاد شد مرا تنها گذاشت و ترکم کرد. وقتی رز به من گفت که به خاطر شرایط مالی‌ای که دارد نمی‌تواند «آلکوان» را با خودش ببرد مبهوت او را نگاه می‌کردم. باورم نمی‌شد که یک مادر بتواند فرزند 2 ساله‌اش را بدون سرپرست رها کند و برود.
کد خبر: ۲۱۶۴۷۲

هر چه سعی کردم او را قانع کنم که نگهداری کردن از یک بچه کوچک برایم کار آسانی نیست زیر بار نرفت و بالاخره یک روز صبح که از خانه بیرون رفتم وسایلش را جمع کرد و ما را تنها گذاشت. آن‌روز وقتی از سر کار به خانه برگشتم با نامه‌ای که رز روی میز آشپزخانه برایم جا گذاشته بود مواجه شدم. او نوشته بود که از همان روزهای اول ازدواجمان متوجه شده که من مرد ایده‌آل او نیستم، اما سعی کرده هر طور که هست زندگی را حفظ کند؛ اما دیگر نمی‌تواند ادامه دهد و مرا ترک خواهد کرد، او نوشته بود از آنجایی که درآمدی ندارد و نمی‌تواند نگهداری از آلکوان پسرمان را که تازه 2 ساله شده بود را هم قبول کند از من خواسته بود او را که پیش همسایه دیوار‌به‌دیوارمان گذاشته بود از آنها تحویل بگیرم. احساس می‌کردم که دنیا روی سرم خراب شده است. آنچه از همسرم شناخته بودم زنی بسیار آرام و بسیار با احساس بود و این‌که متوجه شدم به این آسانی توانسته بود من و حتی فرزند کوچکش را ترک کند دیوانه‌ام می‌کرد. همان روز با خودم فکر کردم بدون کوچک‌ترین جلب توجهی شهر را ترک کنم و به این طریق همسایه‌مان هم مجبور می‌شد آلکوان را تحویل ماموران پلیس دهد و من هم از نگهداری او معاف می‌شدم اما باز با خودم فکر کردم حتی اگر قرار باشد تصمیمی برای زندگی پسرم بگیرم بهتر است خودم آن را اجرا کنم و اگر می‌خواهم او را به کس دیگری بسپارم لااقل به پرورشگاهی ببرم که می‌دانم از او به خوبی نگهداری خواهند کرد.

من نجاری بودم که با درست کردن صندلی و میز چوبی امرار معاش می‌کردم و گاهی اوقات هم پیش می‌آمد که تا چند هفته حتی یک مشتری هم برای کارهایم وجود نداشت. رز این را خیلی خوب می‌دانست و همیشه هم از وضعیت مالی من ناراضی بود و مطمئن هستم که این همان دلیل اصلی رفتن او از زندگی‌مان بود.» آقای «اگن جیمز»  43 ساله متهم است کودک سه‌ساله‌اش آلکوان را با کوبیدن یک مجسمه سنگی به سرش از پا درآورده و سپس جسدش را در یک چمدان در منزلش نگهداری کرده است. این مرد بی‌رحم در مقابل سوالات همسایه‌ها مبنی بر بوی بدی که از آپارتمانش به مشام می‌رسید به مردن یک گربه اشاره می‌کرد و توانست با روشن کردن دائمی خوشبوکننده‌های هوا شک آنها را از بین ببرد. او در جواب سوال چند نفر از زنان همسایه که از دوستان سابق همسرش بودند عنوان می‌کرد که آلکوان نیز به مادرش سپرده شده و او هیچ خبری از او ندارد تا این که در نهایت با شک ماموران پلیس به این مرد و اطلاع‌دادن همسایه‌ها نسبت به رفتارهای مشکوک این مرد راز قتل فرزند بی‌گناه وی فاش شد. رازی که او مدعی است نقشی در آن نداشته و تنها مرگ فرزندش را پنهان کرده است. «من او را به قتل نرساندم. من توانستم یک سال پس از آن که رز ما را ترک کرد بخوبی از پسرمان نگهداری کنم. من او را دوست داشتم و نمی‌خواستم او را از دست بدهم اما مرگ ناگهانی‌اش مرا هم شوکه کرد. خدا می‌داند که من در مرگ او مقصر نبودم و بخوبی آن روز را به یاد می‌آورم. من در حال تماشا کردن تلویزیون بودم که آلکوان ناگهان به زمین افتاد. اوایل احساس می‌کردم با من شوخی می‌کند و در حال بازی است اما وقتی چند دقیقه از این حالتش گذشت به سمت او رفتم و متوجه شدم که نفس نمی‌کشد. به صورتش آب زدم و مدام صدایش می‌کردم اما هیچ جوابی نمی‌داد. ترسیده بودم و نمی‌دانستم چکار کنم. از یک طرف فکر می‌کردم که مشکلی پیش نیامده و او به زودی به هوش می‌آید اما از طرف دیگر بدنش کم‌کم سرد می‌شد. وقتی به خودم آمدم بدنش سرد سرد بود و رنگش عوض شده بود. چاره‌ای جز پنهان کردن او نداشتم. نمی‌دانستم جواب پلیس را چه بدهم می‌دانستم که آنها باور نمی‌‌کنند که من هیچ نقشی در مرگ فرزندم نداشته‌ام. بعد از چند ساعت بالاخره به این نتیجه رسیدم که باید هر طور که هست این اتفاق شوم را به شکلی پاک کنم این بود که دست به کار شدم و او را در چمدانی در اتاق مخفی کردم. چند روزی که گذشت سوال‌های همسایه‌ها شروع شد و کلافه‌ام کرد مدام از حال «آلکوان» از من می‌پرسیدند و من هم مجبور بودم دروغ‌هایی را ببافم که می‌دانستم باور نمی‌کنند و بالاخره هم همان‌ها بودند که مرا به پلیس لو دادند.» طبق آنچه که پلیس در پرونده قتل این پدر بی‌رحم درج کرده است وی بـا وارد کردن چندین ضربه محکم به سر فرزندش سبب خونریزی مغزی در وی شده و او را از پا درآورده است و از آنجایی که تصور می‌کرده نمی‌تواند جسد را از خانه خارج کند آن را در داخل اتاقی پنهان کرده است.

زمانی که ماموران پلیس با حکم بازرسی منزل این مرد از او خواستند که تمامی خانه‌اش را به آنها نشان دهد او سعی می‌کرد با انباری خواندن اتاقی که فرزندش را در آن پنهان کرده بود آنان را از آن دور کند که در نهایت موفق نشد و خیلی زود جنایتی که مرتکب شده بود توسط ماموران فاش شد. پس از دستگیری رز همسر آقای جیمز نیز به بازجویی خوانده شد.

 او با عنوان این که همسرش همیشه دچار مشکلات شدید روحی و ابتلا به افسردگی بوده است عنوان کرد که هیچ وقت حتی فکرش را هم نمی‌کرده است که شوهرش بتواند دست به چنین جنایتی بزند و مرگ فرزندشان او را هم شوکه کرده است. طبق آنچه پزشکان در پرونده تکمیلی این مرد درج کرده‌اند او از سال‌های قبل بشدت به افسردگی مبتلا بوده و سپرده شدن فرزندش به او اصلا کار درستی نبوده است. آقای جیمز ظاهرا هرگز به خاطر افسردگی‌اش دارو هم مصرف نمی‌کرده و به همین خاطر در طول سال‌های سال این بیماری در او رشد کرده و افزایش یافته است. طبق رای دادگاه آقای آلن جیمز 42 ساله به اتهام ارتکاب به قتل عمد به حبس ابد محکوم شد و تا پایان دوران محکومیتش اجازه درخواست تجدیدنظر در رای را هم نخواهد داشت.

«من هر روز به آلکوان فکر می‌کنم صدایش هنوز در گوشم می‌پیچد و سعی می‌کنم خاطراتی که با او داشته‌ام را مدام دوره کنم. تنها چیزی که در این ایام سخت به من آرامش می‌دهد آن است که می‌دانم او در بهشت است و زندگی بهتری دارد.»

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها