آرزوهایتان نرسید

دوسـتــان! مــا کــه کــافــه کــاغــذی بــاشـیــم نــوکــر تک‌تک‌تان هستیم، انصافا برای ما کادو نفرستید! چـرا؟ چـون بـه هـر دلـیـلـی ممکن است گم و گور شود، آن وقت ما دیگر کافه کاغذی نیستیم، ذغالیم کــه روسـیــاهــی مــانــده بــه سـر و رویـمـان! بـه جـان خـودمان این مهربانی‌ها و محبت‌های شما گاهی اوقات اشک به چشم ما می‌آورد، همی!
کد خبر: ۲۱۶۱۹۶

هـمـیــن کــه لـطــف مــی‌کـنـیـد بـرای کـافـه ایـمـیـل مــی‌فــرسـتـیــد و نــامـه مـی‌نـویـسـیـد مـنـت بـر سـر مـا می‌گذارید دیگر لطفا چوبکاریمان نفرمایید.

راسـتــش مـا تـا بـه حـال بـه خـاطـر نـرسـیـدن ایـن هدیه‌ها و بسته‌ها مشتری‌های زیادی را از دست داده‌ایم، دیگر نمی‌خواهیم این اتفاق بیفتد.

راستی سلام. حال و احوال؟ چه خبر؟ اگر از ما می‌پرسید، باید اعتراف کنیم که هنوز زنده‌ایم. البته چیزی نمانده بود که تلف شویم، اما خب عمرمان به این دنیا بود. چرا؟ چون این وروجک‌مان کم بود چـنـد شـب پـیـش دوسـت وروجک هم به خانه ما آمده بود. حالا بگو مورچه چیه... یعنی منظورمان ایـن اسـت کـه آخر بچه 2 ساله دوستش کجا بود.
خــلاصــه کــه چـشـمـتــان روز بــد نـبـیـنــد. تــا غــافــل مـی‌شـدی، مـی‌دیـدی انـگشت وروجک تا ته رفته تــوی چـشـم آن یـکـی یـا سـرت را بـرمـی‌گـردانـدی مــی‌دیـدی آن یـکـی بـا دنـدان‌هـای مـحـتـرمـش یـک فروند ساعت خوشگل دارد روی دست این یکی نـقــاشــی مــی‌کـشــد. خــلاصــه کــه شـبــی بــود بـرای خـودش. الـبـتـه بـزرگ‌تـرهـا کـه مـدام قـربـان صدقه دست و پای بلوری بچه‌شان می‌رفتند. این وسط مــــا مــــانـــده بـــودیـــم و وروجـــک بـــه تـــوان دو، امـــا دیـدنـی‌ترین پلان آن شب، لحظه خداحافظی بود کـــه دوتـــایــی مـثــل ابــر بـهــار اشــک مــی‌ریـخـتـنــد و نمی‌خواستند از هم جدا شوند. آخر سر هم وقتی وروجـــک دیــد چــاره‌ای نـیـســت چـنــان جــانـســوز خداحافظی کرد که ما گفتیم همین الان یک شعری هـم انـدر بـاب فـراق از خـودش می‌سراید. راستی آنـهـــایـــی کـــه دوقــلـــو و چــنـــدقــلـــو دارنـــد چــطـــور مشاعرشان را از دست نداده‌اند؟

بـگـذریـم. اول ایـمـیـل‌ها: اتی خانم از بهشهر ما خـودمـان راه بـه راه وارد فـهـرسـت‌هـای سـیاه شما نـسـل سـومـی‌هـا نشویم کلاهمان را پرت می‌کنیم آسمان هفتم، فهرست سیاهمان کجا بود؟

لـطـفـــا بـــه ایـــن ایــمــیـــل هــم کـمــی دقــت کـنـیــد: «می‌خواستم در مورد حرفی که چند هفته پیش از جـنـاب شتر خان نوشته بودی، یه چیزی بنویسم، اون عـزیـز هـم اگـه مـثـل شـخـص شـخیص شما یه ایمیل اختصاصی داشت، فکر کنم تعداد ایمیلاش از شـمـا خـیلی بیشتر می‌شد. من یکی که هر روز برایش ایمیل می‌فرستادم، چی شد حسودیت شد؟ حــالا نــاراحــت نـشــو شـوخـی کـردم اصـلا اگـه تـو دوست خوبی برای اون بودی (اون جور که ادعا می‌کنی) یه ایمیل هم برا اون دست و پا می‌کردی؛ بـه هـر حال اینقدر خودخواه نباش.» اینها را مریم خـانمی نوشته‌اند و بعد هم در مورد وجدان بنده یـک چـیـزهـایی گفتند که... ولش کن! مریم خانم، دخترم به خدا صفحه شتر ایمیل دارد، ایمیلش هم ایمیل نسل سوم است که هر هفته چاپ می‌شود، خود من تا به حال 100 بار ایمیلش را در صفحه‌ام نـوشـتـه‌ام، امـا ایـن بـار آخـری است که می‌نویسم: naasle3@yahoo.com
تازه با همه این تفاسیر اصلا کسی برایش ایمیل نـمـی‌فـرسـتـنـد. (یـاه یـاه یاه) بعد هم شما دخترم بد نـیـسـت هـر هـفـتـه نـسـل سـوم را بـخـوانـی تـا از این شبهات برایت پیش نیاید.

آرزوهایت هم نرسیده یا شاید رسیده و ما هم چـاپ کـردیـم و تـو نـدیدی. یک بار دیگر بفرست چک کنیم!
عـلـیرضا پوردوستار عزیز، خواستیم مطلبت را چـاپ کـنـیـم، ولـی خیلی بلند بود. کوتاه‌ترش اگر بکنی به روی چشم، می‌چاپیمش!

ای بابا منیرخاتون، تو که دوباره عزادار شدی؟ تسلیت می‌گوییم! امیدواریم این دفعه دیگر واقعا غم آخرت باشد. (ببخشید ما زیاد از این حرف‌ها بلد نیستیم)!

نـویـد از اهـواز بـا خـوانـدن ایـمـیـلت آنقدر به تو حسودی‌مان شد که نگو. کاش ما جای تو بودیم و هـمــه مـشـکـلات مـان قـطـع شـدن مـوبـایـل و درس عـربـی بود! قدر این روزها را بیشتر بدان. به جان خودم راست می‌گویم. کور شوم و باقی قضایا... .

آقا یا ‌خانم، عکسی که فرستادی، آنقدر به شتر شـبـاهـت داشـت کـه بـرای یـک لـحـظـه فـکر کردیم خودش است! اگر بدانی از پشت چقدر شبیه همان زرافــه‌ای اســت کــه عـکـســش را فــرسـتـاده بـودی. انــصــــافــــا ایــــن طــبــیــعــــت بــعــضــــی وقــــت‌هـــا چـــه شگفتی‌هایی خلق می‌کند. (یاه یاه یاه)‌

سـکـیـنه خانم آن بخش اول مطلب شامل حال شـمــا هـم مـی‌شـد! هـنـوز داری غـصـه مـی‌خـوری؟ اصلا آقا جان این نامه‌های رنگارنگ شما به اندازه صد تا از آن بسته‌ها دل ما را شاد می‌کند. باور کن! امیدواریم این جواب‌های ما به جای صد تا جایزه کـمـی تـرا شـاد کـنـد! چـه کـنـیم؟ این را نگوییم چه خاکی بر سرمان بریزیم؟ راستی نوه عزیزم شما هر جور که مایلید می‌توانید، ما را صدا بزنید! دور از شما با بابا بزرگ گفتن تان که سن و سال ما تغییری نـمــی‌کـنــد؟ مــا هـمـچـنـان 17 سـالـه و 4 مـاهـه بـاقـی می‌مانیم که می‌مانیم. بله... .

«سـلام مـن اولـیـن بـاره کـه ژله درست می‌کنم. معذرت می‌خوام. اولین باره که واسه جام‌جم نامه می‌نویسم... اما نمی‌خوام سر حرفو باز کنم چون جـا کـم مـی‌آوریـد، امـا مـی‌خـواسـتـم بـگـم خلاصه خوب کیف می‌کنید، نه؟ داشتم فکر می‌کردم چه حـسـیـه ایـن هـمـه نـامـه واسـه یـه آدم بـیـاد ولـی اون کماکان ناشناس باشد، این هم عالمی ‌دارد.» اینها را هـم مـرضـیه 19 ساله نوشته. حالا ژله چی شد؟ درست شد، نشد؟

ســرکــار فـهـیـمــه خــانـم مـا پـیـاده‌رو را بـی‌خـیـال نـمـی‌شـویـم کـه نـمـی‌شـویـم. حـالا تو هی بگو، کو گوش شنوا؟

محبوبه از گیلان سرسبز، منتظر نامه‌های بعدی شما هم هستیم. امر دیگه‌ای؟

و اما نامه‌ها

ســرکــار خــانــم زیـنــب خــانــم، اولا کـه مـا کـلـی شعرهای نزار قبانی را دوست داریم و کلی کیف کــردیـم، وقـتـی دیـدیـم شـعـری از او را در نـامـه‌ات نـوشـتـه‌ای. در مـورد درخواست مصاحبه هم یک بار دیگر تکرارش کن ما پیگیری کنیم، ببینم اصلا چـه شـده چـه نـشـده. در مـورد کـمـبـود وجـه بـرای خـریـد کتاب هم فی‌الواقع از فرط همدردی با تو داریم می‌ترکیم. راست می‌گویی. بد دردی است. اما درباره آن فیلمی که به قول خودت اقتباس از آن مـجـمـوعـه داسـتـان بـود، بـایـد بـگـویـم اصـلا خوب اقتباس نشده بود. خود کتاب خیلی قوی‌تر است. خیلی ذوق کردیم که گفتی اعترافات را خواندی. بـالاخـره نـمـردیـم دیـدیـم یک نفر این پیشنهادهای هفته ما را برای خواندنی ها، جدی گرفت. باز هم از کـتـاب‌هـای جدیدی که خواندی برایم بنویس. کلی منبسط می‌شویم.

اوه اوه دیگر جا نیست خداحافظی کنیم! تا هفته بعد پیاده‌رو‌ها را دوست داشته باشید، لطفا!

kafekaghazi@gmail.com

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها