در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اولین کارگردانی که این موضوع را زیر ذره بین گذاشت و آن را در سینما به تصویر کشید رسول صدرعاملی بود که در سال 77 فیلم «دختری با کفشهای کتانی» را کارگردانی کرد. فیلمی که آغازگر سهگانه او بود. دختری با کفشهای کتانی داستان یک روز از زندگی دختری جوان است که از خانه فرار میکند تا آزادی را تجربه کند و به پسری که قول ازدواج به او داده است،برسد.دختر میانه یکی از مرافعههای پدر و مادرش تصمیم به رفتن میگیرد. یک روز تا پاسی از شب را بیرون از خانه میگذراند، بیواسطه با اتفاقات و آدمهای جامعه روبهرو میشود و در انتهای یک روز تصمیم میگیرد به خانه برگردد و در زیر سقف آن در سایه امنیت زندگی کند. دختری با کفشهای کتانی هرچند اختلاف نسل سوم با والدین را محور اصلی خود قرار نداد، اما به نسل سوم نشان داد که جامعه بدون حمایت چندان امن نیست و نمیتوان و نباید به حرفهای دیگران اعتماد کرد. دختری با کفشهای کتانی هشداری بود برای نوجوانان و خانوادهها که با حقیقت روبهرو شوند و آن را بپذیرند.
صدرعاملی در دومین فیلم خود با محوریت نسل سوم، فیلم من ترانه 15 سال دارم را کارگردانی کرد. فیلمی که به نوجوانان بخصوص دختران این اعتماد به نفس را میداد که میتوانند از حقوق خود دفاع کنند. البته این دفاع زمانی موجه و قابل ستایش بود که شکل مشروع به خود میگرفت و خطای اخلاقی در آن جایی نداشت. من ترانه 15 سال دارم در ادامه فیلم دختری با کفشهای کتانی آسیبپذیری، دختران جوان را در جامعه ما به نمایش گذاشت و نشان داد اگر دختری سلامت نفس داشته و درست تربیت شده باشد در شرایطی که راه خلاف بر او باز است، اما او سختیها را به جان میخرد و ترجیح بدهد در سختی اما سالم زندگی کند و این پاکی را رسمیت بخشد و به آن ببالد. من ترانه 15 سال دارم نشان داد که اگر فرد درست زندگی کردن را انتخاب کند، جامعه و فساد آن نمیتواند او را به بیراه بکشاند. در این فیلم هم مثل فیلم دختری با کفشهای کتانی، صدرعاملی از خانوادهها عبور کرد و مستقیما دختری جوان را محور داستان فیلم خود قرار داد.
«دیشب باباتو دیدم آیدا» سومین فیلم صدرعاملی با محور دختران نوجوان بود. در این فیلم صدرعاملی بر خلاف دو کار قبلی خود نوجوان را در کنار خانواده قرار داد و بیپرده از پنهان کاری والدین در زندگی خانوادگی گفت و نشان داد که فرزندان میتوانند قربانیان پدران و مادرانی باشند که با هوس رانی خود به پایههای خانواده چندان توجهی ندارند و خواسته خودشان مهمتر ازخواسته و آینده فرزندان است. آنها به این نکته توجه ندارند که فرزندان، پدر، مادر و صداقت را در کنار هم میخواهند. فیلم دیشب باباتو دیدم آیدا هرچند نسبت به دو کار قبلی صدرعاملی کمتر مورد توجه قرار گرفت، اما اکنون با بازگشت به گذشته و نگاهی به اتفاقات کنونی جامعه میتوان به این نتیجه رسید که «پدیده دو همسری» که صدرعاملی در فیلم خود به آن توجه کرده بود امروزه در جامعه ما به پدیدهای پیش پا افتاده تبدیل شده است. اتفاقی که میتواند اساس خانوادهها و فرزندان را مخدوش کند.
سهگانه صدرعاملی با محوریت دختران نوجوان، نگاه جامعه و خانوادهها را نسبت به اتفاقات پیرامون نوجوانان ارتقا بخشید، این فیلمها تاثیر مطلوبی بر خانوادهها داشت و نشان داد که سینما میتواند در بیان بسیاری از اتفاقات و معضلات اجتماعی پیشرو باشد.از دیگر فیلمهایی که با این جریان دوم خرداد در سینمای ایران تولید شدند و در تاریخ سینمای ایران جایی برای خود باز کردند، میتوان به فیلم «شام آخر» اشاره کرد. این فیلم را فریدون جیرانی در سال 80 کارگردانی کرد. داستان این فیلم درباره تقابل عشقی یک مادرو دختر با یکدیگر بود. پسری جوان که مورد توجه دختر همکلاسی خود است، به مادر دختر علاقهمند میشود و با او ازدواج میکند. دختر زمانی که از این موضوع مطلع میشود، در شب عروسی مادر به ویلای محل اقامت عروس و داماد میرود و آنها را با اسلحه میکشد. شام آخر فیلمی غیرمتعارف در سینمای ایران به شمار میآید به این دلیل که اتفاقاتی مانند آنچه که در شام آخر دیدیم در جامعه ما بندرت رخ میدهد. شام آخر یک فیلم ملودرام عشقی بود که داستان آن فقط در سینما و رمان میتواند جذاب باشد. جیرانی از فضای باز ایجاد شده، پس از جریان دوم خرداد فیلم شام آخر را ساخت تا نشان دهد که سینما ایران سینمای بسته با داستانهای معمولی نیست. هرچند بسیاری، فیلمهای شام آخر و آب و آتش را زمینهساز ورود ابتذال به سینمای ایران میدانند.
در دهه 80 سینمای ایران وارد جغرافیای دیگری شد. در این دهه که از نیمه هم گذشته است. سینمای ایران وارد عرصه چه کنم؟ و چی بسازم شد؟ در این سالها نمیتوان ردپای یک جریان را در سینمای ایران دید و آثار آن را پی گرفت، اما در همین سالها فیلمهایی مثل «رویای خیس» به کارگردانی پوران درخشنده و «خون بازی» به کارگردانی رخشان بنیاعتماد ساخته شدند که به روابط میان نسل سوم و والدین میپرداخت. رویای خیس درباره نوجوانی بود که ناخواسته در راه سرنوشت پدر گام برمیداشت، پدری که همه گذشته خود را از پسر مخفی کرده بود و بین زندگی خصوصی خود و دنیای پسر دیواری نفوذناپذیر ایجاد کرده بود، درخشنده در این فیلم غیرمستقیم از ارتباط نداشتن نسل امروز با پدران و مادران خود گفته بود. عدم گفتگویی که باعث نابودی نسل سوم میشد.
اما «خون بازی» حکایت دیگری داشت. بنیاعتماد در این فیلم یک روز از زندگی دختر جوان و معتادی را به تصویر کشیده است که میخواهد همراه مادر خود به شمال کشور برود تا در آنجا اعتیاد خود را ترک کند. مادر پا به پای دختر رنج میکشد و در طول سفر است که ما متوجه میشویم که پدر و مادر از هم جدا شدهاند و دختر طلاق که پدرش هم الکلی است، به دام اعتیاد افتاده است. فیلم خون بازی را میتوان یکی از بهترین آثار سینمای ایران دانست که در زمینه طلاق و آسیبهای این اتفاق بر فرزندان وارد میکند، ساخته شده است. خون بازی نشان داد که فرزندان قربانی رفتار پدر و مادرها هستند و باز هم این خودخواهی والدین است که فرزندان و بخصوص دختران را نابود میکند. اگر پدر و مادر با هم تفاهم نداشته باشند، نمیتوانند با فرزندان هم کلامی پیدا کنند، اگر پدر و مادر نتوانند با یکدیگر سخن بگویند و اگر نتوانند از خواستههای غیرمنطقی خود چشم بپوشند، فرزندان نابود میشوند.
ابراهیم حاتمیکیا هرچند در ظاهر فیلمهای اجتماعی با محور جنگ میسازد، اما همواره در فیلمهایش به گفتمان پدران و فرزندان توجه نشان داده است. حاتمیکیا از معدود فیلمسازانی است که خود را مقید نسل سوم کرده و باور دارد که باید نسل دیروز به سوالات نسل امروز پاسخ بدهد. این پرسش و پاسخ را میتوان در فیلمهای «موج مرده» و «به نام پدر» به صورت جدی و در فیلم «آژانس شیشهای» و «از کرخه تا راین» به صورت غیرمستقیم دید. پرسش و پاسخهایی که حاتمیکیا در فیلمهایش مطرح میکند، بیشتر اعتقادی است و براساس باور افراد شکل میگیرد.
نسل سوم فیلمهای حاتمیکیا به دنبال هویت خود میگردند، هویتی که پدران از فرزندان میخواهند، پدران به فرزندان خود را به چالش میکشند تا باور آنها را محکم کنند.
این روزها فیلم «سه زن» نیز بر پرده سینماهاست، فیلمی که تلاش میکند دیدگاه سهزن از سه نسل مختلف را به تصویر بکشد. نسل امروز در فیلم سه زن اما به دنبال «هویت» نیست. برای او فرق نمیکند که ایرانی باشد و تمدن کهن کشور خود را به دوش بکشد یا هویت جای دیگری را داشته باشد.
برای دختر جوان فیلم سه زن، مادر و مادربزرگ دیگر جذابتی ندارند. در فیلم سه زن، مادر نمیتواند با دختر خود وارد پرسش و پاسخ شود، او در این زمینه احساس ناتوانی میکند، شاید به این دلیل که خودش را از نظر سواد، معلومات و تعهد برتر از دختر میداند.
واقعیت این است که سینمای ایران چندین سال است که حرفی برای نسل سوم ندارد، شاید به این دلیل که در مقابل آنها کم آورده است و نمیتواند به سوالات آنها پاسخ بدهد، نمیتواند آنها را به چالش بکشد و از آنها بخواهد تا هویت خود را حفظ کنند. شاید بد نباشد، در اینجا به سخن مجید مجیدی که چند هفته پیش عنوان کرد اشاره کنیم، مجیدی صادقانه گفت: «پدر و مادرهای ما به ما چیزهای زیادی آموختند، اما واقعیت این است که ما چیز زیادی به فرزندانمان نیاموختهایم که اکنون از آنها توقع زیادی داشته باشیم».
عطا فرزانه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد