توضیح ناصر تکمیل همایون درباره انتقادات به یک مصاحبه

چندی پیش در این صفحه گفتگویی از آقای دکتر ناصر تکمیل همایون چاپ شد که در آن شخصیت های مشهور ملی مورد بررسی قرار گرفته بودند.
کد خبر: ۲۰۹۵۲
آن گفت و شنود ، البته برای چاپ در کتابی که همکارمان آقای ابوالحسنی (منذر) درباره مرحوم لنکرانی در دست تهیه دارند،انجام شده بود اما نکات بدیع آن باعث شد نویسنده محترم کتاب پیشنهاد چاپ بخشهایی از آن را در روزنامه بدهند. تسریع معمول در کار روزنامه نگاری مانع از آن شد که جناب تکمیل همایون ، پیش از چاپ بر محتوای آن مروری داشته باشند. این موضوع اگرچه خوشبختانه به قول خود ایشان تحریف محتوایی در پی نداشت ، اما مرور پیش از چاپ می توانست بر وزانت آن بیفزاید. انتشار این مصاحبه که ناگفته های فراوانی را در دل داشت ، بازتاب های گسترده ای بویژه در آن سوی مرزها را موجب شد و جناب دکتر تکمیل همایون را واداشت که با ارسال تکمله ای برخی از مطالب منتشره را وضوح بیشتری بخشند و یادآور شوند ، همچنانکه از فحوای گفت وشنود چاپ شده نیز برمی آمد ، با ایشان نه به عنوان نماینده و سخنگوی هیچ حزب و سازمان و جبهه ای ؛ بلکه به عنوان یک محقق تاریخ و جامعه شناسی گفتگو صورت گرفت .توجه خوانندگان گرامی را به این مطلب جلب می نماید.

«در یادداشت های زیر به پاره ای از ایرادات و اشکالاتی که در دو شماره روزنامه دیده شد و خوانندگان به آن متذکر شدند و عده ای نیز به نقد غیرمنصفانه آن پرداختند ، اشاره می کنم تا در روشن کردن افکار عمومی و علاقه مندان به تاریخ معاصر وطنمان صمیمانه و بی غرضانه خدمت کرده باشیم».

الف ) درباره داریوش فروهر
1- درباره شادروان فروهر، تکرار می کنم که ایشان ، استقلال و آزادی را غیرقابل انفکاک می دانست و در عین عشق به آزادی ، همواره استقلال و تمامیت ارضی کشور را ارج می نهاد و به هر کس با هر عقیده اگر طالب استقلال ایران بود، احترام قائل می شد. به مرحوم شیخ فضل الله نوری انتقاد سیاسی داشت و روابط با محمدعلیشاه را برنمی تافت ، اما آنقدر صداقت و مردانگی داشت که نسبت به مخالفان فکری خود، حتی اگر یک صفت نیک داشته باشند، احترام گزارد. شیخ فضل الله به تصدیق همه مورخان نامدار تاریخ معاصر ایران ، از آن میان سیداحمد کسروی ، «اعلم علمای تهران» بود. عقیده او به هر دلیل با عقیده مشروطه خواهان در تضاد قرار گرفت ، اما این تضاد عقیدتی ، دلیل آن نبود که شیخ فضل الله «ضد استقلال» شده باشد و در پای چوبه دار نیز از خود ضعف نشان بدهد. وی زیر پرچم خارجی نرفت و هیچ یک از خارجیان نیز از او دفاع نکردند. آیا این بخش از زندگی شیخ فضل الله قابل تامل نیست ، آن هم برای فروهر که به مردانگی و عدالت عشق می ورزید؛
2- همین جا به مناسبت توضیحی نیز درباره آنچه در مقایسه مرحوم فروهر با مرحوم مهندس بازرگان آوردم عرض کنم : همان طور که گفته بودم نه فروهر و نه بازرگان ، هیچکدام استقلال و آزادی را از هم تفکیک نمی کردند. هر دو آنان این دو امر اجتماعی - تاریخی را در پیوند با یکدیگر می دانستند. اما اگر قرار بود به یکی از این دو امر توجه بیشتری کنند ، فروهر اصل استقلال را ارجح می دانست (در عین اعتقاد کامل به اصل آزادی) و بازرگان اصل آزادی را ارجح می دانست (در عین اعتقاد به اصل استقلال).
3- ایراد دیگری که شنیده شد، دفاع فروهر از مرحوم مدرس است و گفته می شد که : «مدرس هم آخوند بود!» مدرس در راه استقلال و آزادی ایران شهید شد و شخصیت های ملی ایران چون دکتر مصدق و یارانش (دکتر فاطمی ، دکتر سنجابی ، مهندس بازرگان و...) از وی به بزرگی یاد کرده اند. چرا عده ای تا این اندازه غیرمنطقی و «حقیرانه» داوری می کنند؛ چرا باید ما بزرگان خود را (از هر نوع و از هر عقیده) کوچک بشماریم و گمان بریم تنها آنچه ما فکر می کنیم درست است و دیگران همه اشتباه می کنند؛ مرحوم مدرس ، روحانی بود ، مجتهد بود ، مدرس بود و در سیاست برجسته ترین شخصیت ملی زمانش هم بود. کما این که مرحومان مستوفی الممالک ، مشیرالدوله ، موتمن الملک و بسیاری دیگر که ممکن است پاره ای از رفتارهای سیاسی آنان مورد قبول ما نباشد، اما آنان همگی «رجال» کشور بوده ، به وطنشان عشق می ورزیدند و تا آنجا که می توانستند برای مردم تلاش می کردند و بیش از آن به اصطلاح «چاهشان آب نمی داد». در دوره پهلوی به گونه ای «رجال کشی» انجام گرفت ، حالا هم به نحو دیگری می خواهند رجال کشور (روحانی و غیرروحانی) را لکه دار نمایند. من نمی گویم همه آنها که در پهنه سیاست ایران حضور فعال داشته اند «معصوم» بوده اند و قبول هم ندارم که بگوییم همه آنها نیز «خائن» ، «وطن فروش» ، «مرتجع» و «عامل امپریالیسم»! بوده اند. امور جهان ، و از آن جمله رفتار انسان ها «نسبی» است و زمان و مکان و شرایط خاص اجتماعی نیز هرکس را در موضعگیری خاص قرار می دهد و به هر الفی هم «الف قدی» برآید و هم از این رو دکتر مصدق نیز در زمره رجال برجسته تاریخ ایران است و ذلک فضل الله یوتیه من یشاء.
4- نقد دیگری که شده این است که گویا من برای مرحوم فروهر خط و ربط تعیین می کردم . العیاذ بالله ! گاه اطلاعات ناچیز علمی خود را در اختیار ایشان می گذاشتم و اگر رایزنی می شد با صداقت آنچه به نظرم می رسید عرض می کردم . زمانی که اعلامیه مشهور به سه امضا (دکتر سنجابی ، دکتر بختیار، داریوش فروهر) انتشار یافت و بی اندازه با اهمیت تلقی شد و ما هم در اروپا آن را به صورت های گوناگون تکثیر کردیم ، مرحوم فروهر در رایزنی با من که به مدت یک ماه در سال 1355 به ایران آمده بودم گفتند: باید کاری کرد که مبارزات درون کشور و برون کشور از وحدت و یگانگی استراتژیک برخوردار باشد و از من خواستند تا در اروپا با دوستان هم اندیش به این موضوع توجه کنیم . در بازگشت به ایران در تابستان 1356 نتیجه گفتگوهایم در اروپا را به آقای فروهر به این شرح بیان کردم : «انقلاب از آن ملت است و ایستادگی در برابر آن کاری معقول و حتی مقدور نیست . حرفی هم پایین تر از انقلاب نمی شود زد، چون مورد پذیرش مردم قرار نمی گیرد و اساسا ما تحولات روبنایی در درون این رژیم را کارساز نمی دانیم و معتقدیم که اصلاحات باید به طور اساسی و ریشه ای و توسط عناصر مبارز بیرون از رژیم صورت بگیرد تا بتوان به نتایج آن امیدوار بود.» من نمی دانم در این پیام چه ابهامی وجود دارد؛! ممکن است ایراد شود که اصل مطلب (شیوه مبارزه برون سیستمی) نادرست بوده است ، آن وقت جای گفتگو باقی است . اما شبهه این که گویا من خواسته ام بنمایانم که به مرحوم فروهر خط و ربط می دادم ، با این برداشت بیمارگونه ترسم این است که «ایرادکننده» خود در معرض «ایراد» قرار گیرد که ان شاءالله چنین نخواهد بود.
5- برخی نیز (که حتما خود را بی غرض می دانند) از خبر رفتن آقای فروهر به مجلس روضه خوانی ، اظهار شگفتی کرده اند. من نمی دانم مگر «ملی» بودن با روضه خوانی رفتن منافات دارد؛ آیا نماز خواندن با ملی بودن تضاد دارد؛ این داوری های دور از «واقعیت تاریخی» را باید دور ریخت و تعصب (خشک) اعم از مذهبی و ضدمذهبی نداشت . فروهر به فرهنگ ایران و به اعتقادات مردم احترام می گذاشت و خود نیز در بسیاری مواقع پای بندی هایی نشان می داد. همزمان ، دوستان زرتشتی و مسیحی (ارمنی و آسوری) هم داشت و با آنان نیز صمیمانه رفتار می کرد. حتی به یاد دارم که درباره مرحوم لنکرانی می گفتند ، ایشان حساب ایرانیان کلیمی را از «صهیونیست ها» جدا می کنند. «صهیونیسم» را بلایی در خاورمیانه می دانند که پیوندهای عمیق و تاریخی ادیان ابراهیمی را برهم زده است و می افزودند از حقوق ملی مردم فلسطین باید دفاع کرد و با صهیونیسم باید مبارزه کرد ، اما حساب آدمکشان نژادپرست اسرائیلی را نباید با کلیمیان ایران یکسان دانست . با این برداشتها بود که شادروان فروهر فرهنگ جامعه ایران را سرشار از عناصر مادی و معنوی می دانست که با داشتن ریشه در هزاره های تاریخی از دیانت و تمدن اسلامی نیز برخورداری های بسیار دارد. من نمی دانم برخی از دوستان که در لوس آنجلس ، ماساچوست ، پاریس ، لندن و فرانکفورت یا کرانه های دریای مدیترانه (کت د آزور) و جاهای دیگر جهان زندگی می کنند و نبض اجتماعی و تاریخی مردم ایران را آن سان که باید در دست ندارند چگونه به خود اجازه می دهند قاطعانه درباره مساله ای اعتقادی و دینی اظهارنظر نمایند. دکتر مصدق که اسمش محمد است و نام پسرش را غلامحسین گذاشته است و در نطقهای مجلس گاه با جمله : بابی انت و امی یا اباعبدالله آغاز می کرد «ملی» نیست؛ یا دکتر صدیقی که اسم پدرش حسین و اسم فرزندش نیز حسین است و خودش یک بار در سخنانی شورانگیز در منزلش (سرچشمه) با اشاره به دارودسته بقایی و غوغاگریهای آنان می فرمود: من «غلام حسینم» ، از فشار وتهدید اینها ترسی ندارم ، و همو حضرت امام حسین علیه السلام را ابوالشهداء (یا سیدالشهداء) می نامید ، آیا وی «ملی» نبود؛ آیاحتما برای «ملی بودن» باید اسامی فرزندان را گشتاسب و لهراسب و امثال آن نهاد؛ مگر تاریخ ما پیوسته نیست؛ مگر هر لحظه از عمر این ملت متعلق به تاریخ ملی ما نیست؛ همان اندازه که ایران باستان ارزش خاص خود را دارد تاریخ ایران پس از اسلام هم با ارزش است . همان اندازه که قهرمانان باستانی ما چون کاوه و آرش ارزشمندند ، قهرمانان عصر اسلامی ما هم ارزش دارند و بزرگترین حماسه سرای ملی ما - فردوسی - در بستر فرهنگ و تمدن ایران اسلامی پرورش یافته است . و بی تردید در تاریخ ما موقعیت ممتاز حسین بن علی علیهماالسلام بحث دیگری دارد. حال اگر کسی برای ایجاد خدشه و خوشامدگویی به گروهی خاص و مخالفت با گروهی دیگر یا احتمالا عناد سیاسی با نگارنده ، کتمان حقیقت می کند به گفتگوی ما ربطی ندارد. خواهی سیاه جامه و خواهی سپید باش.

ب ) درباره دکتر صدیقی
در مورد استادم ، دکتر صدیقی ، هر چه گفتم باورهایی است که دارم و برای او در علم و تحقیق و انصاف و عدالتخواهی جایگاهی رفیع قائلم . در ایران خواهی ، در شناخت و تعلق به فرهنگ و تمدن اسلامی ، در اهمیت دادن به تحقیق درست و منطقی و دوری از تعصب و تقشر (از هر نوع) ، در پای بندی به آنچه که وی آن را «حقیقت» می دانست ، عنصری کم نظیر بود. وی هیچگاه موضع «ضد مذهبی» نداشت و اصولا باید میان «ضد مذهبی» بودن و «غیر مذهبی» بودن فرق قائل شد. در مصاحبه پیشین بحث از نماز خواندن حضرات به میان آمد، یعنی از من سوال کردند عرض کردم دکتر صدیقی هیچ وقت به ما نفرمودند نماز می خوانم و هیچگاه هم نفرمودند نمی خوانم ، من که علم غیب ندارم ، اما ایشان همواره به فرهنگ و تمدن اسلامی و نمادهای برجسته آن چون فارابی ، ابن سینا، حکیم ناصرخسرو و بسیاری دیگر عشق می ورزیدند و به آنها مباهات می کردند و به عصر شکوهمندی تمدن اسلامی همانند عصر ساسانی و هخامنشی ، ارج می نهادند. خصوصیات فکری و اخلاقی و تعلیمی دکتر صدیقی برای همه ما آموزنده و سازنده بود و اجازه بدهید آشکارا بگویم اگر افتخاری برایم باقی است ، شاگردی دکتر صدیقی و پیروی از مشی و مرام شخصیت های برجسته تاریخ معاصر ایران ، نظیر دکتر مصدق و دیگر رهبران برجسته ضداستعمار و ضداستبداد است .

ج ) درباره دکتر بختیار
در مورد افطاری ماه رمضان اگر متن گفتگو را پیش از چاپ می خواندم چه بسا مطلب مربوط به وکالایم را خط می زدم . چون انسان گاه آنچه را که در محاوره می گوید ، در کتابت حذف می کند. اما بعد با خواندن خاطرات دکتر بختیار و دکتر سنجابی ، و نیز ملاحظه جریانهایی که خود در آنهاحضور داشته و گاه حضورم فعالانه بود، خلاف گویی هایی که نسبت به مرحوم فروهر شده است و روشنگری هایی که مرحوم دکتر سنجابی درباره دکتر بختیار نوشته است و نیز بسیاری سخنها که دیگر دست اندرکاران آن روزگار درباره یکدیگر نوشته اند همه و همه ، روشن کرده است که به قول خیام : «صد کار کنی که می غلام است آن را»! و این رهرو عدالتخواه در این مورد خود را بدهکار کسی نمی داند.

د ) درباره حاج شیخ فضل الله نوری
در مصاحبه ای که انجام شد آقای منذر از شیخ فضل الله صحبت کردند و به نقل از مرحوم لنکرانی مطالبی درباره شیخ بیان داشتند و من در دنبال صحبت ایشان عرض کردم که سه نوع شیخ فضل الله وجود دارد : شیخ فضل الله مخالفان ، شیخ فضل الله موافقان و شیخ فضل الله واقعی . این تقسیم بندی را درباره همه بزرگان می توان به کار برد. (از زبان مولای متقیان : هوادار غلوکننده ، دشمن کوچک کننده و واقعیت گرا) آیا بیان این مساله ، دفاع همه جانبه از شیخ فضل الله است؛ و اگر کسی بدور از تعصب ، له و علیه به تحلیل احوال شخصیت های جامعه خود بپردازد خود را فروخته و مرتکب تمام معاصی کبیره و صغیره شده است؛! این شد مبارزه؛! این شد دمکراسی؛! این شد آزادی خواهی؛! چه خوش گفت فریدون توللی : ننگشان باد زهنگامه رسوایی خویش این متاع شرف از وسوسه بفروختگان

ه ) درباره اللهیار صالح
مرحوم اللهیار صالح به دیانت و فرهنگ اسلامی اعتقاد داشت . دکتر سنجابی در خاطراتش آورده است که وی «هیچ وقت لب به مشروب نمی زد» (ص .92) سید مرتضی مشیر نیز در زندگینامه مرحوم صالح نوشته است : وی «به تقوا و دیانت مشهور و واقعا بایزید زمان به شمار می رفت . هرگز نه لب به مشروب الکلی زده و نه ترک اولایی از او دیده شده بود» (ص .61) شاه برای خراب کردن شخصیت وی (در ارتباط با غائله آذربایجان) اکاذیبی گفته است که دکتر بختیار هم آنها را تکرار کرده و مرحوم اللهیار صالح تمام آن مطالب را «سرا پا کذب محض و تهمت و افترا» دانسته است) (همانجا). این شخصیت ملی و مسلمان که به سان بسیاری از سران نهضت ملی ایران ، از شاه و رفتارهای غیرقانونی او آزرده خاطر بود، بی تردید نسبت به انقلاب به گونه ای که آن روزها دیده می شد نظر مثبت و امیدوارکننده ای داشت وبه همین دلیل ، به عنوان نماد نهضت ملی ، به انقلاب رای مثبت داد و به عبارت روشنتر بر نظام سلطنت استبدادی وابسته به امپریالیسم خط بطلان کشید. حالا کسانی که در خارج کشور نشسته اند یا در داخل کشور از رفتارهای کنونی کارگزاران حکومت آزرده خاطر هستند نباید حرکت آن روز آقای صالح را به دیده انتقاد بنگرند. این سخن را هم اضافه کنم (اگر دوباره بهانه ای به دست معاندان ندهد!) که آقای خسرو سیف ، دبیر کنونی حزب ملت ایران ، به سان بسیاری از دوستان ملی ما در زمره کسانی است که حافظ درباره آنها گفته است : «مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش». نامبرده که از سران ملت گرایان ایران است نمازش ترک نمی شود. در همین آخرین ماه مبارک رمضان روزه هایش را گرفت بسیاری از اعضای این حزب و هواداران آن در ماه رمضان روزه می گیرند و چند تن از آنان به خانه خدا مشرف شده اند، اما هیچ کدام از آنان تظاهر ندارند و به کسی بیان نمی کنند. آقای سیف با مرحوم صالح انس و الفتی دیرینه داشت و هر وقت آن مرحوم دلش تنگ می شد به آقای سیف تلفن می زد که به ملاقاتش برود. در ملاقاتهای پس از پیروزی انقلاب چندین بار با یکدیگر گفتگو کرده اند. در دوازدهم فروردین 1358 مرحوم فروهر به خانه آقای صالح رفته است ، بعد بالاتفاق به پای صندوق رای رفتند و به آرزوی آزادی خواهان مبارز ایران ، که همان نابودی سلطنت وابسته آن پدر و پسر باشد، رای مثبت دادند. ناگفته نماند که اگر مرحوم صالح با آن سیاست و درایت خود طالب رای دادن نبود، هیچ گاه با مرحوم فروهر به پای صندوق رای حاضر نمی شد. اقدامات مرحوم صالح در ماههای پیش از انقلاب این مساله را روشن تر می نماید .

و ) درباره دکتر سنجابی
آقای منذر چنین بیان کردند: آقای لنکرانی علاوه بر مرحوم فروهر به مرحوم دکتر سنجابی هم اعتقاد داشت و «بویژه آقای دکتر سنجابی را خالی از تدین و تقید به اعمال شرعی (نظیر نماز و روزه) نمی دانست» و افزودند که آقای لنکرانی می گفتند: «ما که نمی خواهیم پشت سرشان نماز جماعت بخوانیم . سخن این است که اینان برخلاف بسیاری از سیاستمداران این ملک ، وطن فروش و مزدور اجنبی نیستند و در حد توان و درک خویش می خواهند به کشورشان خدمت کنند». من هم بینی و بین الله آنچه را که دیده بودم و شنیده بودم چنین بیان کردم : «بله ، سنجابی اهل نماز و روزه بود و نماز خواندنش را من دیده بودم ، کما این که نماز خواندن آقای فروهر را هم دیده بودم». نمی دانم این گفته من چه اشکال «مدرنیته» یا «پست مدرنیته»! داشته است ، که دوستان اروپایی را ناراحت کرده است . امید است با این توضیحات مفاهیم مصاحبه پیشین روشنتر شده باشد و اگر شبهه ای بوده ، «صمیمانه» مرتفع گردد. حال اگر با این «شیوه علمی و بیطرفانه» هنوز هم کسانی باشند که به دور از «انصاف و مروت فرهنگی»، در داخل یا خارج از کشور شبهه تراشی کنند، این امر به بحث علمی و تاریخی ربطی ندارد و علاج و شفای فکری و عاطفی آنان در ید قدرت ما نیست و باید به متخصصان و کارشناسان دیگری رجوع کنند.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها