گفت و گو با مهدی منیری، کارگردان مستند «تینار»

فقط سیمرغ می‌خواستم نه دیپلم افتخار

در فضایی کاملا مستند با مهدی منیری به گفتگو نشستیم، چون قرار بود به خانه دیگری نقل‌‌مکان کند و کلی جعبه و کارتن مواد شوینده و لوازم صوتی و تکه‌قالیچه‌های بزرگ و کوچک و قاب‌های عکس اطراف ما را محاصره کرده بودند. جوان مستندسازی که پس از دو تجربه «آمنه خاله» و «کرب» حالا برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم مستند بلند را برای فیلم «تینار» از جشنواره فیلم فجر گرفت. ویژگی فیلم‌های او این است که اولا می‌توان او را جزو فیلمسازان علاقه‌مند به ساخت فیلم‌های مردم‌نگارانه به حساب آورد و دوم این که او خود زاده منطقه شمال کشور (مازندران)‌ است و تا الان تنها به ساخت فیلم درباره آیین و رسوم و مردم آن مناطق پرداخته است، حتی آخرین فیلمش «کولی‌ها». منیری می‌گوید با پرویز دوایی صحبت کرده است. او فیلمش را دیده و درباره آن گفته: «تینار یکی از بهترین فیلم‌های مستند چند سال گذشته است که مثل خورشید در سینمای مستند دنیا می‌درخشد و آنقدر قدرت دارد که به اندازه فیلم‌های سینمایی کلاسیک جاودانه بماند». در هر حال به بهانه گفتگو درباره تینار، هم آمنه خاله و هم کرب را هم دیدم.
کد خبر: ۲۰۸۸۹۵

در چهارمین نمایش فیلم تینار در فرهنگسرای ارسباران به موسیقی آن بیشتر پرداخته شد، اما موسیقی فیلم من را اذیت نکرد. شاید فقط کمی طولانی به نظر می‌رسید. قبول دارید؟

شاید بتوان گفت ما 2 قطعه موسیقی اضافی داریم، آن هم به این علت بود که شرایط محیطی‌ (Ambiance) نداشتیم و کیفیت ضبط صدا خوب نبود. تنها می‌توانیم آن قسمت موسیقی که روی صدای محیط غالب شده را دربیاوریم. آن هم قسمت‌هایی است که قاسم (بازیگر فیلم)‌ شیرها را به مغازه می‌رساند و برمی‌گردد. ما آواز را برداشتیم، ولی موسیقی همچنان هست و صحنه دیگر، حمام کردن قاسم است. آن صحنه به دلیل نوع صحنه سمبلیک و کلیپ‌واری که دارد، تنها با موسیقی جواب می‌دهد. در نتیجه تنها توانستیم موسیقی را پایین بیاوریم و صدای سر صحنه را بالا ببریم و از زمان آن 15 ثانیه کم کردیم.

در واقع زاویه دید شما هم پدر قاسم نبود یا اختلاف خانوادگی میان پدر و پسر؟

نه. پدر قاسم می‌گفت من شنیدم. آمدید فیلمی بسازید که من را خراب کنید.

شما از قبل با خانواده قاسم یا خود قاسم آشنا بودید؟

نه اصلا و باید بگویم اگر می‌خواستیم آنچه واقعیت بود را نشان دهیم، فیلم سیاه و تلخ می‌شد. حتی اگر دو سه مونولوگ قاسم را استفاده می‌کردیم فیلم جنبه دیگری پیدا می‌کرد. ما اواسط و حدودا پس از یکی دو فصل تصویربرداری، زمزمه‌هایی می‌شنیدیم که قاسم قصد فرار دارد. ما خیلی سختی کشیدیم ولی در نهایت هر کاری کردیم او فرار کرد و با دایی‌اش زندگی کرد. ما با گروه رفتیم و با آنها صحبت کردیم، ولی راضی نمی‌شدند قاسم را بدهند، چون می‌گفتند پدرش اگر او را ببیند، می‌کشد. در هر حال رضایت آنها را جلب کردیم و با گذاشتن شناسنامه، رضایت دادند قاسم را به ما بدهند.

در برخورد اول، نظرتان راجع به قاسم چه بود و تا چه حد به او نزدیک شدید؟

اولین بار که قاسم را دیدم ناامید شدم، چون او اصلا حرف نمی‌زد و هر سوالی که از او می‌کردم. جواب نمی‌داد و فقط سرش را تکان می‌داد؛ اما مجدد با صحبت‌هایی که دوستان و آشنایان راجع به او و زندگیش گفتند. تصمیم گرفتم این فیلم را بسازم. فصل بهار برای ما سخت بود چون قاسم با دوربین آشنا نبود. به دوربین نگاه می‌کرد و کارهای روزانه‌اش را انجام نمی‌داد. فصل تابستان هم همین‌طور، ولی از فصل پاییز قاسم براحتی مقابل دوربین کار می‌کرد.

آیا از ابتدا قرار بود به تنهایی قاسم و سختی‌های حرفه‌ گالشی بپردازید یا این که پرداختن اینها در طول ساخت فیلم‌ها پیش آمد؟

نه کاملا درباره تنهایی قاسم و نه درباره حرفه گالشی او. من اصولا آدم چند جانبه‌گری هستم. خیلی وارد جزییات می‌شوم و تا الان هم برای بیننده جذابیت داشته، ولی برای گروه کاری خیلی سخت است.

پرسشی که امکان دارد درباره فیلم‌های مستند عنوان شود این است که چقدر آدم‌های فیلم باید بازی کنند؟ شما تا چه میزان از قاسم بازی گرفتید؟ البته تا حدودی هم فیلم شما جنبه داستانی دارد.

بله شاید هم جنبه بازسازی. چون درامی هم در داستان هست که آن را به سمت داستانی بودن سوق می‌دهد.

تا چه میزان برای ساخت فیلم با حضور قاسم به مستند بودن وابسته بودید و تا چه میزان به داستانی بودن؟

ما سعی نکردیم از یک شیوه و از یک راه خاص مستندسازی استفاده کنیم؛ مثلا اگر بگویم از ابتدا قرار بود یک مستند بازسازی شده را بسازیم و اگر اتفاق خاص دیگری طی فیلم رخ می‌داد را وارد فیلم نکنیم، چنین نبود و از طرفی مستند ما فقط گزارشی نبود که هر اتفاق در صحنه را نشان دهیم. در واقع هر کس فیلم را دیده است حس واقعی بودن نسبت به رفتار قاسم داشته و اگر در فیلم دخل و تصرفی هم صورت گرفته باشد برای تقویت درام فیلم است.برای ما صداقت و واقعیت، اصل بود. اتفاقی که ما سعی کردیم در فیلم آمنه خاله هم آن را رعایت کنیم.

یعنی نخواستید از قاسم بازی بگیرید؟

نه اگر بازسازی هم هست براساس اتفاق واقعی است که برای آن بچه رخ می‌دهد و شب و روز با آن اتفاقات سر و کار دارد.

با توجه به اتفاقاتی که برای قاسم رخ می‌دهد و شیرین‌کاری‌هایی که او با گاوها دارد و گاهی تکیه کلام‌ها یا صحبت‌هایش، فیلم شما را شیرین یا طنز‌گونه کرده است. از ابتدا می‌‌خواستید این فضای طنز باشد؟

حتما منظورتان همان صحنه شیر دوشیدن قاسم از گاوهاست. من از قبل می‌دانستم که قاسم هنگام شیر دوشیدن ری‌اکشن خشنی با گاوها دارد و موقع تصویربرداری، این تصاویری که می‌بینید به شکل زنجیروار خودش پیش آمد و من از ابتدا به فکر پرداخت طنز برای این کار نبودم. آنچه در فیلم هست طنز تلخی است که با بیننده هم رابطه خوبی برقرار می‌کند. در طول ساخت فیلم سعی نکردیم در حرکات و رفتار قاسم دخالت کنیم و اگر حتی در این صحنه مانند صحنه‌های دیگر، ری اکشن قاسم خنده‌آور است یا هیچ دخالتی نداشتیم.

ذات فیلم مستند واقعیت‌نمایی آن است، هر چند الان فیلم مستند نیز گونه‌های خاص خود را دارد و قائل به یک قانون و چارچوب خاص نیست؟

اما من به یک اصل اعتقاد دارم. به نظر من اگر تخیلی‌ترین فیلم‌های سینمایی ما حس واقعی را به بیننده القا کنند، آن فیلم به بهترین شکل کار خودش را انجام داده است،‌ چه فیلم مستند باشد و چه کاملا تخیلی.

درباره آمنه خاله و کرب هم صحبت کنیم. تنهایی و سختی‌های آمنه خاله شبیه قاسم است و شاید هم ادامه همدیگر. چگونه به سمت سوژه ساخت آمنه خاله (یعنی تنهایی یک زن یا مادر شهید در سواد‌کوه مازندران)‌ رفتید؟

خودم ذاتا کسی هستم که به سمت‌ آدم‌های تنها تمایل دارم. انسان‌هایی که درخلوت خودشان هستند. من آمنه خاله را ندیده بودم و فقط شنیده بودم پیرزنی تنها در روستای چرات سوادکوه زندگی می‌کند. کمی تحقیقات میدانی در ارتباط با آن انجام دادم، ولی مثل قاسم با برخورد اول فکر کردم اصلا نمی‌توانم با او فیلمم را بسازم.

چگونه به او نزدیک شدید یا اجازه داد از  او فیلم بگیرید؟

واقعا سخت بود، چون او هر کاری که مقابل دوربین انجام می‌داد مصنوعی به نظر می‌رسید. من برای این فیلم مجبور شدم با برادرم و مادرم به مازندران سفر کنیم. ابتدا می‌خواستم از منشی صحنه استفاده کنم که به واسطه زن بودن، رابطه صمیمی‌ای با آمنه خاله برقرار کرد، اما بعد نشد و تصمیم گرفتم از مادرم استفاده کنم. خیلی تصاویر گرفتیم و با او صحبت کردم. خوشبختانه همزمان بودن ما برای ساخت این فیلم خیلی کمک کرد.

آمنه خاله را در کدام کشورها یا جشنواره‌ها شرکت دادید؟

متاسفانه در جشنواره‌های خارجی نتوانستم فیلم را شرکت دهم. ولی برای جشنواره سوئد فیلم را فرستاده بودند که من نبودم. شنیدم خیلی استقبال شده است. غیر از آن، در جشنواره‌های وارش و خوشه و همین‌طور در جشنواره مستند کیشن جایزه تقدیر هیات داوران و استعداد‌های جوان نصیب این فیلم شد.

کرب  اسمی که بیننده را مشتاق می‌کند فیلم را ببیند. چطور شد به این نوع مراسم و آیین سنتی خطه‌ای از مردم شمال پرداختید؟

از ده یازده سال قبل می‌خواستم این فیلم را بسازم، چون از کودکی در محله ما مراسم عزاداری امام حسین ع‌ به این شکل توسط دو تکه چوب صیقل داده شده در وسط شهر برگزار می‌شد. من بابل به دنیا آمده‌ام و تا دیپلم آنجام بودم. دیپلم   گرافیک گرفتم و در دانشکده صدا و سیما کارگردانی تلویزیون خواندم و آشنا بودن من به آن مناطق و این مراسم، طبیعی است.

کرب را می‌‌توان به گونه فیلم‌های مستند آیینی   مذهبی به حساب آورد، چگونه ساخت آن را پس از سال‌ها شروع کردید؟

فردی از روستای دیگری به مرکزی که من در آن فعالیت داشتم، آمد و گفت می‌خواهد فیلمی‌ (VHS) را نشان بدهد که درباره مراسم کرب است، ولی وقتی من آن فیلم را دیدم با آنچه در روستای ما انجام می‌شد، متفاوت بود. من فیلم را دیدم و تشویق شدم درباره این مراسم فیلم بسازم. گروهی را جمع‌آوری کردیم و با دو دوربین اصلی و یکی هم پشت صحنه و بهترین امکاناتی که می‌شد، شروع به ساخت فیلم کردیم.

تقریبا بیشتر صحنه‌های فیلم کرب در شب مراسم عزاداری سپری می‌شود. باید نور خاصی هم برای آن در نظر می‌گرفتید؟

بله ما با آرک‌های 2500 بزرگ کار می‌کردیم و داربست‌های بلندی برای یکی از تصویربردارانمان که از بالا تصویر را می‌گرفت، مهیا کردیم و این فیلم با یک نگاه فولکلوریک ساخته شد.

شاید از گونه فیلم‌های مردم نگارانه یا قوم‌نگارانه نیز باشد چیزی که کمتر در فیلم‌های مستند ما به جز یکی دو کارگردان به آن پرداختند.

بله، قسمت اعظم این فیلم نگاه فولکلوریک در قالب یک فیلم آیینی ‌ مذهبی درباره مراسمی کاملا مهجور است که خیلی‌ها هیچ چیز درباره آن نشنیده‌اند.

شما می‌توانید درباره کرب‌ زنی بیشتر توضیح دهید؟

گروهی سنتی از مردم هستند که چند روز قبل از شروع دهه محرم، عشق خود را به امام حسین‌ع‌ به این شکل نشان می‌دهند، گروهی فقط نوحه‌خوانی می‌کنند و گروهی دیگر با یک قواعد خاص اقدام به کرب‌زنی می‌کنند. این مراسم رسمی دارد که همه باید آن را رعایت کنند، چون کرب‌زن‌ها در ضرب‌های مختلف توسط یک رهبر راهنمایی و هدایت می‌شوند وکسی که رسم را بلد نباشد، ریتم گروه را به هم می‌زند.

از اینها گذشته، جایزه جشنواره فجر برای خیلی‌ها معیار است، شما چنین چیزی می‌خواستید و چه حسی داشتید؟

 از ابتدا به من گفتند امیدوار نباش و جایزه به کس دیگری تعلق می‌گیرد، اما من فرصت دیدن آن فیلم‌ها را نداشتم و همسرم آن فیلم‌ها را دیده بود و معتقد بود فیلم ما هم حرف بسیاری برای گفتن دارد. من هم از ابتدا با خدا شرط کردم که دیپلم افتخار نمی‌خواهم، فقط سیمرغ می‌‌خواهم که خوشبختانه این اتفاق افتاد و خدا را شاکرم.

و موفقیت بعدی برای شما انتخاب فیلمتان به عنوان بهترین فیلم انجمن منتقدان و نویسندگان بود؟

بله. شاید این جایزه یکی از خاص‌ترین جایزه‌های زندگی من بود، چون فکر می‌کردم همیشه منتقدان فیلم‌هایی را انتخاب می‌کنند که در جشنواره جایزه نبرده و از آنجا که گمان می‌کردم همیشه خلاف جهت آب حرکت می‌کنند، زیاد امیدوار نبودم. خوشبختانه آن جایزه هم من را سورپرایز کرد.

پرسش آخر این که قرار است تنها در ارتباط با مازندران و بابل و مردم و مشکلات آن خطه فیلم بسازید؟

نه، اصلا به شکل متعصبانه برخورد نمی‌کنم. واقعیت این است که تا وقتی ببینم. موضوعی در مازندران پیدا می‌شود که قابل پرداخت است و نسبت به کارهای قبلی می‌تواند کیفیت بالاتری داشته باشد، آن را می‌سازم. الان در گونه مستند‌های شهری و اجتماعی سوژه‌های زیادی دارم که به سمت آنها نرفته‌ام چون خیلی دلی کار می‌کنم.

مریم درستانی‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها