در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
امروز سالروز واقعه11 سپتامبر است. روزی که مرکز تجارت جهانی مورد حمله تروریستی و انتحاری قرار گرفت. سپتامبر بستر حوادث تاریخی مهم دیگری نیز بوده است. آتش جنگ جهانی دوم در روز اول سپتامبر سال 1939 افروخته شد؛ همچنین این جنگ در 2 سپتامبر 1945 به پایان رسید.
پایان جنگ جهانی دوم با تسلیم ژاپن صورت گرفت. ژاپنیها راهی جز قبول تسلیم ندیدند. حمله اتمی هواپیماهای آمریکایی به هیروشیما (6 آگوست سال 1945) و ناکازاکی (9 آگوست 1945) راه دیگری برای ژاپنیها باقی نگذاشت؛ چرا که تنها در حمله هوایی به ناکازاکی بنا بر آمارهای رسمی به خاطر انفجار بمب اتمی 11574 خانه سوخت ، 1326 خانه کاملا ویران شد ، 5509 خانه بشدت آسیب دید و منهای قربانیان سالهای بعد، حدود 75 هزار نفر کشته و تقریبا همین تعداد مجروح بر جای گذاشت.
به طور کلی در هیروشیما و ناکازاکی تقریبا 000/220 نفر بر اثر این حملات جان باختند که بیشتر آنان را انسانهای غیرنظامی تشکیل میدادند. بیش از نیمی از قربانیان بلافاصله هنگام بمباران کشته شدند و بقیه تا پایان سال 1945به خاطر اثرات مخرب تشعشعات رادیواکتیو جان خود را از دست دادند.
واقعه11 سپتامبر در آمریکا نیز در حالی رخ داد که از 10 سال پیش از این واقعه تا زمان رویداد آن، حدود 20 میلیون نفر در جنگهای مختلف در دنیا جان خود را از دست داده بودند. نقش آمریکا در این جنگها به عنوان یکی از ابرقدرتهای جهان که همواره خود را محق دخالت در امور صلح و جنگ تمام ملتها و دولتهای جهان میداند، انکار نشدنی است.
در حادثه 11 سپتامبر تنها چند هزار نفر از آمریکاییها قربانی شدند. مسلما از نگاه انسانی و اسلامی که حتی جان یک انسان نیز محترم است این حادثه، فاجعه انسانی بزرگی به شمار میآید؛ اما پرسش اساسی این است که علت کمرنگی انعکاس میزان فجایع انسانی جنگهای 10 سال پیش از11 سپتامبر در مقابل این حادثه چیست؟
آیا آنها فاجعه انسانی نبودند؟ آیا جنگ نخست آمریکا علیه عراق و قربانیان آن فاجعه انسانی شمرده نمیشد؟ آیا قربانیانی که ایران در مقابل جنگ عراق (با حمایت آمریکا) داد، نمایانگر یک فاجعه انسانی نبود؟
11 سپتامبر، بهانهای برای حمله بوش به افغانستان و عراق شد، جنگهایی که تعداد قربانیان11 سپتامبر با انسانهایی که در این دو جنگ کشته شدند، قابل مقایسه نبود. تنها منطقی که ممکن است پشت قضیه باشد این است که قربانیان11 سپتامبر انسان بودند، ولی قربانیان جنگهای دیگری که دولت آمریکا عامل آن بود، انسان تلقی نمی شدند. این منطق شاید مضحک و بی معنا به نظر برسد، ولی منطقی چندان بیپایه و ریشه نیست. تقابل حق و باطلی که جورج بوش پسر پس از واقعه 11 سپتامبر مدعی آن شد، تقابلی ریشهدار و تاریخی است.
این تقابل در تاریخ غرب و شرق ریشه دارد. می توان ریشههای آن را در نمایشنامه «ایرانیان» آشیل یافت. میتوان این تقابل را در کتاب «در باب شهر خدا»ی آگوستینوس، فیلسوف مسیحی قرون وسطی ردیابی کرد. آگوستینوس در این کتاب که بناست ویژگیهای یک جامعه خدایی و ایمانگرا را به تصویر بکشد و آن را در مقابل جامعه یا جوامع کفر و الحادی مقایسه کند، از بابل به عنوان نماد شهر شیطان نام میبرد. تقابل غرب و شرق در دوران مدرن نیز را، ادوارد سعید در کتاب شرقشناسی خود بخوبی توصیف میکند.
ادوارد سعید اظهار می کند غرب در تاسیس رشتهای به نام شرق شناسی تابع این پیشفرض بود که شرق همچون یک دیگری برای غرب است. شرق و آثار آن همچون دیگر اشیایی که مورد مطالعه علم غربی واقع میشوند، در رشته شرقشناسی مورد مطالعه قرار میگیرد. شرق همچون شیء است نه فرهنگ و شرقیان همچون اشیایند نه مانند انسانها.
این نگرش به شرق، نگاهی ریشهدار است و آنچه جورج بوش پسر انجام داد و سخنان جنگطلبانهای که مرتب علیه برخی کشورهای شرقی و آسیایی اظهار کرده و میدارد بیمبنا نیست. شاید به همین علت باشد که برخی، سیاستهای جنگطلبانه جمهوریخواهان آمریکا را صادقانهتر از صلحطلبی دموکراتها میدانند و فراموش نکنیم که بمباران اتمی ژاپن هم در زمان ریاستجمهوری یک دموکرات اتفاق افتاد. آتش جنگی که یک کشور غربی (آلمان) آن را شعلهور کرده بود باید با قربانی کردن یک ملت شرقی خاتمه می یافت.
محیا سادات اصغری
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد