
هوشنگ یکمرتبه مثل کسانی که بخواهد یک خبر مهمی را به اطلاع همگان برساند از جا برمیخیزد و طوری که انگار همگان را مخاطب قرار داده باشد با صدای تو دماغی و گرفتهای (که اصلا تناسبی با فیگور اولیهای که گرفته بود ندارد و با حرکاتی که شبیه رجز خواندن است) میخواند:
میخانه کشف من نیست
یروان کباب ماکو؟
کامران که دهانش را زیر سبیلها پنهان کرده و تا آن موقع یک کلمه حرف نزده بود سرش را از لای یقه پالتویش بیرون میآورد و با چشمانی گر گرفته میگوید: رفقا؛ شعر باید از تودهها بگوید، از خلق. از خلقی که حتی یک تکه پیاز ندارد با چلوکبابش بخورد! از خلقی که یک ذره کره ندارد بگذارد لای برنج! شعر باید از رنج بگوید. آنگاه چنان برمیز میکوبد که دستش درد میگیرد و غرولندکنان در حالی که به زمین و زمان بد و بیراه میگوید کافه را ترک میکند.
فریدون که اخیرا با اسدالله و دربار به جوال رفته یک نخود آبنبات قیچی میاندازد بالا و سرش را تکان میدهد و چند بار میگوید: ما که هفت خاجمونو رفتیم.
بالاخره جواد؛ این افتخار جامعه روشنفکری با چهرهای متفکر در حالی که حلقههای دود سیگار را با چیرهدستی و مهارت تمام، پیدرپی به هوا میفرستد، پس از آنکه هفتهشت بار از چپ و راست، سبیلهای زرد شده از دود سیگارش را نوازش میکند و گاهی کمی هم میکشد بعد از مکثی طولانی میگوید به گفته ویسلاوا شیمبورسکا: «خندهدار بودن شعر گفتن را به خندهدار بودن شعر نگفتن ترجیح میدهم». لحظهای همه ساکت میشویم آنگاه بمب خنده میترکد. کمی بعد ساکت که میشویم فریدون دارد شعری را به لهجه شیرازی زمزمه میکند:
ظالم نشو و عبرت تاریخ نشو
از بهر کباب دل من سیخ نشو
آخرش هم میگوید: «امان از رفیق بد و زغال خوب، امان» و بینیاش را به دشواری بالا میکشد.
این اوضاع آشی را که میبینم بیاختیار یاد شعری بسیار فاخر و وزین میافتم.
دلم میخواد کف بکنم، مثل پودر لباسشویی
باد بکنم، گنده بشم، مدام برم تو رختشویی
فرهاد رستمی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
بهمناسبت نوزدهمین سالگرد تاسیس رادیو گفتوگو با مهدی شهابتالی، مدیر این شبکه گفتوگو کردیم
در گفتوگوی اختصاصی خبرنگار روزنامه «جامجم» در بیروت با حسن عزالدین، عضو بلندپایه حزبالله و نماینده پارلمان لبنان مطرح شد