کد خبر: ۱۷۴۹۸۱
 توجه! توجه! صدای مرا از روی هوا می‌شنوید!! خب، حالا این یعنی چی؟ یعنی بابا این‌قدر فوت نکنید! دومَندِش!! ما نفهمیدیم «قشنگ جواب می‌دهیم» یا با ادبی نوشتن جور نیست و «زشت جواب می‌دهیم»؟!! امید مادر، گمان می‌کنم نیاکان ما زبان نوشتاری را اختراع کرده‌اند برای همین مواقعی که می‌نویسیم! هر چند گاهی باحالی کلمه‌ای به همان گفتاری بودنش است! حالا بالاخره چی به چی شدددددددد؟ خودمان هم نفهمیدیم!!!  البته بد فکری هم نیست، شاید یک تستی زدیم (ضمناً با پیشرفت تکنولوژی، روشهای گدایی هم پیشرفت کرده و...
[شرمنده ها!!] گمانم در ماجرایی که نوشته‌ای به مقدار بیسیار بیسیار زیادی احساساتی شده‌ای!)

 شهناز پُرچونه از سنندج: ...اگه یه کیلو معرفت و یه سیر هوش و یه ذره عقل و یه خُرده نمک صداقت داشتیم رو سفره امید، بساطمون جور بود...

اگر هم همچی یه نمه، اینقده ایپسیلن، حواسمان جمع بود تا دیگران از بقیه جملاتمان برداشت اشتباه نکنند که دیگر نور علی نور بود!! آن هم وقتی که بعضی آدمهای معلوم‌الحال آستین استکبار این قدر علاقه به کاشت و داشت و برداشتِ اشتباه دارند! ما نباید حواسمان را جمع کنیم ها، آدمهای معلوم‌الحال باید کمی عقلشان را به کار بیندازند، که نمی‌اندازند. در نتیجه، بنداز بندازی می‌شود (به قول شاعر:) که مپرس! گرفتی چه می‌گویم؟

 رها در باد:
...آقا به نظر من آدم باید با قلبش به اطرافش نگاه کنه...

 آقا این که دیگر نظر من نیست، نظر خانواده دکتر ارنست است، کلهم اجمعین! آاااااا...آ، بفرما: می‌گویند به این‌که خودش را همین جوری در باد رها کرده بگو اگر دو تا کتاب زیست‌شناسی می‌خواندی و کمی هم نگاه واقع‌بینانه به همه امور داشتی، می‌دانستی که کار قلب فقط و فقط پمپاژ خون است و بس. تااااااااازه... پزشک دهکده هم حرفشان را تأیید می‌کند! عزیز من، حالا که رها شده‌ای، بپّا باد تو را با خودش نبرد، چون گاهی به جاهای باریک می‌برد!

 یک من از ما: ...اون شخصیت دوم یا همون منِ دوم، واسه این‌که ادامه داشته باشه و نمیره، واسه این‌که بتونه بقیه کمبودها و نداشته‌های من رو جبران کنه، به او نیاز داره وگرنه هم من و هم منِ دوم، از او واقعاً خوشمون نمی‌یاد و من حتی از شخصیتش خیلی بدم می‌یاد... اگه نمی‌خواستم کمبودای خودم رو که همیشه آزارم می‌دادن با بودن و ساختن منِ دوم برطرف کنم، اصلاً دیگه ادامه نمی‌دادم...

 تو کمبود داری! ولی منِ دوم نه. گرفتی چی شد؟ اوکی! حالا گوش کن: دقت کرده‌ای که وقتی منِ دوم هستی چقدر خوبی و کامل و بدون بدی؟ اول آینده‌ای را ببین که با خُلق و خوی شخصیت اول نصیبت می‌شود تا بگویم چطور از شرِّ این دوگانگی خلاص شوی. دیدی؟ خب، حالا فکر کن همیشه و هر جا با اویی؛ حتی در خانه و خیابان یا خلوت خودت. دقت کرده‌ای که چقدر حواست را جمع می‌کنی تا خودت، کمبودهایت، ایرادگیری‌ها و بدیهای «منِ اولت» به «شخصیت دومت» راه نیابد و یک وقت لو نروی؟ خب، تو که متوجه شده‌ای از شخصیت او خوشت نمی‌آید، او را رها کن و بدون او، «خودت» را بر پایه «من دوم» بساز. یعنی او را بهانه کن برای ساخت آینده خودت. بهانه‌ای که اگر یک سرچ کوچول موچول در گوگل بزنی تا مثلاً از ملاکهای ازدواج مطلع شوی، می‌فهمی که وقتی به خاطر رفع کمبودهایت به سوی کسی می‌روی، آینده‌ای نصیبت می‌شود با مشکلات بیشتر (تااااااااازه... چه بسا بعداً پدرت هم بیشتر از این درآید! که بماند!!) پس با مراقبت مداوم بر رفتار و گفتارت بگذار شخصیت دومت جای شخصیت اولت را بگیرد. حالا چطور می‌شود؟ هیچ طور! فقط بارپاماما....؟ عوض شده است! به نزدیکانت هم بگو می‌خواهم همین الآن که مثل موم نرم و شکل‌پذیرم عادتها و اخلاقم را عوض کنم تا فردا مشکلاتم دو چندان نشود. مدتی بعد، آنها هم به خوی جدیدت عادت می‌کنند. حالا «یک نفر» شده‌ای، با رفتار «من دوم» اما به اسم «من اول»، بدون نیاز به اویی که گمان می‌کنی بدون او نمی‌توانی ادامه بدهی. دینگ دینگ دینگ دینگ! زنگ خورد و مدرسه تعطیل است! بدو برو خانه‌تان!!

 رضا حسنوند: این نامه رو نوشتم که به همه کسانی که توی این قسمت نامه می‌دن بگم از این قروفر بازیها دست بردارید. با دل خوش دوشنبه‌ها می‌ری روزنامه جام جم بگیری تا به یک صفحه جالب می‌رسی به اسم خانه بروبچه‌ها. انرژی می‌گیری و به خودت می‌گی: ای ول، بالاخره یه چیزی پیدا شد که به ما حال بده. به محض اینکه اولین متن رو می‌خونی قیافه‌ت خمیده می‌شه ...راستی، از یه‌کم اغراقم دلگیر نشید. من لحنم همین جوریه. به آدم انرژی می‌ده...

  بابا دارنده‌ی لحن همین جوری!! من و این همه دلگیری؟ محاله محاله!! اما عزیز مااااااادر، انرژی داریم تا انرژی. دوست داری کسی به تو انرژی مثبت دهد یا انرژی منفی؟ انرژیهای منفی را با سه نقطه عوض کردیم! (از پاچه‌خواری‌ات ممنون. جوابم به فاطمه را بخوان و بدان که پاسخگو ادعای سواد ندارد چه رسد که بخواهد پُزِ سوادِ نداشته‌اش را بدهد)

 پریسان احمدی: سلام ف. حسامی یا همون پاسخگو. می‌گن ابتکار عمل خوب چیزیه اما تو مدام از دیگران تقلید می‌کنی. در ضمن در چاپ نامه‌ها هم عادلانه رفتار نمی‌کنی. نکن این کار رو.

سلام پریسان احمدی یا همان منتقد! شما پیشنهاد بده، چشم. اما اگر تقلید بد است تو هم که برای انتقادت، از دیگران تقلید کرده‌ای! پس منبع و مدرکت برای آن تقلیدها و عادلانه چاپ نکردنها کو؟! دیدی حالا؟ تا روش و اصول نقد و انتقاد را نیاموخته‌ای، نکن این کار را! به جای این کارهای خلاف، اول یک سوزن به خودت بزن، بعد جوالدوزت را به سمت دیگران بگیر!!

 رضا ع. از ارومیه: آقایان برن کنار، خانومها برن کنار، بنده همین یک نامه را برای اولین و آخرین بار می‌دم که بگم: دست همه شما مرسی! خیلی صفحه خوبیه. فقط یه خرده پاسخگویش را بیشتر کنید.

 آرهههههه؟!! بابا چُخ ممنون وری وری سااااااااااقُل اسن! (یا یه‌چی، تو همین مایه‌ها!!) فقط ببینم؟ مگر پاسخگو خشخاش و کنجد است که بیشترش کنیم؟! هاااااااانننننن؟ ای ول باااااااا!!!!
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها