در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
گاه سالها طول میکشد تا بازیگر در قالب نقشی قرار بگیرد که واقعا برازنده و اندازه وجودش باشد؛ چیزی که در سریال نشانی برای آتنه فقیهنصیری اتفاق افتاده است. آتنه فقیهنصیری در سریال نشانی فوقالعاده بود و در بسیاری از لحظهها مخاطب اهل فیلم و سینما را به یاد آدری هپبورن در فیلم «بانوی زیبای من»
(My Fair Lady) میانداخت.
نشانی، مجموعهای سبک، ساده و در عین حال دلچسب و شعفانگیز بود. لحظههای درخشان و تلطیف شدهای هم داشت که به یقین خاطره آنها تا مدتها در ذهن مخاطب باقی خواهد ماند که اینها همه برای سریال طنزی که مخصوص پخش در تعطیلات نوروزی و با هدف شاد کردن و خنداندن مخاطب ساخته شده، ویژگیهای قابل توجهی به حساب میآیند. وقتی متن دقیق، سنجیده و حرفهای باشد و کارگردان باذوق و خوشسلیقهای با حضور گروهی از بازیگران کهنهکار و نامآشنا آن را به اجرا درآورد و هوشمندانه صحنه را اداره کند، در آن صورت حاصل کار چیزی میشود مثل سریال نشانی. با این همه مجموعه تلویزیونی نشانی خالی از اشکال هم نبود، اما آنچه نقایص و نقطه ضعف هایش را از نظر میپوشاند صداقت و صمیمیتی بود که در صحنههای آن موج میزد.
رامبد جوان کارگردان باسابقه و پرتجربهای نیست، اما شک نکنید که آدم باهوش و خوشفکر و باریکبینی است که بویژه این باریکبینی و ظریفنگری در کار طنز خصوصیت بارز و برجستهای به شمار میآید. هوشمندی رامبد جوان در ساخت سریال نشانی در چند وجه عینیت مییافت و اهمیت خودش را بوضوح نشان می داد:
الف: انتخاب درست و به جای بازیگر نقش لیلا (آتنه فقیهنصیری) که قطعا تا پیش از مرحله اجرا به نظر خیلیها انتخابی مخاطرهآمیز، نامطمئن و محکوم به شکست میآمده.
ب: شیوه روایت ساده و بدون ابهام و پیچیدگی ماجرا.
ج: پرداخت تصویری متمایل به کلاسیک صحنهها.
درواقع در طول سریال بندرت شاهد حرکات غیرعادی دوربین یا نماهای غیرمتعارف از زوایای نامعمول بودیم.
در طول سریال، کارگردان با حفظ ماهیت کمدی کار به برخی مضامین و مقولههای جدی مثل روابط انسانها، عشق و دلباختگی، دلتنگی و تنهایی، مرگ و نیستی، اعتقادات دینی، دلبستگیهای آب و خاکی نیز پرداخته و کوشیده بود مفاهیم و پیامهای مورد نظرش را به کمک عناصر لازم و موثر و با خلق موقعیتهای عاطفی و احساسات برانگیز به بیننده منتقل کند. به این ترتیب، کارگردان سعی کرده بود حساب خودش را از حساب سازندگان سریالهای طنز بیمایه و پیش پا افتاده جدا کند که با نادیده گرفتن برخی صحنههای سطحی و بیخاصیت سریال، میتوان نتیجه گرفت که تا حد زیادی به هدفش رسیده بود.
قسمت اول سریال دقیقا متعلق به کارگردان بود، چراکه در این بخش تخیل تصویری و دانش تکنیکیاش را به رخ میکشید و بوضوح نشان میداد که از فیلمهای باارزش فیلمسازان قصهپرداز دهههای گذشته هالیوود، درسهای خوبی آموخته است. معرفی شخصیت اصلی ماجرا (لیلا) و نشان دادن موقعیت شغلی او در کوتاهترین زمان و با کمتعدادترین نماها، تعویض حرفهای صحنهها، به فرض تعویض صحنه پس از آن که پیشخدمت سبد گل را روی میز میگذاشت به طوری که کادر کاملا پر میشد و بعد گردش ملایم دوربین و شروع صحنهای دیگر و... هر چند از قسمت سوم سریال، کارگردان به صرافت افتاده بود که از خصوصیت مخلوط صحبت کردن انگلیسی فارسی حرف زدن لیلا به عنوان عنصر اصلی تولید خنده استفاده کند و در نتیجه کاراکتر لیلا در عمل از دختری ساده به دختری بشدت سادهلوح تبدیل شده بود، اما خوشبختانه در طول سریال از چیزهایی مثل حماقت، لودگی، بددهنی، حاضرجوابیهای اهانتآمیز و... به عنوان چاشنی طنز استفاده نشده بود.
از سوی دیگر، گرچه هدف اصلی کارگردان از انتخاب برخی بازیگران کهنهکار سریالهای جدی برای ایفای نقشهای کمدی سریال نشانی در واقع نوعی ادای احترام نسبت به ایشان بوده، اما در عین حال توانسته بود بازیهای خوب و دلپذیری از آنها بگیرد. حتی به نظر میآمد که داوود رشیدی در بعضی از صحنهها به میل و سلیقه خودش و فراتر از متن بازی کرده بود؛ اما درباره بازی خود رامبد جوان... به اعتقاد نگارنده از بدترین اتفاقهایی که ممکن است در ساخت یک فیلم سینمایی یا یک سریال تلویزیونی پیش بیاید، یکی این است که کارگردان اثر، موقع تقسیم نقشها میان بازیگران، نقش آدم خوب، مهربان، محجوب، متواضع، معنوی، روشنفکر، رمانتیک، انساندوست، خانوادهدوست و... را برای خودش بردارد.
در حالی که اصل ماجرای سریال نشانی چیز تازهای نبود، به قول منصور (پرویز پورحسینی): «پس این ماجرای گنج و گنجیابی کی میخواد تموم بشه...» و بسیاری از صحنههای سریال بخصوص موقعیتهای طنز و خندهدارش آشنا و تکراری بودند. برخی از کاراکترهایش هم از جهت خلق و خو و خصوصیات اخلاقی و رفتاری و... شباهت نزدیکی داشتند با شخصیتهای سریالهای طنزی که پیش از این دیده بودیم... اما با این همه، در طول سریال با صحنههایی مواجه میشدیم که دلچسب بودند و برایمان تازگی داشتند، مثل سکانسی که مریم (فلورا سام) از برادرش (برزو ارجمند) سراغ آلبوم عکس خانوادگیشان را میگرفت؛ آلبومی که عکسهایی از مادر از دست رفتهشان در آن گذاشته شده بود و.. که این سکانس تقریبا بدون دیالوگ بود و موسیقی ملایم و روحنوازی همراهیاش میکرد. همچنین صحنه مربوط به اولین دیدار مریم و مهدی (رامبد جوان) در پارک، پس از مدتها دوری و بیخبری و نیز صحنههای دیدار بعدی این دو بخصوص با توجه به دیالوگهای متفاوت این صحنهها و اما در آخرین صحنه قسمت سوم سریال، لیلا (آتنه فقیهنصیری) ناگهان از خواب میپرید و با دیدن شبح مردی (کوروش تهامی) در اتاقش فریاد جانانهای میکشید که از دو حال خارج نیست. یا این فریاد به قول رفقا اوریژینال بوده، یعنی فقیه نصیری در آن صحنه واقعا و شخصا چنان فریادی کشیده یا بعد روی صحنه گذاشته شده است که اگر احتمال اول درست باشد لازم میشود بابت این جیغ حرفهای و جانانه به صاحبش آتنه فقیهنصیری تبریک بگوییم، چرا که بخوبی نشان داد بازیگران زن ایرانی در زمینه جیغ کشیدن هم به استاندارد جهانی رسیدهاند و چیزی از همتاهای فرنگیشان کم ندارند!
محمودرضا جغتایی
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد