هم سطر - هم سپید

بر سفره‌ام...

2 شعر از احمد رضا احمدی‌
کد خبر: ۱۶۴۲۱۷

بر سفره‌ام

ویرانه‌های دل را به باد می‌سپارم‌

هنوز نگاه می‌کنم‌

مرثیه‌ای را برای غروب آماده می‌کنم‌

که در ابتدای غروب‌

با صدای رسا بخوانم‌

اکنون بهار نیست‌

انهدام دست‌ها 

روزهای

غبارآلود و فراموش شده در تقویم‌

در کنار

این سفره‌

ما صاحبان اشک بودیم‌

زورق‌های ما شفاف و با اندوه‌

در اشک‌های ما غرق می‌شوند

چه کسی می‌داند

آن طرف خیابان‌

مهمانخانه‌ای بود

که در وحشت مدام‌

منهدم شد

غرق شد

پس سکوت مشترک بود

عطر

گیاهان‌

گلهای رازقی‌

مشترک بود

برخیزیم‌

آسمان را به نام خویش‌

صدا کنیم‌

کوچه‌ها را از بیخ و بن‌

منکر بودن‌

به خیابان را دویدن‌

اما

اشتیاق دوباره کوچه‌ها را دیدن‌

هرگز

فراموشم نیست‌

که مدام کشتزار  کشتزار

جهان در صبح شب یلدا

در چهره‌ها گم بود

زمین بر ما چیره بود

اشک و خوشه‌های خاموش انگور

تسلی نبود

به دریا نگاه می‌کردیم‌

آغاز و عمر جهان را می‌پرسیدیم‌

عمر در دستان زنان سالخورده‌

بافته می‌شد.

غزل‌

کبریت زدم‌

تو

برای این روشنایی محدود

گریستی‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها