درباره اصطلاحی که به گفت‌وگوهای روزمره راه یافته است

تروما تایز شدم !!!

این روزها اصطلاحات تخصصی روان‌شناسی مانند نقل‌ونبات در فضای مجازی به کار می‌رود و به گفت‌وگوی روزمره ما راه می‌یابد. چندی است که کلمه (تروما) را زیاد می‌شنویم. حتی برای طنز و شوخی وقتی یک اتفاق عجیب و ناگهانی رخ می‌دهد از این واژه استفاده می‌کنیم.
این روزها اصطلاحات تخصصی روان‌شناسی مانند نقل‌ونبات در فضای مجازی به کار می‌رود و به گفت‌وگوی روزمره ما راه می‌یابد. چندی است که کلمه (تروما) را زیاد می‌شنویم. حتی برای طنز و شوخی وقتی یک اتفاق عجیب و ناگهانی رخ می‌دهد از این واژه استفاده می‌کنیم.
کد خبر: ۱۵۲۴۲۱۰
نویسنده ریحانه اوسطی - نوجوانه
 
در میان نسل‌های جدیدتر هم زیاد رایج شده که معتقدند خانواده برای آنها تروما ایجاد کرده است. اما واقعا تروما یعنی چه؟ در چه مواردی این کلمه استفاده می‌شود و اگر واقعا دچار تروما هستیم باید چه کنیم؟ فارغ از این‌که یادمان باشد که واژه‌هایی از این قبیل یا حتی اسامی اختلالات روانی مثل OCD، ADHD و ... واژه‌های تخصصی هستند که شوخی کردن با آنها باعث می‌شود پدیده برچسب زنی اتفاق بیفتد و هزارویک آسیب دیگر دارد.

تروما یعنی چه؟ 
تروما در لغت یعنی زخم و جراحت. در علم پزشکی هم از این کلمه برای آسیب‌های جسمی استفاده می‌شود، اما در علم روان‌شناسی تروما یعنی روان زخمی. یعنی زخم و جراحتی که روان ما برداشته و باید به نحوی ترمیم یابد. زخم روانی معنای عمیقی است و به‌راحتی برای آدمی ایجاد نمی‌شود. به رویداد و اتفاقی که تحمل‌ آن از ظرفیت روانی فرد بیشتر است تروما می‌گویند. البته یک‌سری تبصره هم در این میان وجود دارد. اساسا آن حادثه باید به قدری دردناک و اضطراب‌آفرین باشد که احساس امنیت و امن بودن را از فرد بگیرد. یک‌طورهایی انگار یک عینک ناامنی و نامطمئنی از آن به بعد به چشم‌هایش می‌زند و این موضوع کل زندگی‌اش را تحت شعاع قرار می‌دهد.همه چیز در دنیای او تاریک می‌شود و اعتمادکردن برایش دشوارترین کار است. اگر این رویداد در کودکی رخ بدهد تاثیر عمیق‌تری بر فرد می‌گذارد. فروید می‌گوید برای کسی که از این زخم و جراحت روانی گذر نکند، انگار هرلحظه دوباره آن اتفاق رخ می‌دهد. افرادی که دچار تروما شده‌اند اگر درمان نشوند هرلحظه‌شان پر از شک و تردید و ترس خواهد بود. 

چه اتفاقاتی تروماتایزمان می‌کند؟
چند وقت پیش توییتی می‌خواندم که فردی از تجربه نزدیک به تصادفش با یک موتور نوشته بود: «دیگه هروقت از این موتوری‌ها می‌بینم تروماتایز میشم!» بعد از خواندنش در این فکر رفتم که دستمالی‌شدن این اصطلاحات تا چه حد آسیب‌رسان خواهد بود. درست است که آگاهی از اصطلاحات سلامت روان در عرف عام تا حدودی آگاهی‌بخش است، اما تبعاتی دارد که به آن می‌پردازیم. اولین نکته این است که ما باید مرز بین یک اتفاق سخت و ناراحت‌کننده و یک ترومای واقعی را بدانیم. بعضی تجربیات واقعا دردناک است. مثلا دعوا و جروبحث با خانواده، نمره پایین در مدرسه با وجود درس‌خواندن و ... اما اینها مشکلاتی هستند که طبعا جلوی راه آدمی قرار می‌گیرند و اتفاقا اگر باعث شوند فرد مهارت‌های جدید یاد بگیرد و خودش را بیشتر و بهتر بشناسد مفید خواهد بود. نکته دوم این است که برچسب تروما زدن به هر اتفاقی ازجمله کشتن یک سوسک در حمام، باعث می‌شود تاب‌آوری و انعطاف‌پذیری آدم‌ها در مقابل موانع زندگی به‌شدت کاهش پیدا کند.آدم‌ها برای رویدادهایی دچار تروما می‌شوند که از ظرفیت روانی‌شان خارج است. مثلا تجاوز، مرگ عزیزان یا تجربه جنگ و‌... اینها تجربه‌هایی است که گاه آدمی را تا پایان عمر درگیر خود می‌کند. تمام ابعاد زندگی فرد با این حادثه دردناک یا صحنه دلخراش پیوند می‌خورد و دیگر درست کار نمی‌کند. پس بیایید از این به بعد به هر اتفاقی برچسب تروما نزنیم!

مسیر بهبود
دانستن این علائم کمک می‌کند اگر واقعا نشانه‌هایی از این قبیل در اطرافیان‌مان می‌بینیم یا خودمان با یک حادثه دلخراشی مواجه بودیم که ترکش‌هایش هنوز بر روان‌مان پررنگ است اول از همه بدانیم تنها نیستیم و در وهله بعد آن کار سخت را، یعنی مواجه شدن با این زخم در اتاق درمان را پشت گوش نیندازیم.
مجتبی شکوری که با برنامه «کتاب‌باز» و خلاصه‌های شسته و رفته‌اش از کتاب‌ها برای ما معروف شده بود چندی پیش  از یک تروما سخن گفت. فارغ از نقدهایی که به این صحبت وارد شد جملاتی که بعد از آن گفت، پیام‌هایی بود که هر آدم ترومازده‌ای خوب است بشنود. گفت: «جایی باید از پله‌ها پایین بروی، در آن اتاق ترسناک را باز کنی، دست آن کودک را بگیری و نجاتش دهی.» گاهی روان ما برای فرونشاندن آن رویداد دردناک به مکانیسم‌هایی پناه می‌برد و با شوخی، انکار، یا عادی‌سازی می‌کوشد افکار مرتبط را پس بزند، زیرا از مواجهه با آنها هراس دارد.اما این کارها فقط پاک‌کردن صورت‌مساله است و نه حل‌ آن. زخم روانی همچنان باز می‌ماند و ما همچنان برای انجام کارهای ساده و روزمره، که دیگران به‌راحتی از پس آنها برمی‌آیند، به‌سختی تلاش می‌کنیم.پس تا وقتی در این اتاق تاریک را باز نکنیم و خودمان را بابت چیزی که تجربه کردیم در آغوش نکشیم، هیچ چیز حل نمی‌شود. کمک از یک درمانگر حرفه‌ای که در این مسیر یاری‌مان دهد هم از اوجب واجبات است.

استرس پس از سانحه
اوایل قرن بیستم، بعد از جنگ جهانی دوم پزشکان بالینی که تا آن روز تروما را فقط محدود به زخم‌ها و جراحات جسمی می‌دانستند. پس از جنگ، علائمی مانند موج‌گرفتگی و روان‌رنجوری در سربازان دیده شد که این موضوع به شناسایی و نام‌گذاری ترومای روانی انجامید. این مجموعه‌علائم، که پس از رویدادهای دردناک بروز می‌یابد، به‌عنوان استرس پس از سانحه شناخته می‌شود. فردی که از حادثه‌ای ویرانگر دچار تروما یا زخم روانی شده، مانند کسی است که زخمی باز در بدنش دارد و خون از آن جریان می‌یابد. همان‌گونه که زخم باز علائمی را در فرد ایجاد می‌کند، زخم‌های روانی نیز پس از رویداد، به‌دلیل باز بودن آن زخم، نشانه‌هایی را بروز می‌دهند، مانند اختلال در خواب و خوراک، توهم و اضطراب شدید که زندگی روزمره فرد را مختل می‌سازد.اصولا آدم‌ها بعد از تجربه‌ای دردناک همیشه این ترس را با خود حمل می‌کنند که «اگر دوباره اتفاق بیفتد ...» و همیشه از این «اگر» می‌هراسند و از آدم‌ها، مکان‌ها و شرایطی که اندکی آن حادثه را برای‌شان بازآفرینی کند وحشت دارند. درمان این افراد، از آنجا که رویارویی با این زخم برای‌شان بسیار دشواراست، چالشی بزرگ به‌نظر می‌رسد.

تروما در نوجوانی
تا به اینجا خواندیم که تروما چیست و چگونه است و چطور باید در مسیر درمان بیفتد اما راجع به تروما در نوجوانی حرف نزدیم. اصلا چرا در این دوره گذار، تروما اهمیت بیشتری دارد؟ اول به این دلیل که سال‌های نوجوانی مثل پلی می‌ماند که به بزرگسالی منتهی می‌شود و هرقدر این پل امن‌تر و بدون آسیب‌ طی شود، فرد بزرگسال سالم‌تر خواهد بود. فرد بزرگسال سالم، هم در زندگی خودش قطعا به موفقیت‌هایی که مد نظرش هست می‌رسد و هم در جامعه نیروی فعال و مفیدی به حساب می‌آید. نوجوانی، مانند دیگر دوره‌های زندگی، ویژگی‌های خاص خود را دارد. نوجوانان معمولا می‌کوشند خود را قوی و شجاع نشان دهند و کمتر به گفت‌وگو درباره خود یا مسائل خصوصی‌شان تمایل دارند. آنها بیشتر به حضور در جمع دوستان‌شان گرایش نشان می‌دهند و به‌دلیل شدت بالای هیجانات، آسیب‌پذیری بیشتری را تجربه می‌کنند.حالا با این همه دلایلی که مثل آجر روی هم چیدم الان دیوار محکمی داریم که نشان می‌دهد تجربه تروما در نوجوانی واقعا امر مهمی است. اما دو بعد وجود دارد. نخست پیشگیری از وقوع برخی اتفاقات تکانشی که ممکن است به تروما منجر شود و دوم چگونگی مواجهه با آن. اولی که تکلیفش معلوم است. اساسا باید از خطر پیشگیری کنیم. متوجهم که  کله‌ همه‌مان بوی قرمه‌سبزی می‌دهد و می‌خواهیم یک بار هم که شده بدون گواهینامه و کلاه موتورسواری را تجربه کنیم تا از آدرنالین بالا لذت ببریم اما این را گوشه ذهن‌مان بسپاریم که این هیجانات لحظه‌ای به ایجاد یک تروما و بعد از آن استرس‌ها و علائمی که یحتمل تجربه می‌کنیم نمی‌ارزد. اگر اتفاق دلخراشی رخ دهد علنا خودمان را وارد یک باتلاق کردیم. و اما دومی، گاهی حادثه‌ای که اصلا ممکن است وقوعش دست ما نباشد رخ می‌دهد و ناخواسته دچار این مشکلات می‌شویم. ممکن است شما در حال تجربه بدترین احساسات خودتان باشید. ممکن است صبح‌ها با زور از تخت بلند شوید و حس کنید اضطراب و ترسی همواره گلوی‌تان را می‌فشارد. ممکن است هر لحظه‌تان را با ترس از وقوع دوباره آن حادثه بگذرانید اما به خاطر این‌که ظاهرتان را مستحکم و قوی نشان دهید چیزی از خود بروز ندهید. اصلا چیزی به خانواده‌تان نگویید. سعی کنید بچه باحال مدرسه باشید و ... . یادتان باشد که ما به کسی خوب‌بودن و قوی‌بودن بدهکار نیستیم. ما انسانیم و حق داریم رنجیده‌ شویم یا ناراحت و حتی ضعیف باشیم. متوجهم که ممکن است از نگاه‌های قضاوت‌گرایانه بترسید، اما شما اولین نفر نبودید و آخرین نفر نیستید. اتفاقا بروز دادن خود و پیگیری برای درمان این زخم باز، شجاعت و جسارت شما را به همه ثابت می‌کند. نترسید و حداقل با یک آدم امن و مطمئن در میانش بگذارید. مطمئن باشید پشیمان نخواهید شد!
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها