این فرازها چکیدهای است از موضوعاتی که استاد یعقوب توکلی، تحلیلگر صاحبنظر با «جامجم» در میان گذاشت. این گفتوگو را با هم بخوانیم!
استاد! با هر کدام از صاحبنظران و دوستان پژوهشگر همسخن شدم، بیتردید آن رویارویی را برخوردی از نوع کشمکش تمدنها دانستند. انگار همه خیر در برابر همه شر صف آراست و کوردل کسی است که چنین امر عظیمی را ساده ببیند یا تقلیلش دهد به ناسازگاری دو کشور یا ماجراجویی یک فزونجوی عاصی کودککش غزه؛ بنابراین بپردازیم به بنیانهای این دو تمدن، زیرا اسرائیل و آمریکا با غصب و خونریزی گسترده تشکیل شده و به کشورداری رسیدهاند، درست برخلاف ایران و نجابت باستانی و فرهنگ بلندنظر و فراگسترش.
نظام بینالملل با صراحت در قوانیناش، کشورهای ثروتمندِ ناتوان در دفاع را برده تعریف نمیکند اگرچه همین نظام مسلط در گذشته از انسانها به صورت برده استفاده کرد و توانستند بناهای موجود در کشورهای خودشان را بسازند اما همین کشورها الان دیگر از آن انسانها بهعنوان گاو شیرده یاد میکنند. به عبارت دیگر، بردهها متوجه بردگی خودشان میشدند و حق داشتند اعتراض کنند یا امکان فرار داشته باشند اما الان میگویند که انسانها گاو شیردهاند و گاو شیرده هیچ توانی برای دفاع ندارد؛ نه شاخ دارد، نه دم دارد و هیچ توانی برای بازدارندگی در برابر چیزی که همان زیادهخواهی غرب استعمارگر است؛ همان زیادهخواهیای که بشر مسلمان ثروتمند مستقل را در حد یک گاو شیرده تقلیل داده است.
و این که عدهای از سازگاری با جهان با اشاره به پرهیز از توهم توطئه و مانند آن دم میزنند ...
براساس مباحث حقوق بینالملل و پارهای از انگاربافتههای بعضی از چهرههای حوزه روابط بینالملل در خصوص پذیرش واقعگرایی، پذیرش قواعد بینالمللی و همه چیزهایی که در واقع برای حفظ این ساختار ساخته شده و برای اقناع اصحاب فکر در پذیرش این ساختار ساخته شده، همه اینها برای تداوم نظام بردهواری است که الان به نظام در واقع به دامداری تقلیل پیدا کرده، انسانها را به چشم دام شیرده نگاه میکنند. یعنی اگر گذشته بهزعم آنها برخی از انسانها شانیتی غیر از بردگی نداشتند اما الان به چشم دام به آنها نگاه میکنند و این در واقع ریشه در نظام فلسفی و تفکر انسانشناختی همان انسان غربی دارد.
شما بارها گفتهاید که که ما یک طیفی در ایران داریم که اینها به شدت بهدنبال تحمیق مردم هستند. در اینباره روشنگری میفرمایید؟
بله، واقعیتی است که ما یک طیفی در ایران داریم که اینها بهشدت به دنبال تحمیق مردماند و تحمیق را هم با حُمق عمیق دارند کار میکنند و البته آگاهانه هم دارند کار میکنند، حُمق عمیق برای اینکه مردم را به یک حماقتی برسانند تا این فضا را بپذیرند. آن کسی که میگوید کورتکس انسان غربی ضخیمتر از کورتکس انسان شرقی است، به دنبال تحمیق مردم است، منتها با همان حُمقِ عمیق یعنی کاری کنیم که بیشتر در این عمق حماقتش فرو برود. تفلسف هم ندارند زیرا نوعی سفسطهگرایی است که حالا متأسفانه در نظام دانشگاهی ما عدهای به اینها فیلسوف هم میگویند!
و آنهایی که پیگیر بحث تبعیت از نظام بینالملل و ساختارهای بینالمللیاند، چه؟
چنین کسانی میانگارندکه بایداین ساختار را بپذیرید وناگزیرید!بایددرحدیک بهاصطلاح تماشاگرسینماکه بافیلم همذاتپنداری میکند، با این نظام همذاتپنداری کنید. بهقول آلتوسِر، فیلسوف چپگرای فرانسوی، همان فضای آپاراتوسی است؛ در فضای آپارات، آدمها تابع میشوند و اسیر و شبیه آن دیگری میشوند، منتها الان از حالت آپاراتوسی هم بالاتر رفته و صریحا میگویند شما دام و بره ما هستید، دام و بره شیری ما هستید و مجبورند این دامهای شیرده بعبع کنند و لبخند بزنند.
این وضعیت را انقلاب اسلامی و اسلام و تشیع هرگز نمیپذیرد.
همان هیهات منالذله که امام حسین(ع) گفت و الان در معرض عاشورای او هستیم؛ هیهاتمن الذله که علمای ما و امام(ره) و شهید سیدحسن نصرالله و همه شهدا و مردم ما گفتند؛ یعنی ما انسانیم. ما انسانیم و میخواهیم آزاد و سربلند باشیم، عزت داشته باشیم، نان جوی خودمان را میخوریم اما در برابر فشار نظامی تسلیم نمیشویم، بهویژه که به انسانها به چشم دام نگاه میکند. تسلیم فلسفهای نمیشویم که ما را دارای کورتکس ضعیفتر و عقل کمتر و هوش کمتر میداند و غربی را دارای هوش بیشتر میشمارد!
لذا اینها پیادهنظام همان ارتشاند، مثل به قول آقایان، «پروفسور! ادوارد براون» که پزشک ارتش انگلیس بود و از ارتش انگلیس آمد اینجا و شد مستشرق! و درواقع کتابهایش را هم دیگران نوشتند و اینجا شد مثلا متفکر و اندیشمند و دانشمند! هر آنچه را که او گفت ثبت کردند!
و بسیاری از اندیشمندانی که در اینجا شاگرد تربیت کردند، چه فلسفی، چه غیر فلسفی، خودشان را در برابر غربیان، دارای عقل کمتر میدیدند و میدانند.
انقلاب ما خودباوری و خویشتنشناسی و بازگشت به خویشتن خویش بود.
انقلاب اسلامی، انقلاب امام خمینی، یک عقلِ فوق عقل بود و خودش را برابر این چهرهها کوچک ندید و نمیدید، همچنان که دانشمندان ما کوچک ندیدند همچنان که فرزندان ما خودشان را کوچکتر از آنها نمیبینند. تمدن غربی، انسان را کوچکتر میخواهد انسان را حقیرشده و کم عقل میخواهد. من آن خلبانی را که به سمت شهرهای ما بمب پرتاب کرد و به سمت مراکز علمی ما یا آن تروریستی را که دانشمندان ما را کشت؛ [برای اینکه میخواهد ثابت کند که شما کورتکس مغزتون کوچکترست و نباید بزرگ بشوید] بین او و آن مُتِفَلسِفی که میگوید کورتکس مغزی ما کمتر است، هیچ تفاوتی نیست؛ لذا این «پیادهنظام» سفسطی آنهاست و آنها پیادهسربازانِ نظامی و آدمکشان حرفهایاند. اینها عقلدزدان حرفهایاند و آنها جاندزدانِ حرفهای!
بهگفته بسیاری از بزرگان ایران و جهان، اصلا بحث هستهای مطرح نیست زیرا بازدیدهای جهانی روشن است و بیش از اندازه از سایتهای ما و روند علمی آنها آگاهند. بنابراین ایران قوی و یکپارچه است که باید نباشد و تجزیه شود که با وجود چنین نظام فعال و مردمی و استواری ممکن نیست؛ پس با فرافکنی میکوشند ایران را به زیر بکشند.
اختلاف ما بر سر این نیست که شما میخواهید بمب اتم بسازید چون صدها برابرش را خودشان و دیگران دارند. مگر کشورهایی که بمب اتم دارند آیا خطر هستهای دارند؟ پاکستان، کره شمالی و همینطور دیگرانی که بمب اتم دارند. اما چرا همه غرب از بیرون و نمایندگان فکری آنها در درون، دارند یقه جمهوری اسلامی و اسلام و یقه تشیع را به بدترین شکل میگیرند؟ این بهخاطر تعارض تمدنی، تعارض هستیشناختی، زیستی وتعارض در انسانشناسی است، زیرا آنها میخواهند انسان مسلمان، نه برده بلکه بره باشند آنها نظام برهای میخواهند.غرب و نوع نگاهش به جهان شرقی و جهان سوم از نظام بردگی به نظام برهگی رسیده اما انسان مسلمان شیعی ایرانی میخواهد آزاد باشد، آزادگی داشته باشد؛ آزادگی در حد آزادگی تعریف شده از سوی حضرت سیدالشهدا(ع) البته و تعریفشده از سوی امیرالمومنین(ع).
پس بهترین و جدیترین نگرهای که باید داشته باشیم؟
امروز بهترین و جدیترین شعار جامعه ما این است که «الموت فی حیاتکم مقهورین و الحیات فی موتکم قاهرین.» ما امروز حتی اگر کشته شویم باید قاهر بشویم؛ ما نمیخواهیم وارد نظام بردگی و برهگی شویم. اما دستهای داخلی از تروریستهای سفسطی تا تروریستهای آدمکش بهدنبال رساندن جامعه به سمت نظام بردگی و برهگی هستند.