درباره متهمین ردیف اولی که باعث می‌شوند در «آموختن» افراط یا تفریط کنیم

نسلی در دوراهی

این روزها هر برنامه‌ای را در مجازی باز می‌کنیم، لیست مهارت‌هایی که باید تا قبل از فلان‌سالگی یاد بگیریم به چشم‌مان می‌خورد. انگشت‌مان هم که قصه‌های آدم‌ها را باز می‌کند، هرکسی مشغول کاری مفید است.
کد خبر: ۱۵۰۶۹۷۴
نویسنده ریحانه اوسطی - نوجوانه
 
یکی زبان می‌خواند، آن‌یکی با عکس آینه‌ای در باشگاه کنار کلمه (جیم) تیک می‌زند و فرد دیگری در کافه‌ای با یک لیوان لاته در دستش، مشغول ادیت و تدوین است. آدم‌های زیادی هم جلوی دوربین دارند کاری که فکر می‌کنند در آن خوب هستند را ــ زرق و برق‌دار ــ در قالب دوره به ما ارائه می‌دهند و جوری هم از نیازمندی ما به مهارت‌شان سخن می‌گویند که فکر می‌کنی اگر همین الان دوره را تهیه نکنی انسانی بدبخت و مفلوک هستی. این وسط بین این تب به قول خارجی‌ها (پروداکتیو بودن) و مهارت‌آموزی واقعا باید چه کرد؟ اگر این تب داغ، استرس را به رگ‌های‌مان تزریق کرد و اهمال‌کار شدیم و از آن‌ور بوم افتادیم چه؟ امروز راجع به ریشه‌ها و پیامدهای این اتفاق صحبت خواهیم کرد. با تشکر از درمانگر حوزه نوجوان، دکتر علی رفیق‌دوست که من را در نوشتن این صفحه یاری دادند.

رسانه و مخلفاتش
برای خود من بارها پیش‌آمده که بعد از یکی دو ساعت گشت‌وگذار در فضای مجازی و بالاوپایین‌کردن کلمه‌ها و عکس‌ها، وقتی گوشی را خاموش کردم به خودم آمدم و دیدم غرق در احساس ناکافی‌بودن و ناقص‌بودنم (فلانی همسن من بود ولی بیزینس خودش را داشت) و... بعد دیدم که من فقط یک انسان معمولی هستم. یک آدم معمولی که هزارپا نیست و هزاران مهارت در خودش ندارد. بعد یا از سر ترس و ناامیدی متوسل می‌شدم به کلاس‌های مختلف تا خلأ درونیم را با آن پر کنم، یا استرس دست‌وپاهایم را قفل می‌کرد و حرکت‌کردن برای همان کارهای روزمره‌ام هم برایم دشوارتر از پیش می‌شد. فکر می‌کنم همه ما اهالی مجازی در معرض این اتفاق قرار داریم. این روزها مهارت یاد می‌گیریم؛ اما نه برای رشد در مسیر خاص خودمان، برای مقایسه و ترس و ناکافی‌بودنی که درون‌مان رخنه می‌کند!

سودای هجرت
ناامیدی نقطه‌ای است که خیلی از ما ایرانی‌تبار‌ها را به فکر رفتن می‌اندازد. ناامیدی از این‌که آیا با سورتمه اقتصاد در این روزها، اگر از الان ریال‌ ریال جمع کنم می‌توانم ۱۰سال بعد ماشین مورد علاقه‌ام را بخرم؟ یا آن‌موقع با پولی که جمع‌کردم فقط می‌توانم عصرانه‌ای در کافه بخورم؟ نقطه‌ها و تلنگرهایی ممکن است همه ما را به فکر مهاجرت بیندازد. امروز راجع به مهاجرت حرف نمی‌زنیم. اما یکی از ابعاد این اتفاق، همین تب مهارت‌آموزی است. اگر فلان مهارت را در رزومه خود داشته باشید احتمال پذیرش‌تان بالاتر خواهد رفت! پس میل به مهاجرت قطعا به مهارت‌آموزی افراطی دامن می‌زند. یا گاهی فرد آن‌قدر از شرایطی که باید داشته باشد تا آن ویزای کوفتی رابگیرد،می‌ترسدکه علنا سمت‌وسوی هیچ کاری نخواهد رفت. 

 مدرسه، محلی برای مهارت‌آموزی؟
حقیقت امراین است که مدارس دولتی در همان زمان محدود خودفقط دروس اصلی آموزش‌وپرورش در برنامه‌اش جای دارد. یعنی نه از لحاظ برنامه‌ای و نه از نظر زمانی جایی برای مهارتی اضافه‌تر وجود ندارد. بچه‌ها فقط همان ریاضی، فارسی و علوم را یاد می‌گیرند و به خانه می‌روند.برای همین ازقدیم‌الایام پدرومادرها بچه‌ها را بعد ازمدرسه به کلاس‌های فوق‌العاده‌ای مثل زبان، ورزش، موسیقی و ... می‌بردند تا بچه‌شان بی‌هنر بار نیاید. این تک‌بعدی‌بودن مدرسه یکی از دلایلی است که این روزها مهارت‌آموزی داغ شده. چون با تفکر (مدرسه که به ما چیزی نمی‌آموزد) پیش‌می‌روند، پدر و مادرها پول‌های‌شان را در جیب هر کاسب مهارتی می‌ریزند تا بچه‌شان هنرمند و همه‌فن‌حریف باشد!

میون صدتا مهارت، من دودلم کدوم‌ ور؟
ریشه اهمال‌کاری شدیدی که این‌روزها خیلی از ما دچارش می‌شویم، اضطراب است. اضطرابی که از طریق دیدن و مقایسه لحظه‌ای ذره‌ذره وجودمان را می‌جود. کم‌کم اگر خودمان را از ایده‌آل‌مان خیلی دور بدانیم، بی‌اراده می‌شویم. جبران افراطی می‌کنیم و به‌جای تلاش‌کردن، هیچ کاری نکردن را انتخاب می‌کنیم. راه‌حل این مسأله چیست؟ باید برای بیرون‌آمدن از این گرداب مقایسه و رقابت‌زدگی چه کرد؟ شاید در وهله اول باید به صدای قلب‌مان گوش دهیم. باید بفهمیم که قلب‌مان از این دنیا چه می‌خواهد، رسالت من چیست؟ هرکدام از ما بهر کار مشخصی به این دنیا آمدیم. نیامدیم تا نسخه شبیه به هم باشیم. مسیر خودت را پیدا کن، مهارت‌هایی که در این مسیر کمکت خواهند کرد را انتخاب کن و خودت را از این ورطه مقایسه و رقابت بیرون بکش.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها