اگر هم بهدنبال کتابی هستید که در آن یک نویسنده همهچیزدان یکسری توصیهها وراهکارهای تئوری و عملی برای مقابله با افسردگی و اضطراب ارائه داده باشد، بازهم سراغ این اثر نیایید. سراغ این اثر اگر میآیید، به دور از هرگونه توقع برای شنیدن حرفهایی که بوی امید واهی میدهند و به شکل شعاری شفابخش انگاشته میشوند بیایید.
کتاب «دلایلی برای زندهماندن» اثر مت هیگ، نویسنده انگلیسی کتابی است که با جسارتی مثالزدنی از یک مشکل روانی بسیار رایج در همه دنیا صحبت میکند. مشکلی که علیرغم آنکه میلیونها انسان در حال نبرد با آن هستند، عدهای از مبتلایان کماکان از صحبت دربارهاش واهمه یا اکراه دارند و همین امر باعث میشود که رنج افسردگی زیر سایه یک سکوت سنگین قرار بگیرد.
نثری ساده و خودمانی
نویسنده این کتاب مدتهای مدیدی با سگ سیاه افسردگی گلاویز بوده و در تکتک جملاتش تلاش کرده که تجربیات حسی و روانی خود را به عینیترین و صمیمانهترین شکل ممکن با خواننده در میان بگذارد. به عبارت دیگر، ما در این کتاب با نثری ساده و خودمانی مواجه هستیم که به دور ازهرگونه تکلف واضافهگویی بیجا،سرگذشت یک انسان افسرده و مضطرب را شرح میدهد.تجربه افسردگی و اضطراب، یک تجربه سهمگین است و در این شکی نیست. اما کتاب دلایلی برای زندهماندن را بههیچعنوان نمیتوان کتابی سیاه و روایتگر یأس و ناامیدی مطلق دانست.
از طرف دیگر، همانطور که گفتیم، این کتاب عاری از هرگونه محتوای امیدوارانه تهی و توخالیای است که صرفا ظاهر فریبنده و زیبایی دارد. مت هیگ، بدون آن که بزرگنمایی یا کوچکنمایی کند، در یک کلام، خودش و آنچه که پشت سر گذاشته را صادقانه شرح میدهد و شاید هم هنر او در همین نکته نهفته است.
باری، این کتاب یک نسخه معجزهآسا برای درمان افسردگی نیست، بلکه هنگام مطالعه آن، به این جمعبندی میرسیم که اساسا معجزهای برای هیچ مسألهای در زندگی، بهخصوص افسردگیای که پیچیدگی بسیار زیادی دارد، وجود ندارد.
مت هیگ با قلمی شیوا نشان میدهد که زندگی ملغمهای از روشناییها و تاریکیهاست که باید روشنایی را ارج نهاد و هر لحظه لذتبخش آن را غنیمت شمرد. اما مقابله با تاریکی مهارت خاصی را میطلبد و آن این است که باید به گونهای هنرمندانه و تردستانه آن را پذیرفت و وجوه مثبت وضعیت را دید، بدون آنکه در دام انفعال یا خوشبینی خامدستانه افتاد. چنانچه در قسمتی از کتاب آمده: «اما بهطورکلی، روزبهروز، با آن مبارزه نمیکنم. مسائل را بیشتر میپذیرم. من همین هستم. و بعلاوه، مبارزه درواقع وضع را بدتر میکند. کلک کار دوستشدن با افسردگی و اضطراب است. سپاسگزاری از آنها، چون بعد میتوانی خیلی بهتر با آنها کنار بیایی».
افسردگی؛ بیماری مرموز و فرصتساز
نویسنده کتاب بهدرستی توضیح میدهد که افسردگی بیماری اسرارآمیزی است که همواره دروغ میگوید و انسان را وادار به تفکر درباره چیزهایی میکند که اشتباه هستند. از آن بدتر، بیماریای است که هنگام تجربه علائم روانی و جسمانیاش، گمان میکنیم تنها ما هستیم که در این جهان پهناور دچار این درد بغرنج شدهایم. اما واقعیت این است که مت هیگ، همواره به ما گوشزد میکند که این بیماری بهرغم خصلت مرموزش، کاملا شناختهشده است و بسیاری از آدمها در سراسر این کرهخاکی، ازجمله افراد معروف و مشهوری که چیزی از خودشان ارائه کردهاند، به آن دچار بودهاند و هستند. بنابراین، یکی از نکات کلیدی برای مقابله با این بیماری، این است که مدام به خود یادآوری کنید شما تنها نیستید.
مسأله دیگری که در این کتاب جالب توجه است، این است که افسردگی، مثل هر واقعه تلخ دیگری در زندگی، بهرغم آنکه در نگاه اول یک بنبست تمامعیار به نظر میآید، وقتی در عمق آن فرو میرویم به این نکته میرسیم که این تلخی همچون بسیاری از ناملایمات دیگر زندگی میتواند یک امکان باشد. امکانی برای دیدن چیزهایی که دیگران نمیبینند و انجام کارهایی که سایرین از انجام آن عاجزند. پس این کتاب یک پیام مهم دارد، و آن این است که هیچگاه در زندگی بنبست مطلق وجود ندارد.
ابراز کردن، پادزهر رنج
کتاب دلایلی برای زندهماندن، یک رمان نیست که با نظم و ترتیب خاصی یک سیر زمانی و مکانی را با سلسلهوقایع متوالی و مشخص تعریف کند. بلکه بهترین توصیف برای این کتاب، این است که ما با اندوختهای از احساسات و غلیانات درونی یک انسان بحرانزده مواجه هستیم که در صفحات کتاب نقش بسته است. انسانی که کوچکترین و پیشپاافتادهترین کارها برایش حکم کوهکندن را دارد.ممکن است از نظر برخی مخاطبان، بازگویی این احساسات مغشوش و آشفته به وحدت و یکپارچگی متن لطمه وارد کرده باشد؛ اما وقتی کلیت اثر را درنظر میگیریم، میبینیم که وقتی اساسا اغتشاش و آشفتگی به تصویر کشیده میشود، این شیوه از نگارش شاید بهترین و روانترین شیوه باشد.
در آخر، این کتاب و امثال آن میتوانند راهگشا باشند. به این دلیل که پادزهر اصلی و اساسی افسردگی و اضطراب همانا صحبت و ابراز آن رنج درونی است.