او به همراه استیون اسپیلبرگ، مارتین اسکورسیزی، فرانسیس فوردکوپولا و برایان دیپالما، دوره تازهای از این کارخانه به اصطلاح رویاسازی را آغاز کرده و به «ریشوهای هالیوود» معروف شدند اما جورج لوکاس از مریدان جوزف کمپبل، اسطورهشناس معروف بود که در زمینه اسطورههای آخرالزمانی، کتابهای متعددی ازجمله «قهرمان هزارچهره» را داشت.
فیلم جنگهای ستارهای (که بعدا با ساخت قسمتهای بعدی بهعنوان چهارمین قسمت این مجموعه، نام «یک امید تازه» را یافت) از جنس دیگری بود؛ روایت یک امپراتوری مستبد و دیکتاتور حاکم بر کهکشان و در مقابلش شورشیانی به نام «جدای» که درصدد آزاد کردن سرزمینها یا سیارات خود بودند.فیلم اول «جنگهای ستارهای» بهرغم پیشبینیهای منفی اما با توفیق و استقبال شگفتانگیزی مواجه شد، همچنین نامزد دریافت ۱۱جایزه اسکارازجمله بهترین فیلم وکارگردانی و فیلمنامه شد که شش اسکار را برنده شد.از اینجا ماجرای جدایها ودارت ویدرولردهای تاریکی و سوی مثبت ومنفی نیروو امپراتوری آغاز شد و در سال ۱۹۸۰ با قسمتی دیگر به نام «امپراتوری ضربه میزند» ادامه یافت و در ۱۹۸۳ با فیلم «بازگشت جدای» به انتهای خود رسید.
با فرمول آثار آخرالزمانی
فیلمهای جنگهای ستارهای، یک سری آثار آخرالزمانی با همان فرمول معمول بودند: ضدمسیح یا آنتیکرایست (لردهای امپراتوری)، منجی یا مسیح و کرایست (جدای) و دنیایی که به سمت و سوی فاجعه میرود.اولین فیلم جنگهای ستارهای پس از به اصطلاح جدی شدن هالیوود در دهه ۷۰ میلادی در برخورد با مخاطره ایدئولوژیهای مخالف اصول و روشهای آمریکایی، طراحی و تولید شد.(همان بند۲«فرمول هالیوود» که در۱۹۵۵تحت عنوانMilitant Liberty تدوین شد) دورهای که با فیلم «جنگیر» آغاز شد،درحالیکه پیش از آن اغلب باتمسخر ومضحکه و درنهایت تحقیرسبک زندگی و ایدئولوژیهای مخالف فرهنگ و ایدئولوژی آمریکایی همراه بود. اما از فیلم جنگیر و سپس همین سری جنگهای ستارهای و بعد از آن سری فیلمهای «بیگانه» و «طالع نحس» و...این برخوردجدی ومهیب شروع شد.سه قسمت جنگهای ستارهای درسال ۱۹۸۳ پایان یافت اما پس از آن بهصورت پروژهای نظامی و تهاجمی از سوی استراتژیستهای آمریکایی، سیاست جدید نظامیگری آمریکا در دوران رونالد ریگان شد.
دفاع فضایی ریگان با جنگهای ستارهای
ریگان دقیقا دو ماه پیش از اکران آخرین فیلم سری اول جنگهای ستارهای، یعنی در ۲۳ مارس ۱۹۸۳، طرح«دفاع استراتژیک فضایی آمریکا» (اس.دی.آی) را برای مقابله با موشکهای بالستیک اتحاد شوروی اعلام کرد. شاکله این طرح خیلی شبیه به آن طرح ستاره مرگ فیلم اول جنگهای ستارهای بود که با اشعه اتمی، سیارهها و پایگاه شورشیان را نابود میساخت.شاید از همینرو بود که جورج لوکاس ۲۲ سال بعد در کنفرانس مطبوعاتی فیلم «جنگهای ستارهای: انتقام سیث» در جشنواره فیلم کن، امپراتوری مستبد لرد سیث را با حکومت جورج بوش مقایسه و تاکید کرد جملهای که در فیلم گفته میشود «شما یا با من هستید یا دشمن من» در واقع همان جمله معروف جورج دبلیو بوش بوده است.او درهمان کنفرانس مطبوعاتی به روشهای دیکتاتورمنشانه آمریکا اشاره کرده و گفت: «... ما (آمریکاییها) خودمان به صدام پول دادیم و او را مجهز به سلاحهای کشتارجمعی کردیم...مابه جنگ با ایران رفتیم واز صدام بهعنوان نماینده خودمان استفاده کردیم... آنچه امروز در آمریکا رخ میدهد،درست شبیه وقایع درون فیلم است یعنی تبدیل دموکراسی به دیکتاتوری... .»
اما نکته مهم اینجا بود که امثال جورج بوش و رونالد ریگان از معتقدان و باورمندان به جنگ آرماگدون و نبرد آخرالزمان محسوب میشدند و ریگان بهطور علنی اعلام کرده بود آرزو دارد نخستین فردی باشد که اولین موشک جنگ آرماگدون را پرتاب میکند وکانونهای حمایتکننده ریگان و بوش نیز تمامی از اوانجلیستها و آخرالزمانگراها بودند که برای جنگ آرماگدون، روزشماری میکردند.
سری دوم کلید خورد
جنگ آرماگدون در زمانهایی که اوانجلیستها و امثال ریگان پیشبینی کرده بودند اتفاق نیفتاد اما جورج لوکاس، ۱۶سال بعد و در سال ۱۹۹۹ آغاز به ساخت قسمتهایی دیگر از فیلمهای جنگهای ستارهای کرد. این قسمتها در واقع فلاشبکهایی برای سه قسمت قبلی بودند یعنی به قبل از ماجراهای فیلم «یک امید تازه» و از کودکی منجی میپرداخت که تحت عناوین «تهدید شبح» در سال ۱۹۹۹، «حمله کلونها» در ۲۰۰۲ و سرانجام «انتقام سیث» در ۲۰۰۵ ساخته شدند.
واقعا از سال ۱۹۸۳ که سری اول یا سه قسمت ابتدایی جنگهای ستارهای به پروژه نظامیگری رونالد ریگان بدل شد تا ۱۹۹۹ که سه قسمت بعدی کلید خوردند، چه اتفاقی افتاد که چنین حفرهای در تداوم ساخت این پروژه عظیم سینمایی بهوجود آمد؟ آیا از ابتدا قرار بود پروژه جنگهای ستارهای آن سه قسمت فلاشبک و بازگشت به گذشته را داشته باشد؟ اگر چنین بود چرا اولین فیلم تولید شده از همان ابتدا عنوان یک امید تازه را نداشت و پس از تولید سه قسمت دوم در اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره سوم، این عنوان در کنارش قرار گرفت و اصلا قسمت چهارم این مجموعه لقب گرفت؟
به نظر میآید سالهای پایانی قرن بیستم و هزاره دوم میلادی و اوایل قرن بیستویکم و هزاره سوم، دوران خاصی بود برای بسیاری از پروژههای آخرالزمانی دیرین که سالها از پایان تولید آنها میگذشت و آنها دوباره در خط تولید قرار گرفتند:
مثلا فیلمهای سوپر هیرویی مانند«بت من»، «سوپر من»،«اسپایدر من» و...پس ازسالها توقف مجددا به حیطه ساخت آمدند یادیگر آثارجدید آخرالزمانی همچون«ماتریکس»،«هریپاتر»،«اربابحلقهها»و«نارنیا»،«مردان ایکس»، «ترانسفورمرز»، «ترمیناتور» و...بر پرده سینماها رفتند و بودجههای هنگفتی را به خود اختصاص دادند. چرا ناگهان چنین اتفاقی افتاد؟
برای بازگرداندن آمریکا به مسیر اصلی!
روزنامه صهیونیستی هاآرتص در سال ۲۰۰۹ به بهانه برپایی دو نمایشگاه در دانشگاه براون آمریکا درباره کتابهای مصور (کمیکبوک) و فوققهرمانها (سوپرهیروها) مطلب پژوهشی به چاپ رساند که در آن به ایدئولوژیک بودن این قهرمانها با آرمانهای آخرالزمانی اشاره داشت. در آن مطلب آمده بود:«...یهودیان درطراحی شخصیتهای سوپرمن، اسپایدرمن، هالک، بتمن و کاپیتان آمریکا، نقش کلیدی داشتند. کارتونیستها اغلب یهودیان مهاجر بودند و این کارتونها در واقع آرزوهای آنان را به نمایش میگذارد.»
اما این آرزوهایی که یهودیان مهاجر به آمریکا درسر داشتند، چه بودند که برای نمایش آنها اقدام به تولید داستان، کارتون، فیلم و انیمیشن از شخصیتهای خیالی در حد و قواره سوپرهیروها یا فوققهرمانها کردند؟
این روزنامه در همان مطلب پژوهشی، این سؤال را با یک جمله کلیدی پاسخ داد: «... تلاش برای بازگرداندن آمریکا به مسیر اصلی خود.»
و واقعا آن مسیر اصلی چه بود که خالقان فوققهرمانها یا سوپرهیروها یا فیلمهای آخرالزمانی، سعی داشتند با فیلمها و داستانها و کارتونهای خود، آمریکا را به آن بازگردانند؟
ماموریت آخرالزمانی آمریکا
اسناد پیوریتنهای مهاجر به قاره نو در قرون ۱۷ و ۱۸ و همچنین یهودیان مهاجر نشان میدهد که آنها برای تبدیل آمریکا به پایگاهی برای برپایی اسرائیل بزرگ و راهاندازی جنگ آخرالزمان یا آرماگدون و به قول خودشان نجات جهان به آمریکا مهاجرت کردند. در واقع آنها برای آمریکا یک ماموریت آخرالزمانی قائل بودند و آن را منجی دنیا بهشمار میآوردند.در آستانه هزاره سوم و بهویژه پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، اوجگیری تولید مجدد اینگونه آثار، تاکید بسیار جدی بر ایفای نقش آخرالزمانی آمریکا داشت که با اشغال دو کشور عراق و افغانستان شدت گرفت. از همینرو در آستانه قرن جدید فیلمهایی مانند «ماتریکس» را به میدان آورد و پروژه ۱۶ ساله خوابیده جنگهای ستارهای را مجددا احیا کرد و در همان ابتدای هزاره سوم، تولید سری فیلمهای «هری پاتر»، «ارباب حلقهها» و...را آغاز کردند.در اولین تابستان بعد ازحادثه۱۱سپتامبر بود که نخستین اسپایدرمن جدید روی پرده سینماها رفت و به دنبالش، بتمن با روایت داستان آغازینش تحت عنوان «بتمن آغاز میکند» به میدان آمد. سال بعد نیز بالاخره صاحبان کمپانی برادران وارنر پس از دو دهه، یک سوپرمن جدید و تازهنفس از قوطی خود بیرون آورده و تحت عنوان «سوپرمن بازمیگردد» روانه پرده سینماها کردند.
همچنان ادامه دارد...
اما پروژه جنگهای ستارهای حتی با واگذاری آن از سوی جورج لوکاس متوقف نشد،کمپانی دیزنی،«لوکاس فیلم» را با همه متعلقاتش خرید و تولید سری فیلمهای جدید جنگهای ستارهای را باسه قسمت«نیرو برمیخیزد»، «آخرین جدای» و «خیزش اسکای واکر» درسالهای۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ واسپین نافهایی (پرانتزهای مابین قسمتها و درباره یکی از کاراکترهای اصلی) مانند: روگ وان (۲۰۱۶) و سولو (۲۰۱۸) و همچنین یک فیلم و چهار سریال انیمیشن و پنج مجموعه تلویزیونی ادامه داد.
و عجالتا نیز ۱۰ قسمت دیگر از جمله یک پنج قسمتی اصلی، یک تریلوژی و دو سریال به نامهای «آشوکا» و «اندور» در راه هستند! و مهمتر از آن تبلیغات سرسامآوری است که برای این مجموعهها شکل میگیرد. مثلا در همین ماه می که اغلب فیلمهای اصلی جنگهای ستارهای طی سالها در آن اکران شدند، مراسم مختلف در کشورهای گوناگون برگزار شد، سالهاست روز چهارم این ماه به عنوان روز جنگهای ستارهای نامیده شده و جملهای که همواره توسط جدایها در هنگامه ماموریتهای خطرناک همچون دعا و آرزو به همرزمانشان گفته میشد:May the force(۴ th) be with you یعنی «نیرو همراهت باشد» تقریبا به معنی «موفق باشی» به عنوان شعار این روز قرار گرفته است؛ شعاری که با ظرافت کلمه May به مفهوم پنجمین ماه میلادی آمده و کلمه force جای خود را به کلمه (Fourth( th ۴ یعنی«چهارم» که بهصورت مشابهی تلفظ میشود، داده و ترکیب قابل تأملی بهوجود آورده است.