شناخت غرب تاکنون مناقشههای فراوانی در وحدت ملی و منش اجتماعی ایران بهدنبال داشته. شناخت غرب از چشمانداز انقلاب جهانی و فرامنطقهای ما بسیار مهم است.بهویژه از منظر ایرانیت و ملیت ماحیاتی شمرده میشود، زیرا غرب دشمن بنیادین منافع ماست. از اینرو چنین مطالعاتی میتواند به شکلگیری بصیرت و شناخت درسطح ملی و فراملی بینجامد. از جمله موانعی که باعث شده در برخی مواقع حساس، روند اعتماد به غرب به مرحله بیاعتمادی بلغزد و در همان مرحله متوقف شود، تغییر ظاهر غربگرایی به غربستیزی است که معمولا این غربستیزی برآمده از شناخت ناکافی و نادرست غرب است. از سوی دیگر ضعف ارزیابیها از دردهای اجتماعی درداخل کشور وهمچنین احساس ضعف بههمراه یأس تاریخی در برابر غرب(که ریشه در نبردهای ایران وروس،ترکمانچای و...دارد)باعث شده صورت مسأله بهروشنی ادراک نشود که همین نیز به پاسخهای ناهماهنگ باواقعیتها منجر گردیده است.ریشه بسیاری از کشاکشها در حوزههای مختلف حیات اجتماعی ما، پیوندی علتومعلولی با گذشته تاریخی دارد که گفته شد سرچشمه بسیاری از این نارساییها، بهویژه دهههای پیش و پس ازمشروطه است.ضمن این که نباید ریشههای سیاستاندیشی متفکران مذهبی وسکولار را در بخشهایی ازفضای پیچیده وغامض تحولات فکری-سیاسی ایران شیعه نادیده گرفت.مستعمرهنشدن ایران و استقلال و هویت نیرومندش از دوران صفوی، امتیازی است که گاهی به غفلتی خطرناک منجرمیشود.یعنی فقدان شناخت روشن و رسا از استعمار با ابعاد واقعیاش. باوجود گزندهای بزرگ استعمار انگلیس وروس وسپس امریکا به کشور،فرهنگ وملتمان،نفرت از استعمار چنان که بایدوشاید در افکار و بینش عمومی ما ایرانیها نهادینه نشده و ظهور همهجانبه نداشته. متأسفانه نوعی آلزایمر تاریخی دراینباره وجوددارد.غرب ازدیرباز دراسلامشناسیوایرانشناسی وشرقپژوهی، کوششهایی گسترده داشته و میان جریانهای علمی وپژوهشی غرب باسیاستهایش ارتباط ساختاری وجوددارد؛یعنی آگاهی ما ازفجایع استعمار بسیارمحدود و ناچیز است و بسیاری اززعما درپیام وسخن به این نارسایی بزرگ اشاره کرده ودربارهاش هشدارهادادهاند.انقلاب اسلامی ایران ونسبتش با نظم جهانی رامیتوان ازافق کسینجر بازخواندکه درکتاب نظم جهانی با اشاره به عهدنامه وستفالی۱۶۴۸ (پیمانی که در آن، جهان بین اروپاییان تقسیم شد که این سیادت در ادامه به آمریکا رسید) آورده: انقلاب ایران برای نخستینبار این نظم رابه چالش کشیده. این نظم برای ما نیست وویژه غرب است؛ خصلت اروپا و امریکا همیشه این بوده که مسائل و مشکلاتشان را به دیگر کشورها صادر میکنند تا خودشان کمتر گزند ببینند. جهان اسلام از منظر منابعی مانند نفت و...قدرت بزرگی است اماهویت مستقل و هماهنگ وجامعی نداشت تا انقلاب اسلامی ایران توانست این هویت و قدرت را به کشورهای اسلامی ارمغان بدهد تا به قدرت و کارمایه بنیادین خود واقف شوند.تمدن نوین ایرانی-اسلامی بهدنبال نظم نوینی است که در آن جایی برای اروپا و غرب نیست. انقلاب مازمینه این آگاهی فراملی راایجاد کرده اما اقداماتی مانع از رسیدن فراخوان ایران به دیگر کشورها شده،همانند طراحی وتقویت جبهه تکفیریها، ایجادجریانهای سکولارو فرقهگرا و نژادپرستانه و... تمدن نوین اسلامی، نگاه خودمحور و برتریجوی غرب را بههم زده و انقلاب اسلامی ایران جلوهای از این تمدن نوین است که احیای هویت و شخصیت و امت متعالی اسلامی را در نهاد خود پیگیرانه میطلبد.