با نگاه به نغمههای ناساز و البته بیفرجامی که برای تضعیف زبان فارسی بهگوش میرسد، در این مختصر برآنم تا واژه «پارسی» را در چندجا از زبان سعدی شیرینسخن بررسی کنم.
در بیتی از یکی از غزلهای سعدی میخوانیم:
چو آب میرود این پارسی به قوت طبع
نه مرکبی است که از وی سبق برد تازی
(غزل ۵۷۷)
سعدی با اینکه سالها در مناطق عربزبان زیسته و گردشها در بین تازیان کرده است و خود به زبان آنان علاقهمند و بر زبان عربی توانا است، در این بیت زبان فارسی را روانتر و گیراتر از زبان عربی میداند.
در باب هفتم بوستان و در پایان حکایت «درویش صاحبنظر و بقراط حکیم» چنین میخوانیم:
در اوراق سعدی نگنجد ملال
که دارد پس پرده چندین جمال
مرا کاینسخنهاست مجلسفروز
چو آتش در او روشنایی و سوز
نرنجی ز خصمان اگر برتپند
کز این آتش پارسی در تبند
اینجا سعدی خردهگیری مخالفان خود را بهسبب حسادت آنها و شاید دشمنی با زبان فارسی میداند که بر شعر و نثر او رشک برده و یا خردهگیری کردهاند.
در باب پنجم گلستان که در «عشق و جوانی» است، آنجا که از دوره سلطان محمد خوارزمشاه که از سلاطین ترکتبار است، از دیدار خود با طلبهای در کاشغر حکایت میکند و میگوید:
« ...بخندید و از مولدم پرسید. گفتم: خاک شیراز. گفت: از سخنان سعدی چهداری؟...» سعدی میگوید که برای آن طلبهای که علم نحو زبان عربی میدانست، دو بیت شعر عربی خواندم؛ آن جوانک بهتعبیر سعدی، لختی به اندیشه فرو رفت و گفت:
«غالب اشعار او در این سرزمین بهزبان پارسی است. اگر بگویی به فهم نزدیکتر باشد. کَلّم النّاسَ عَلی قَدرِ عُقُولِهِم. گفتم:
طبع تو را تا هوس نحو کرد
صورت صبر از دل ما محو کرد
ای دل عشاق بهدام تو صید
ما به تو مشغول و تو با عمرو و زید»
در اینجا چند نکته درخور تامل است: نخست آنکه شعر سعدی در رتبهای از شهرت بوده که در زمان زندگیاش تا دوردستها رفته است. دیگر که در عهد پادشاهی ترکتبار و در سرزمینی غیر از قلمرو پارسیان، مردمی که خود زبان محلی داشتهاند شعر سعدی را میخوانده و میفهمیدهاند، آنگونه که طلبهای عربیخوان و ترکزبان عشق و علاقه خود را به شعر فارسی سعدی ابراز کرده و گفته مردم اینجا شعر پارسی سعدی را میدانند و میخوانند؛ و این همان قلمرو گسترده زبان فارسی است که از دیرباز مرزهای دوردست ایران فرهنگی را تشکیل داده است.
سعدی در باب ششم گلستان، حکایت میکند که در مسجد جامع دمشق با جماعتی بحث میکرده که جوانی از در درآمده و گفته: آیا کسی در میان شما زبان پارسی میداند؟ وقتی به سعدی اشاره میکنند آن جوان میگوید که پیری در حال مرگ سخنی به زبان پارسی میگوید که ما درنمییابیم. چون سعدی بر بالین آن محتضر میرود، میبیند که آن پیر این دو بیت را زمزمه میکند:
دمی چند گفتم برآرم به کام
دریغا که بگرفت راه نفس
دریغا که بر خوان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند بس
اینجا بازهم عمق نفوذ زبان فارسی را در دوردست از ایران یعنی در سرزمین شام از زبان سعدی درمییابیم.
سعدی در بوستان و در آغاز باب اول آن که در عدل و تدبیر و رای است، حاکمان را چنین نصیحت میکند:
ز بیگانه پرهیزکردن نکوست
که دشمن توان بود در زیّ دوست
غریبی که پرفتنه باشد سرش
میازار و بیرون کن از کشورش
تو گر خشم بر وی نگیری رواست
که خود خوی بد دشمنش در قفاست
و گر پارسی باشدش زاد و بوم
به صنعاش مفرست و سقلاب و روم
در بیان این بخش، واژه «پارسی» قابلتوجه است که آن را در معنی «کشور ایران» بهکار برده و در مقابل کشوری چون روم قرار داده است.
در گلستان و در باب سوم، آنجا که داستان معروف بازرگانی طمّاع را نقل میکند، میگوید:
«گفت: گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم و دیبای رومی به هند و...»
در اینجا هم وقتی «پارسی» میگوید، مقصود ایرانی است و پارس را در معنی کشور ایران و برابر روم و هند و چین قرار داده است. پس سخنور بزرگ زبان فارسی افزون بر آنکه مقصودش از «پارسی» را زبان فراگیر علم و دانش قلمرو ایران فرهنگی دانسته و در ارزشهای آن سخن گفته است، گاه مقصودش از «پارس» و «پارسی» کشور ایران است که در منابع گذشته بیشتر کاربرد داشته است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
جامجم» در گفت وگو با دکترسید محمد مرندی،مهمترین چالشهای پیشرو در دستیابی تهران و واشنگتن به توافق را بررسی کرد
سیدعبدالله صفیالدین، نماینده حزبالله در ایران: