این موضوع آنقدر بدیهی است که امروزه کمتر مورخ و شرقشناس و بهویژه ایرانشناسی پیدا میشود که زحمت اثبات دوباره آن را به خود بدهد اما از آنجا که هرازگاهی برپایه اطلاعاتی ناقص یا مغرضانه و ایرانستیزانه سخنانی بهویژه در سپهر رایانه گفته و منتشر میشود، ضروری است نظر به رویکرد این ستون که «زبان و ادبیات فارسی» است به آن پاسخی درخور داده شود. منابع موجود ادبیات ما اعم از نظم و نثر که خوشبختانه مستند به نسخ خطی موجودند و هرکدام بارها تصحیح و چاپ شدهاند، گواه علمی درخشش نام کشور ایران در دوره اسلامی است. با گشت و گذاری در منابع موجود ادب فارسی که محصول فکر و اندیشه و هنر همه ایرانیان با هر گویش، زبان قومی و محلی است، خواهیم دید که نام ایران نیز مانند زبان فارسی مورد وفاق و عشق و علاقه ایرانیان بوده و آنها در جایجای اشعار خود به نام «ایران» تصریح و تاکید یا اشاره کردهاند. در ادامه در بخشهایی از آثار سدههای نخستین شعر و ادب فارسی بنگرید.
رودکی، شاعر سده سوم و چهارم هجری و پدر شعر فارسی در قصیده مشهور «مادر می» نام ایران را در ضمن این قصیده زیبا سخن چنین آورده است: «خود بخورد نوش و اولیاش همیدون/ گوید هر یک چو می بگیرد شادان/ شادی بو جعفر احمد بن محمد/ آن مه آزادگان و مفخر ایران» او در شعر خود شادی و خوشبختی را برای ممدوح خود امیر ابوجعفر بن خلف بن لیث صفاری (مقتول به سال۳۵۲) خواستار است و دربزرگی و نیکنامی او را باعث فخر تمام ایرانیان میداند.
ابوسعید ابوالخیر، شاعر، عارف و صوفی زاده ۳۵۷هجری است و گرچه اشعار زیادی از او در دست نیست و بیشتر «رباعیات» منسوب به اویند در یکی از این رباعیها چنین از ایران یاد کرده است: «سبزی بهشت و نوبهار از تو برند/ آنجا که به خلد یادگار از تو برند/ در چینستان نقش و نگار از تو برند/ ایران همه فال روزگار از تو برند». بدیهی است در این رباعی وقتی از ایران در برابر چین یاد میشود مقصود «کشور ایران» است.
«عنصری»(زاده ۳۵۰هجری) ملکالشعرای دربار سلطان محمود که ازشاعران بنام دوره خوداست حدود۱۰بار با تصریح از ایران نام برده است از آن جمله در قصیده ۵۲ دیوانش که مدح سلطان محمود است، چنین میگوید:«خجسته رایت منصور چون ز دارالمک/ بکرد جنبش و شد سوی کشور ایران». عنصری، سلطان محمود را پادشاه کشور ایران میداند و تصریح او به «کشور ایران» در سده چهارم و پنجم در نوع خود گویای این ریشه و پیشینه دولت ملی ایران است.
«نوروزنامه» کتابی در وصف نوروز و آداب و رسوم ایرانیان، منسوب به «حکیم عمر خیام نیشابوری» است. این کتاب حتی اگر هم متعلق به حکیم خیام نیشابوری نباشد در تاریخ تألیف آن که مربوط به سالهای اواخر سده پنجم در حدود ۴۸۰ هجری است، تردید نیست. در این کتاب بارها از ایران و ایرانیان نام برده شده از آن جمله: «چون آفتاب به فروردین خویش رسید آن روز آفریدون به نو جشن کرد و از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه نبشت و گماشتگان را داد فرمود و مُلک بر پسران قسمت کرد ترکستان از آب جیحون تا چین و ماچین تور را داد و زمین روم مر سلم را و زمین «ایران» و تخت خویش را به ایرج داد و ملکان ترک و روم و عجم همه از یک گوهرند و خویشان یکدیگرند و همه فرزندان فریدوناند». در همانجا میخوانیم: «شنیدم که در «ایران» مَلِکی بود و آیین او چنان بود که چون جنگی کردی، سپاهی داشتی آراسته و ساخته و ایشان را همه جامه سیاه پوشانیده راست که جنگ سخت گشتی بفرمودی تا ایشان پیش سپاه آمدندی و آن جنگ بسر بردندی...».