ازهمینرو نسل ما انتظار داشتیم که سینمای نوین ایران بدون دور ریختن کلیات سینمای قدیم که تحت عنوان «فیلمفارسی» قابل پیگرد و تمیز است، به سطحی از ساختارها و مؤلفههای سینمایی ارتقا یابد که دیگر نشود نسبت به آن «ان قلت» آورد.
به عبارتی قرار بوده تا سینمای جدید با پرهیز از سبک و سیاقهای شبهروشنفکرانه ضدتماشاگر و نیز دور زدن ویژگیهای سطحی و ساختار ضعیف و دور شدن از روایتهای مبتنی بر تصادف و شعاری، به سینمایی دستیابیم که مانند غالب رویکردهای «خاص» ساختار سیاسی/ اجرایی کشور، خصوصا جنبههای معنایی/ فرهنگی پیروزی انقلاب، آنهم در عصر حاکمیت مطلق سکولاریسم بر جهان، علاوه بر مؤلفههای سینمایی «خاص»تر، حرف و حدیثهای تازهای برای تماشاگران داخل و بیرون داشته باشد اما بهجز مقاطع و دورههایی و نیز بهجز در گونه بومی دفاع مقدس، تقریبا در بقیه ژانرها و رویکردها، سینمای ایران در زمینه اصالت فرهنگی/ هنری روزبهروز دستش خالی شده است. این وضعیت در یک دهه اخیر چشمگیرتر شده است. هرچه بر جنبههای پروداکشن و ظواهر سینما افزوده شده، از گرایشهای خاص تثبیتشده در زیر مجموعه گفتمان انقلاب دور و دورتر شده است. حالا رسما و علنا فیلمسازان ابایی از گرتهبرداری، کپیکاری و بازسازی آثار دست چندم هالیوودی و بالاخص فیلمهای قدیم ایران ندارند، با این تفاوت که در زمینههایی قصه، درونمایه و خصوصا گفتمان مورد پذیرش تودههای انبوه و ویژهتر ادبیات مذهبی حاکم بر زیست خانوادههای ایرانی خبری یا نیست یا خیلی کمرنگ است.
نکته جالب اینکه در موارد و مؤلفههای اشارهشده، فیلمهای قدیمی جلوتر از الان است. اگر موقعیتهای مذموم اروتیک سینمای قدیم را فاکتور بگیریم، در موارد دیگر ساختاری/ فرمی مورد پسند عامه، سینمای فعلی فقط در پوسته از آن سینما پیروی میکند اما گامی به عمق برنمیدارد. در غالب فیلمفارسیها به تاسی از زیست خانوادهها، مسجد و امامزاده و ادبیات وامدار توکل و امید جزو جداییناپذیر نهفته در داستانها و داستانکهای آن سینما بوده؛ وضعیت و واقعیتهایی که حالا تحت عنوان «شعاری»شدن و «سفارشی»بودن از فیلمها رخت بر بسته است. مثلا در نظر بگیرید یکی از فرازهای جلوبرنده فیلم قیصر، سفر به مشهد و زیارت است، موقعیتی که در قیام فردی قهرمان تأثیرگذار است.
منهای جریان نحیف فیلمهای به ظاهرروشنفکرانه این دوران(که بیشتر از تعداد انگشتان دو دست نمیشوند) قریب بهاتفاق فیلمهای قدیمی «پود» آنها را مؤلفههایی تشکیل میدادند که در حل مشکلات قهرمان قصهها، وامدار فرهنگ بومی و باورهای مذهبی بودند. از فیلمهای جدی کیمیایی که بگذریم دهها اثر نازلتری مانند برفراز آسمانهای فردین را میتوان نام برد که نقش و تأثیر فرهنگ بومی و اعتقاد به ائمه و... در تحول و صعود و سقوط قهرمان وضدقهرمان جلوه جدی داشتند. جالب است بدانید که تعداد بسیاری فیلم قدیمی مانند فیلم «چلچراغ» ساخته خسرو پرویزی و حضور ناصر ملکمطیعی را میتوان رصد کرد که بیشتر از ۱۰ فصل کلیدی مستقیم و غیرمستقیم آن در مسجد و امامزاده روایت و اساسا «توکل» و «امید» نقش بسزایی دارد.
غیرقابل کتمان است که فیلمهای قدیمی در همه اجزایش سطحیگرایی مشهود است اما در همین ساختار اتفاقا مسجد و امامزاده و مذهب به نسبت بقیه رویکردهایش، جدیتر و قابل احترام ساخته و پرداخته میشدند. یعنی مسجد صرفا آکسسوار نبود و برعکس در جایگاه مکان معنوی کارکرد اجتماعی داشت و مؤثر بر روابط و مناسبات فرهنگی/ اقتصادی در قصهها مورد اهتمام قرار میگرفت و... خلاصه کلام اینکه تا فرهنگ و ادبیات خانوادههای ایرانی و چگونگی زیست فردی/ جمعی تودهها، تبدیل به درونمایه قصهها نشود، حس و حال لازم به قصهها جاری نخواهد شد و بالطبع سینمای جریان اصلی نهتنها تماشاگران انبوه به خود نخواهد دید، بلکه افتخاری هم کسب نخواهد کرد.