همچنین ازرهگذر این پرسشهای شخصی درمییابید چگونه میتوان بزرگنهادی و آزادگی را که در ما ایرانیان از دیرباز میجوشد و میخروشد، پرورش داد وبه درخششی چشمگیروجهانتاب درآورد؛ این گفتوگوی متفاوت و خواندنی را با هم پیبگیریم.
وقتی به تاریخ میاندیشید؟
از ابتدایی که ورود کردم به عرصه مطالعه تاریخ برای این بود که ببینم و بدانم میتوان چه آموزهها و درسها و عبرتهایی از تاریخ گرفت برای شناخت تکلیف و وظیفه خودم در دورهای که زندگی میکنم. زیرا این سفارش قرآن کریم است که در احوال گذشتگان غور کنید! این همه که قرآن به اقوام گوناگون و سرنوشت آنها پرداخته جهت هدایت بوده است. قرآن که کتاب هدایت است وقتی از اقوام گوناگونی گزارش میدهد ویاد میکند که سرکشیدند و نابود شدند یا مردمانی که درست عمل کردند و به سعادت رسیدند، برای این بوده که پیروان قرآن، این آموزهها را بگیرند و عمل بکنند، آنهم به گونه رستگاران و پرهیز کنند از کارکرد آنها که باعث شقاوت و نابودی خود گردیدند.خدا لطف فرمود و با این نگاه نیز که وارد این حوزه مطالعاتی شدم، توانستم آموزهها را بگیرم اما اینکه خودم چقدر به آنها عمل کردم خود خداوند آگاه است اما توانستم این آموزهها و عبرتها را به مخاطبان انتقال بدهم و بازخوردهای مثبتش را دریافت کنم.
از بنیادیترین نعمتها نام ویاد نیک است؛ وقتی به شما به پاس نام نیک و ذکر جمیل پدرتان احترام بایسته و ویژه قائل میشوند...
البته تصور نمیکنم که فعالیتهای مرحوم پدرم برای آن بوده تا نام نیکی از ایشان برجا بماند. ایشان تلاش کردند تا تکلیفشان را در قبال دین مبین اسلام ادا بکنند؛ کمااینکه در آخرین مصاحبهای که داشتند خدا را شکر میکنند که «به آنچه هدفم بود رسیدم که بتوانم در عرصه قلم و بیان از دین مبین اسلام و مذهب حقه شیعه و اهل بیت دفاع بکنم و در این راستا سخن بگویم و بنویسم».
بنده نیز به تاسی از ایشان و بهعنوان یک شاگرد کوچک پدرم تلاشم همین بوده است. خدا نیز لطف دارد. اگر کسی در مسیر حق قدم بردارد بهخصوص که مسیر دین مبین اسلام و مذهب اهل بیت باشد، آوردههای معنوی و مادی خواهد داشت. بهویژه مورد محبت مردم قرار میگیرد و به قول شما نام نیکی از او در یادها برجا میماند؛ کمااینکه این را به کرات و بارها دیدهام. مثلا حسب مسئولیتی که از زمان شهید رئیسی برعهده من نهاده شده [بنیاد ایرانشناسی] اخیرا با ریاست محترم جمهور ملاقات داشتم، به ایشان گفتم: «مدال افتخار نوکری اهلبیت علیهمالسلام را که بر سینه من هست و بنده را مردم با این عنوان میشناسند با هیچ پست و جایگاه و مقامی عوض نمیکنم و خدا را بر این نعمت شاکرم که بنده را در ذهن و دید مردم بهعنوان نوکر و خادم ولو کوچک اهل بیت سلاما... علیهما شناسانده است».
وقتی با ستایشها و آفرینها مواجه میشوید...
بارها به نفس خودم نهیب زدهام و میزنم که تو کسی یا چیزی نیستی و این اعتبار و این لطف مردم بهسبب همان نوکری اهل بیت علیهمالسلام است و بارها خدا را شکر میکنم و الحمدا... هرگز این حالت در من پیش نیامده که خود من کسی هستم و به اعتبار خودم است که مورد توجهم؛ هرگز! اینها را از صدقه سر اهل بیت علیهمالسلام و بهخاطر نوکری برای آن ذوات مقدس میدانم.
در قرآن از کسانی سخن رفته که به هیچ صراطی مستقیم نمیشدند و نبودند! مثلا همان که پیامبربه او لقب ابوجهل داد ازنخبگان و فرهیختگان حجاز بود و دانشآموخته مکاتب بهاصطلاح آکادمیک آنروزگار. اما همین ابوالحکم هرگز حقپذیر نبود و نشد؛ درباره چنینکسانی چگونه میاندیشید؟
خدا نیاورد برای کسی که به این حالت بیفتد؛ این شقاوت است که به معنای بدبختی است. چه بسا کسی یک عمر درست عمل کرده و به قول شما فرهیخته و اهل علم باشد اما به سبب یک لحظه غفلت از خدا و درافتادن به دام اهریمن براستی به بدبختی دچار میشود، بهگونهای که هم سوابق نیک خود را نابود میکند هم دیگر نمیخواهد که حقیقت را دریابد و بفهمد و از آن پیروی بکند! نام نمیبرم که چهکسانی با چه سوابقی در بعد از انقلاب، در ادامه با ولایت زاویه پیدا کردند و با اینکه از نظر علمی و جایگاه اجتماعی چه درخششی داشتند اما در برابر حق ایستادند و حتی حاضر شدند علیه حق و حقیقت و بهویژه علیه ولایت با دشمنان همپیمان شوند. این درواقع همان عدم تسلط بر نفس و میداندادن به شیطان است اگرچه در بعد علمی و حتی اطلاعات دینی و مذهبی نیز طرف سطح بالایی داشته است.بنابراین جادارد بگوییم: از هوای نفس و منیت باید پناه بهخدا برد که ممکن است انسان را از اوج به حضیضی بیندازد که راه نجاتی دیگر برایش قابل تصور نباشد.
عاقبت بهخیری مثل چیست؟
همین که انسان دچار شقاوت نشود. عاقبت بهخیری یعنی انسان از پس امتحانات و آزمونهای الهی در این دنیا برآید و سربلند بیرون بیاید و در حقیقت، آخرت خود را تضمین کرده باشد. این که خدا به پیغمبر اکرم(ص) که اشرفالانبیا و سرآمد خلقت است، میفرماید: لولاک لما خلقت الافلاک... اگر تو نبودی که من جهان هستی را پدید نمیآوردم... همین پیامبر اکرم(ص) در سجده با حالت خاکساری و زاری از خدا میخواهد که «الهی لاتکلنی بنفسی طرفه عینا ابدا»؛ای خدا هرگز مرا یک آنی به خودم وامگذار! که وقتی همسر حضرت متوجه سوزوگداز خاضعانه حضرت و چنان نیایش و رازونیازی میشود، به گریه میافتد و عرض میکند شما که پیامبر و برگزیده خدایید، با این حالت هستید پس وای به روزگار ما! که حضرت میفرماید: خدا یک لحظه یوسف پیامبر را به حال خود واگذاشت که او به پادشاه زمانه برای نجات از زندان متوسل شد لذا هفت سال هم اضافه در زندان ماند. لذا عاقبتبهخیری یعنی انسان از خدا بخواهد تا آنی او را به حال خود وانگذارد زیرا شیطان از همان لحظه به احتمال زیاد استفاده میکند و آینده و آخرت او را خراب کرده به تباهی میکشد.
حیات طیبه را چگونه میتوان بهدست آورد؟
بهترین الگوی حیات طیبه، ذوات مقدس اهل بیت عصمت و طهارت هستند. در دعاها داریم که با یادکرد امیرالمومنین از خداوند میخواهیم که «احینی ما احییت علیه امیرالمومنین علی ابن ابیطالب و امتنی علی ما مات علیه امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیهمالسلام»؛ خدایا ما را زندهبدار و زندگی ما را بدانگونه کن با آنچه که زندگی دادی و زنده داشتی علی ابن ابیطالب علیهالسلام را و ما را بمیران بر همان حالی که امیرالمومنین از دنیا رفت. یعنی زندگی و زیست ما باید بهگونه اهلبیت(ع) باشد و هرآنچه که آن ذوات مقدس به آن عمل کردهاند، برای ما راه و راهنما باشد و با یاری خدا بتوانیم در آن مسیر قدم برداریم. بهترین زندگی همانا حیات اهلبیت است ولو فراز و فرودها و سختیها دارد. زجرکشیدنش نیز بخشی از حیات طیبه است. به عبارتی، آنچه که در زندگی آن ذوات مقدس رخ داد و پدید آمد و آن ذوات مقدس بر مبنای آن شرایط عمل کردند، همانا پاکترین و عالیترین و بهترین حیاتی است که میتوان تصورکرد.
تبلیغات میگویند ثروت، آرامشخاطر میآرود اما بهراستی اینگونه اصلا نیست؛ آرامش زندگی را چگونه میتوان بهدستآورد؟
الا بذکرا... تطمئن القلوب! واقعا اگر انسان بهیاد خدا باشد و به «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» باور داشته باشد، ولو از نظر شرایط یا موقعیت یا مالی در تنگنا باشد، واقعا آرامش دارد؛ و این امری ثابت شده است که بسیار کسان که در ظاهر دارای ثروت و آرامش خاطرند، در باطن براستی از آن آرامش عمیق و واقعی روحی بهدورند. همانگونه که امیرالمومنین میفرماید: کسی که دارایی زیادی دارد باید حافظ آن مال و دارایی باشد که همین باعث اضطراب و دلهره و نگرانی میشود که مبادا چنین و چنان شود که خودش برهمزننده آرامش است اما کسی که ایمان دارد اگر خدا را درحقیقت محور همه قضایا بداند و به او توکل داشته باشد و بداند در این جهان چیزی خارج از محضر الهی نیست، هم آرامش مییابد هم اعمالی انجام میدهد که مورد پذیرش درگاه الهی است. لذا اکثر اولیای الهی که در اوج آرامش کامل بودند [و این آرامش در کنش و منششان نمایان بود] از نظر مالی بسیار ابتدایی و چهبسا از ضعیفترین اقشار نیز پایینتر بودند اما از نظر دارابودن آرامش در اوج بودند.
چه چیزی به انسان زیبایی و برازندگی میدهد؟
نوع تعامل انسان با بندگان خدا و مردم در مسائل اجتماعی واقعا او را برازنده میکند؛ همچنین این که انسان فقط خود و خویشاوندانش را نبیند و مردم را نیز عائله خودش ببیند و در فکر رسیدگی و همراهی و دوستداشتن و همراهی با دیگران باشد. کمااینکه اهل بیت به ما فرمودهاند که هرچهرا برای خود میپسندی برای دیگران بخواه و هرچه را که برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز نخواه؛ همین که چنین دستورالعملی را بهکار بگیریم، انسان را برازنده میکند. درد دیگران را درد خود دانستن و کوشا در رفع حوائجشان بودن نیز شامل همین دستورالعمل است. از امام حسین علیهالسلام داریم که روآوردن مردم به شما برای رفع مشکلاتشان از نعمتهای خدا است. این حرف خیلی بزرگی است یعنی نعمت خدا است که کسی به سراغ شما آمده که مشکلی دارد و به شما برای رفع آن روآورده و نیازمند به شما است. انسان باید خیلی زیرک و هوشیار باشد که ببیند کسی مشکلی دارد و برای رفع آن، طرف مراجعه قرارگرفته است و میتواند مشکلی را از یک مومن یا از یک انسان برطرف بکند که پی آمد آن، خدا را خشنود میسازد. اگر ما واقعا اینگونه رفتارکنیم که منطبق با تعالیم دینی ما است، بیشک انسان برازندهای میشویم. شما تعبیر زیبایی را به کار بردید؛ چهبسا کسی که خدا را در نظر دارد و اخلاص دارد و به مردمان محبت میکند و مهر میآورد، خودبهخود سیمایش زیبا میشود اگرچه بهظاهر زیبا هم نباشد، خودبخود در چشم مردم زیبا و نورانی جلوه میکند که این بهنظر من میتواند پاسخ پرسش شما باشد.
چگونه میشود در هر آن پذیرای مرگ بود؟
اولیای دین برای ما مشخص کردهاند که انسان اگر معصیت نکند، بسیار در پیشگاه خدا راحت است و مرگ برایش شیرین میشود و هرگز سخت نخواهد بود. جدای از شرک که قابلپذیرش و بخشش نیست اگر انسان بنا به برخی پیشامدها تخلفاتی ناخواسته و بدون پافشاری نیز داشته باشد اما درجا توبه کند و به خدا بازگردد، بهقدری خدا عظیم است و مهربانتر از مادر به فرزند شیرخوارش است، آیا خدا با آن عظمت مگر میشود گناهان بنده پشیمانش را نبخشد (به شرطی البته که حقالناس نباشد) حتی به روی بنده نیز نمیآورد که چنان کار یا ندانمکاری خاصی داشته است. انسان اگر حقالناس به گردنش نباشد موقع حشر یا رستاخیز بسیار خشنود خواهد بود اما حقالناس بسیار مهم و ظریف است و حتی چیزهای بسیار ناچیز و کوچک. در احوال حاج شیخعباس قمی آمده [در پرانتز عرض کنم: مفاتیح ایشان در هر خانهای موجود است و هرکه از آن استفاده بکند حاج شیخ عباس در ثواب و تقربش شریک است] بعد از وفاتش بهخاطر کتابی ناراحت و درگیر و گرفتار بود که امانت گرفته بود و پیش از رد امانت از دنیا رفته بود؛ او به خواب فرزندش میآید و به او آگاهی میدهد که رد امانت بکند و... حقالناس اینگونه است! خدا کمک کند که به گردن ما حقالناس نباشد و حقا... را چنانچه رعایت کرده باشیم مرگ برای ما شیرین و راحت خواهد بود.
به گذشتهتان، به زندگیتان که مینگرید؟
خدا را بسیار شاکر و سپاسگزارم که به این بنده حقیر و کوچک خودش عنایت کرد در عصری زندگی بکند که انقلاب اسلامی را ببیند و برپایی نظام ولایت را تجربه بکند. زیرا من متولد قبل از انقلاب هستم آن دوران سیاه و نابسامانیها را که یاد میکنم.... دهه فجر واقعا دهه پرخیر و برکت و عنایت ویژه الهی بود. من معتقدم انقلاب اسلامی و رهبری امام راحل رضوانا... و سلاما... علیه، اتمام حجت خدا از سرآغاز دوران غیبت امام زمان ارواحنافداء تا قبل از ظهور بر بشریت بود؛ تا اگر مردم ادعا بکنند که سدهها گذشته و پیامبری که نمیآید و امامی نیز در جامعه، ظاهر نبوده است و درنتیجه، ما دچار انحراف شدیم! خدا با انقلاب اسلامی خواست حجت را تمام بکند آنهم در موقعیتی که از رهگذر رسانهها انقلاب با رهبری امام به همه دنیا بازتاب یافت و منعکس شد. خدا را شاکرم و اگر پیش از انقلاب میمردم، از اعمالی که داشتم و از عدم معرفت و شناخت به ساحت قدسی خداوند و به اهل بیت و به تکلیفی آگاه نبودم که باید بهعنوان مسلمان به آن عمل میکردیم با اینکه در یک خانواده روحانی و مذهبی پرورش پیداکرده بودیم اما فضای سیاهی که بر جامعه حاکم بود، اجازه نمیداد!
خدا را شاکرم که انقلاب اسلامی را دیدم. به ولایت فقیه که نائب امام عصر ارواحنالهالفداء است ایمان پیداکردم و امیدوارم تا زمانی که خداوند اراده کرده زنده باشم، این ایمان از من زایل نشود و ادامه داشته باشد. لذا دوران پیش از انقلاب را نهتنها برای خودم بلکه برای کل کشور واقعا سیاه میبینم و از این حیث خدا را شاکرم که در این دوره زندگی میکنم. البته امتحان و آزمون نیز در میان است با مسائل و مشکلاتی که وجود دارد و پیش میآید؛ خیلیها با انقلاب همراه شدند و متحول شدند، انقلابی بودند ولی امتحانات خداوند، یک اصل است! بسیار فراز تکاندهندهای است، در آغاز سوره عنکبوت میفرماید: «مردم آیا پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، آنان را مورد امتحان قرار نمیدهیم»؛ البته مومنان را و نه مردم عادی را! در ادامه میفرماید: بهتحقیق که همه امتها را قبل از مسلمانها امتحان کردیم تا روشن شود چه کسانی در ادعای باور و ایمانشان راستگو هستند و چه کسانی دروغپردازند و دروغگو! امتحانات با توجه به نعمتهایی که خدا داده، متنوع و تکرارپذیر است. ممکن است یک امتحان فقط برای یک جامعه نباشد زیرا روند آزمونهای خدا تکرارپذیر است. لذا دیدیم که خیلیها با این امتحانات و فتنههایی که در این چهل و پنجشش سال رخ داد، باعث ریزش برخی با چه سوابق و پیشینههایی شد! که ما زمانی به سوابق درخشانشان غبطه میخوردیم و میگفتیم کاش مثل آنها بودیم که آنهمه برای اسلام و مسلمانان و شیعه و کشور زحمت کشیدهاند اما الان که مردود شدهاند خدا را شاکریم که مثل آنها نیستیم! باید از خدا بخواهیم که ما را یک آنی به خودمان وانگذارد و از این آزمونها و امتحانات که برگزاریشان قطعی است سرافراز و سربلند بیرون بیاییم زیرا سنت لایتغیر خداوند است و همواره رخ میدهد.
آنچه که عزتافزا است؟
ایمان کامل و تقوای زیاد همچنین عمل به آنچه که خدا از انسان انتظار دارد باعث عزت میشود.عبدا... ابن اُبَی، سردمدار منافقان عصر رسالت، علیه مومنان مهاجر بر سر قضیهای سطح پایین به فتنهانگیزی پرداخت. او شایع کرد که این مهاجران در مکه از زیردستهای زبون و ذلیل بودند که اکنون از رهگذر اسلام و با چنین پوششی برآنند که صاحب داروندار ما شوند! آنکه عزیز است زبونهای خوار را از مدینه بیرون خواهد راند؛ در چنین شرایطی بود که سوره منافقون نازل شد مبنی بر اینکه عزت و ارج و سرفرازی فقط از آن خدا و پیامبر و مومنان است، گو این که منافقان دورو سردرنیاورند. یعنی درجه عزت و ارج مومنان بالا است و هرچه در خداترسی و تقوا بالاتر باشند، برترند و این عزت در نتیجه عمل به دستورات خدایی پیامبر حاصل میشود.
شما شهید عظیمالشان مقاومت، سیدحسن نصرا...که سلام خدا بر او باد را ببینید. حضرتآقا به زیبایی فرمود: در کل جهان مگر چندنفر در قدوقواره سیدحسن نصرا... میتوانید بیابید!که من میاندیشم غیر از رهبرمعظمانقلاب که بالاتر از او بود، بهجرات میتوان گفت که مانند سید شهید شاید یکیدو نفر باشند. این عزت سیدحسن نصرا...ازهمان ایمان فوقالعاده بالای سید شهید حاصل شده و از آن یقین بیمانند او بود که رویدادهای جهان را بهتمامی در زیر نظر خدا میدانست و بر همین مبنا توکل و ایمان بلندی داشت.
وهمینگونه است سردار دلها شهیدقاسم سلیمانی، بیآنکه شناخت عمومی از او وجود داشته باشد با آن همه نهانکاری و پرهیز از دیدهشدن...
احسنت! چون خالص نهانی برای خدا کار میکرد و همین چندسال اخیر چهره شد. او چون اخلاص داشت و ایمانی فوقالعاده داشت و کاملا مطیع ولایت بود. با وجودی که از تلاشهایش کسی مطلع نبود، شما ببینید خدا چه عزتی به او داد و چه تشییع و بزرگداشت عظیمی در عراق و ایران با چه اتحاد و همدلی خاصی صورت گرفت. اتفاقا اخیرا حضرت آقا به این عزت حاجقاسم اشاره کردند که نتیجه ایمان بالا و اتکال به خداوند تبارک و تعالی است.
احساس نومیدی از شرایط آیا برای شما هم پیش آمده؟
بله! گهگاهی پیش آمده برای من که البته ناشی از ضعف ایمان است. یعنی من که خودم را خوب میشناسم؛ اگر ایمان کامل وجود داشت، چنین احساسی پدید نمیآمد. البته درباره مسائل مختلف همیشه خوشبین هستم و ایمان دارم که نابسامانیها درست خواهدشد. مثلا درباره مشکلات مملکت و فشارهای معیشتی که وجود دارد؛ رهبری انقلاب که خود من با همه وجود اعتقاد دارم ایشان نائب حضرت امام زمان ارواحنالهالفداء است، وقتی میگوید: آینده مملکت ما روشن و درخشان است، من یقین دارم که اینگونه است و خواهد بود اما گاهگداری که مثلا عملکردهایی را در جامعه میبینیم یا پیشامدهای ناخوشایندی که واقع میشود، مثلا در کنار آن اعتکافها و آن حضورهای پرشور و حماسی و آگاهانه و سرنوشتساز و علیرغم آن معنویتهای جوانان، میبینیم شماری جوان که البته خیلی نیستند چگونه بیهویت و بیاعتقاد و ازخودبیگانه شدهاند یا وقاحتهایی که در بیحجابی و دهنکجی معدودی به ارزشهای والای ما رخ میهد. اینها بهشدت مرا بههم میریزد. بهویژه اینکه میبینم قوه قضاییه تا این اندازه ضعیف و انفعالی عمل میکند، دچار نوعی نومیدی میشوم. گاهی نیز که مثلا دادستان درباره حرمتشکنان یا برهمزنندگان امنیت روانی جامعه اعلام جرمی میکند، بسکه این اعلام جرم، بیپشتوانه و نارسا است، آرزو میکنم که کاش چنین نمیکرد و اعلام جرم رخ نمیداد.
بهعنوان مثال عرض میکنم یک مثلا فعال رسانهای خودشیفتهای که در هر عرصهای به خود اجازه میدهد در رسانههای همسوشان اظهارنظر کند و همیشه ساز مخالف میزند، درباره عملیات وعده صادق یک، حرفهای پوچی، هم خودش و هم دخترش زدند. دادستانی علیه آنها اعلام جرم کرد، با خودم گفتم وقتی آنها در راستای تضعیف نظام و همسو با دشمنان، سخنپراکنی کردهاند، لابد برخورد قاطعی میشود... اما هیچ برخوردی نکردند و آن خودشیفته با بیآزرمی همچنان به همان روند ادامه میدهد.
در این چنین مواردی احساس ناامیدی میکنم. شخصا معتقدم که اگر قوه قضاییه ما از نخست با اقتدار عمل میکرد و متهم نمیشد که جناحی عمل میکند، در آن صورت، دیگر رئیسجمهوری که برادرش و نیز برادر معاون اولش مفسد اقتصادی بودند، جرات نمیکرد قوه قضاییه را تهدید بکند که اگر به مجازات این مجرمان خویشاوندی بپردازید، چنین و چنان خواهیم کرد! این ضعف شدید قوه قضاییه ما را نشان میدهد.
این موارد به اعتماد عمومی مردم نسبت به نظام خدشه وارد میکند. یا درباره پدیده شوم و زشت حقوقهای نجومی، سال۹۴ مقام معظم رهبری در نماز عید فطر فرمود که حقوقهای نجومی به اعتماد مردم لطمه زده است، چنین کسانی باید عزل و محاکمه شوند و این دریافتها از آنها بازپس گرفته شود.اما متأسفانه با این که ولی امر چنین حکمی کرده بود، چندی بعد دادستان کل کشور در مصاحبهای گفت: هنوز دولت در خصوص حقوقهای نجومی به ما پروندهای تحویل نداده است! شگفتا حقوق نجومی را همان دولت پرداخت کرده، آیا میآید نورچشمیهای خود را تحویل شما بدهد!؟
حضرت آقا بعدا در دیداری گلایه کرده و فرمودند با این که درباره حقوقهای نجومی تاکید کردم رسیدگی شود تا الان هیچکاری صورت نگرفته. نتیجتا در اثر این کوتاهیها حتی سخنگوی آن دولت حتی طلبکار هم شد! و گفت اینها سرمایه کشور و ذخیره نظاماند و شما آبروشان را بردهاید! بهعبارتی در نتیجه نارسایی و ضعف قوه قضاییه تا کجا گستاخیها میرسد!
اینها بهراستی رنجآور است!
و نمیدانم آیا میشود عنوان ناامیدی بر آنها گذاشت یا خیر؟ شاید اگر من و امثال بنده دغدغه انقلاب و دستاوردهایش را نداشتیم، رنج نمیکشیدیم. ما که انقلاب را تجربه کردیم و میدانیم این انقلاب حاصل چه خونهای پاکی بوده و چه زحماتی علمای عظام و مردم با عظمت و مبارز و مومن ایران اسلامی در طول تاریخ کشیدهاند تا آن همه کوشش و زحمت به ثمر بنشیند که الحمدا... به ثمر نشست اما میبینیم با اهمال قوه قضاییه و فرصتطلبان خائن به مردم و نظام، چگونه اعتماد مردم گزند میبیند و... اینها برای ما دردآور است و رنج میبریم.
هرچند محقق کرکی بزرگوار استفادهای کرد و در آن فرصت به توسعه و گسترش شیعه یعنی اسلام ناب محمدی در ایران پرداخت!
ولی این که حاکمیت دردست ولی فقیه قراربگیرد واقعا میتوانست زودتر ازاینها رخ بدهد که نشد وفرصتها ازبین رفت.یا درمشروطه اگر شیخ فضلا... نوری رضوانا... علیه را علما تنها نمیگذاشتند، گرفتار سیاهی دوران پهلوی نمیشدیم.نیز سال۴۲ در خاطرات فردوست هست که مردم در ۱۵خرداد به خیابان ریختند و ارتش شاه مستاصل شد و کنترل از دست رفت و چیزی نمانده بود کار حکومت یکسره شود اما ظهر که شد مردم خسته شدند و مثلا به قصد نماز و ناهار پراکنده شدند لذا دوباره ارتش چیره شد. به گفته فردوست در همان ۱۵خرداد شاه مترصد رفتن از مملکت بود اما... اینها از جمله فرصتهایی است که از دست رفته.
به چهمعنا حافظه تاریخی داریم یا نداریم؟
برداشت من این است که رخدادهای سرنوشتسازی را تجربه کرده و از سرگذراندهایم اما آموزههای لازم را از آن پیشامدها نگرفتهایم و در شرایط مشابه نمیدانیم باید چگونه عمل بکنیم. اگر حافظه تاریخی داشته باشیم با رخداد شرایط مشابه آمادگی لازم را خواهیم داشت؛ بله من این را قبول دارم...
شگفتا یگانه حکومت شیعی واقعا خار چشم خیلیها است ومیکوشند ما را از پابیفکنند مثلا یک کدام از بحرانها وپیشامدهایی که سر ما آوردند میتوانست کشور و حکومتی را بارها از بیخ دگرگون بکند شگفتا بنیانهای ما که اگر پویا و پایا بمانند هرگز تا برپایی ملک مهدوی کم نمیآوریم ان شاا... !
درست میفرمایید؛ حکومتهای شیعی آل بویه و صفویه و همدانیان شام را داشتیم اما متأسفانه متعصبان عامه هرگز نتوانستند حکومت شیعه را تحمل بکنند و بپذیرند. بهشدت به دشمنی و مبارزه پرداختند. عثمانیهای واقعا خبیث بیش از دشمنی با غربیها همین خبیثها علیه ایران شیعی موضع میگرفتند و فعالیت میکردند.نادرشاه که اعلام کرد مواردی از زمان صفویه رایج شده و مورد پسند و رضای شما نیست، آنها را در ایران ممنوع میکنیم و شما نیز شیعه را بهعنوان مذهب پنجم اسلامی بپذیرید و به رسمیت بشناسید. ولی آنها نپذیرفتند و نادر به نتیجه رسید که حق با صفویه بود که درگیری با اینها را ادامه داد.یا صلاحالدین ایوبی که شیعیان اسماعیلی را در شمال افریقا کشتار کرد و برانداخت در حالی که مسیحی و یهودی در دولتش وجود داشت.
پس این یک اصل است که شیعه یعنی پیرو اسلام ناب محمدی همیشه دشمنانی دارد؟
بله دشمنانی که نمیتوانند حاکمیتیافتن شیعه را تحمل کنند از این فراتر اما حاکمیتهای حقه شیعه است. دولت پیامبر از روز نخست ورود به مدینه با حرکت نفاق و توطئههاشان درگیر بود تا رحلت ایشان اما با غصب خلافت امیرالمومنین علیهالسلام دیگر جریان نفاق دیده نمیشود و فعالیتی ندارد زیرا اسلام با رحلت پیامبر وغصب خلافت از مسیر درست واصلیاش خارج شد.نیز وقتی حضرت علی علیهالسلام به خلافت میرسد، بحرانهایی پدید میآید که هرگز در دیگر دورانها دیده نمیشود و رخ نمیدهد یا حکومت امام حسن علیهالسلام بیش از چندماه نمیپاید. جمهوری اسلامی نیز بدین گونه است زیرا از منظر اعتقادات شیعی یک حکومت حق است. من باور دارم چنانچه علیه جمهوری اسلامی احیانا زمانی، توطئهای شکل نگیرد باید به گمان افتاد و اذعان کرد که لابد جمهوری اسلامی از مسیر خودش خارج شده است!
اگر خوشبینانه برخورد بکنیم باید گفت جاهلند و دچار بلاهتاند البته اگر نگوییم خائن یا نفوذی هستند، کسانی که دم از مذاکره با امریکا میزنند زیرا امریکا زمانی از سر ما دست برمی دارد که ما رانوکر خودش کرده باشد از اصولمان و استقلالمان دست شسته باشیم و... یک گاوشیرده مثل سعودی شویم. بحرانسازی و تخریب علیه حکومت حقه شیعی، طبیعی است. باید هوشمندانه عمل کنیم اما متأسفانه تاکنون از نظر رسانهای بهخصوص ضعیف عمل کردیم.
کارهای ما در فضای رسانه، تا بوده معمولا پدافندی و دفاعی و واکنشی بوده!
باید بهقول معروف طلبکارانه توپ رابه زمین حریف بیندازیم و فقط دفاع نکنیم و به رسایی وخوبی بتوانیم خباثت رسانه دشمن را آشکار کنیم وگرنه باموضع انفعالی وضعیف و بهقول شما با نداشتن روایت اول راستین و بدون تحلیل درست، همچنان ضربهپذیر خواهیم بود و در برابر هجمههای آنها فقط ناگزیریم دفاع کنیم.تاکید میکنم تاوقتی که به اصول بنیادینمان پابندیم آنها از ما دستبردار نیستند! و متأسفانه شاهدیم برخی سیاسیون کودن ما اگر بازهم نگوییم خائن، چه میکنند! (حتی بدتر از رجال سیاسی اواخر دوره قاجار که در پی وصلشدن و تاییدگرفتن از روس و انگلیس بودند)؛ اکنون شاهد این اشقیا هستیم که حتی نمیفهمند ایران در عصر قاجار ضعیف شده و بخشهای مهم و بزرگی از آن تجزیه شده بودورجال آن دوران قاجار[اگر خوشبینانه ببینیم]با تمایل به آن دوقدرت در پی کاهش آسیبهای کشور بودند که البته کارشان محض خطا بود! اما ایران امروز، ایران مقتدر است که خار چشم امریکا است و با این که تمام جهان علیه ما بوده نفوذ ایران حتی در حیاطخلوت امریکا یعنی امریکای لاتین بهعینه دیده میشود و امریکا در آنجا از انقلاب ما و الهامبخشی و تأثیرش در امان نیست زیرا این انقلاب، ضد ستم، عدالتخواه و پیگیر مبارزه با استکبار است... در چنین فضایی چنین کسانی با ضعف و زبونی و ذلت خود سفره دلشان را برای بیگانه و دشمن باز میکنند تا عنایتی ببینند در حالی که از سوی دشمن با عنوان اینکه «امثال اینها برای گدایی مذاکره میکوشند» تحقیر میشوند.رهبرمعظمانقلاب اسلامی حفظه ا... چندسال پیش درباره اینها فرمود (نقل به مضمون): اگر شما ذلیل و زبون و ترسو هستید حق ندارید این ویژگیها را به نام ملت ایران بزنید، ملتی شجاع و آزاده و سرافراز که هرگز ذلتپذیر نبوده و نیست و گرنه در برابر این همه فشار و جنگ تحمیلی و... نزدیک به پنج دهه پایداری نمیکرد. لذا گرفتار چنین افرادی هم هستیم که بهقیمت عقبنشینی از اصول، خواهان سازش با غربیها هستند درحالی که نمیدانند بهفرض با فضاسازی رسانهای و تخریب رقبای داخلی و... با دشمن هم بسازید آنها که شما را بیش از یک کاتالیزورِ تاریخ مصرفدار هم بهشمار آورند!
همگنبودن هویت دینی و ملی ما بهویژه تقویتش که عزتافزای ما بوده و هست...
ایران دستکم از دوران ساسانیان، یک هویت داشته یعنی هویت ملی و دینی ما ایرانیان «توأمان» بوده است. اردشیر بابکان موسس سلسله ساسانی، یک روحانی و موبد متعبد بوده و پس از مدتی استعفا داد و کشور را به شاپور فرزندش سپرد. یعنی از دیرباز در ایران، مسأله هویت همانا دینی و فرهنگی بوده و هردو یکیاند و دین جزو فرهنگ و فرهنگ جزو دین شده است. اسلام نیز که با استقبال ایرانیان گسترش یافت و پیش از رسمیتبخشی و تبلیغات صفویه هم البته ایرانیان با آمار بالایی، شیعه شده بودند. به عبارت دیگر، هویت ملی ما «ایرانی-اسلامی» است و این دو از یکدیگر تفکیکناپذیرند.جالب است شرم و حیا و آزرم و حجاب در ایران از دیرباز، شامل مردان هم بوده چهرسد به بانوان و زنان؛ برعکس یونانیها که هرودوت مورخ یونانی به این نکته اشاره میکند و در نقطه مقابل میگوید یونانیها نیمهبرهنهاند.همچنین هرودوت میافزاید: ایرانیها هرگز به کشورشان بههیچ بهایی خیانت نمیکنند، برعکس یونانیها که با مختصر پشیزی به کشورشان خیانت میکردند.اینها از جنبههای ارزشمند هویتی ما است که البته قطرهای از دریای آن ارج و ارزها است و اسلام نیز به این داشتهها و ارزشها اعتلای ویژهای بخشید...
پس باید روشنکردکسانی که به ولایت فقیه میتازندوناقد اسلام هستند، بیگمان ایرانی نیستندبا اینکه مدعی پانایرانیسم و آرکائیسم میهنی (باستانگرایی) و غیره باشند؟
احسنت! کسی که بگوید من ایرانیام و اسلام را قبول ندارم و دین عربی است و...اینها شاید خوب شعار بدهند ولی در بزنگاههای مهم مثل دفاعمقدس یکنفر از چنین کسانی را نمیتوان در خط دفاع از مملکت دید؛ بعضا از حمله امریکا و اسرائیل غاصب به ایران دفاع هم میکنند و آرزویش را دارند؛ چنین کسی اگر عرق ملی و میهنی داشت در تصورش همچنین خطایی نمیکرد. چنین آدمی به ایران باور و اعتقادی ندارد و حاضر نیست هرگز در بزنگاهها قدمی برای کشورش بردارد.
البته باید گفت: کوتاهیهایی صورت گرفته. ما نیامدیم افتخارات و عظمتهای ایران را در دوران گوناگون بازبگوییم و از نو روایت بکنیم و با ارایههای گوناگون به مخاطبان و نسلهای نو بنمایانیم.همچنین آن هجمههای شدید برای ازخودبیگانهکردن مردم و جوانان ماست و از سوی دیگر آرزوی قدرتها در نابودی جمهوری اسلامی از رهگذر تحمیل جنگ نابود شد که بهخاطر ایمان استوار مردمی بود که در جنگ بسیار نابرابر توانستند کار را پیش ببرند و سرفراز باشند. این دشمنان میدانند تا این ایمان استوار در مردم ما باشد و باورمندانه پای رهبرشان بایستند هرگز از عهده ایران برنمی آیند. هرگز در تاریخ ایران سابقه نداشته که جهان به هماوردی با ما بپردازد و علیه ما اقدامهای دشمنانه گوناگون بکند اما یک وجب از خاک ایران جدا نشود!
پس از جنگ تحمیلی به هدف قراردادن ایمان و باور مردم ما پرداختند و با بازنمایی زرق و برق غرب به بمباران ذهن جوانان ما پرداختند و کوشیدند ایران را با نمایش آنچنانی از غرب بهعنوان کشوری عقبمانده و دورافتاده از قافله تمدن معاصر جا بزنند، بهخصوص که شماری خائن وطنفروش هم در آنجا به نوکری بیگانگان در این راستا میپردازند و...
لذا برای خنثیکردن چنین هجمهها و قضایایی باید افتخارات و عظمتهای ایران را از دیرباز تاکنون بشناسانیم. وقتی وارد بنیاد ایرانشناسی شدم، بهخاطر تلاش دشمن برای خودباختهکردن جوانان و دورداشتنشان از هویت اصیلشان همواره پیگیر بودم تا عظمتها و سرفرازیهای ایران را از دوران باستان تا امروز به جامعه بنمایانبم و بشناسانیم و درس ایرانشناسی بهویژه در مدارس تدریس شود تا با شکوفایی خودباوریشان خواهناخواه این خودباختگیها رنگ ببازد اما تاکنون به اهداف و آرمانها نتوانستیم جامه عمل بپوشانیم زیرا متأسفانه برای دولتمردان و دستاندرکاران هنوز بحث بنیادین فرهنگ اولویت ندارد!
بزنگاههای حساس تاریخی
مهمترین بزنگاه، قیام حضرت سیدالشهدا علیهالسلام بود که اگر کوفیان به عهد خود با آن حضرت وفا کرده بودند، تاریخ بهراستی متحول میشد و بشریت با تحقق حکومت اهل بیت علیهمالسلام نجات مییافت که این فرصت استثنایی از دست رفت.قیام مختار نیز میتواند یکی از این بزنگاهها باشد. فرصت خوبی بود. جنایتهای بنیامیه فاش بود و استبداد یزید که مردم دیدند چگونه نفسها را در سینهها حبس کرده بود... با اینکه دیدند جنبش مختار آغاز شد و تا اندازهای هم پیش رفت، اگر آن جامعه، بینش و درک و فهم درستی داشت و به اهل بیت رو میآورد، اوضاع دگرگون میشد؛ کما اینکه مختار از طریق محمد حنفیه پیام داد بنیامیه را شکست دادم و اگر شما بخواهید با زبیریان میجنگم و حاکمیت حقه را به شما وامی گذارم اما چون مردم آمادگی نداشتند و بهویژه که امام در رأس حکومتی قرار نمیگیرد که مردم با آن همگرا و متحد نباشند، امام به سوی حکومت اقبال نمیکند مگر اینکه مردم به سوی امام بیایند و بخواهند. در نتیجه این فرصت طلایی از بین رفت.همچنین دوران ولایتعهدی امامرضا علیهالسلام که فیالمثل اگر آنهمه جمعیت با امام همراهی کرده بهگرد ایشان جمع میشدند، همان مردمی که در نماز مشهور «استسقاء» یا طلبباران حضور پیدا کردند یا در مسیر مرو که نیشابوریان به پیشواز امام آمدند، امام برای آن جماعت انبوه، حدیث سلسلهالذهب [به معنای: زنجیره طلایی] را فرمود: کلمه «لا اله الا ا...» دژ استوار و گزندناپذیر و حصین من است که هر که به این دژ درآید از کیفر من ایمنی مییابد؛ همه نوشتند و گمان بردند سخن امام پایان پذیرفته که افزودند: اما بشرطها و شروطها «و انا من شروطها» یعنی منِ امام را حجت خدا را باید فرمانبرداری و تبعیت بکنید تا به آن دژ پا بگذارید وگرنه محال است. مردم اگر این نکته مهم را درمییافتند و به همراهی میپرداختند و پای کار میایستادند، تاریخ عوض میشد.موارد متعددی هست؛ از جمله با قدرت گرفتن آلبویه که شیعه از فشارها رهایی مییافت اگر علمای آن دوران همانند حضرت امام خمینی رحمتا... علیه ظلم دیدگاهی روشن داشتند، از آن فرصت بهره میبردند و تاریخ را دگرگون میساختند. در عصر صفویه نیز همینطور؛ متأسفانه برخی علمای ما شیعیان که معتقدند اگر رأس هر حکومتی امام معصوم یا نائب او نباشد، آن حکومت جائر و نامشروع است اما با پدیدآمدن چنان فرصتی (آل بویه و صفویه) باز میبینیم به خودشان قبولانده بودند که نمیتوانند حکومت بکنند. حتی بین علما در آن دو دوره اختلاف افتاد که آیا میشود با حکومت همکاری کرد یا خیر! وقتی شاهتهماسب به محقق کرکی اعلام میکند حکومت در عصر غیاب امام زمان(علیه السلام) از آن شما است که نیابت عامه حضرت را عهدهدار هستید و من به نمایندگی و از سوی شما سلطنت میکنم و...