اما اکران فیلمهایی چون «عزیز» به کارگردانی مجید توکلی نشان دادهاند که فیلمهای درام ایرانی که در ادبیات سینمایی از آن با اسم سینمای اجتماعی یاد میکنند، علیرغم فیلمهای تلخی که ساخته میشود، هنوز سرزندهاند و حرفها برای گفتن دارند. فیلم عزیز یکی از چند درام سرپای سینمای امروز است که قطعا برای کسی که از بازار مکاره کمدی دلزده شده، فرصت بسیارخوبی را برای سینمارفتن فراهم کرده است.
جدال پیرنگها
بهطور کلی منطق در داستان و روایت را میتوان یکی از نکات اساسی در موفقیت یک اثر به حساب آورد، تاکنون نیز آثار بسیاری در جهان بودهاند که علیرغم بودجههای کلان خود نتوانستند به موفقیتی که انتظار داشتند برسند. فیلم عزیز نیز یکی از ضربههایی که خورده از همین ناحیه است و نکات ریز و درشتی که از نبود منطق در فیلم وجود دارد از ارتباط کامل مخاطب با فیلم جلوگیری میکند و تجربه نابی که عزیز میتوانست در اختیار تماشاگر خود بگذارد از دست میرود.
مورد دیگر سردرگمی فیلم در انتخاب پیرنگ بهعنوان شالوده فیلم است؛ آنچنان که در فیلم توکلی بهجای استفاده از شکل کلاسیک پیرنگ که از آن بهعنوان شاهپیرنگ یاد میکنند، متمایل به خردهپیرنگها شده. از یک سو بیماری آلزایمر عزیز (مادر خانواده) را داریم که از ابتدای فیلم بهعنوان پیرنگ اصلی داستان خودنمایی میکند و از طرف دیگر عشق میان انوش (پسر کوچک خانواده) و مرضیه است که بیماری عزیز بهطرز غیرقابل باوری روی ازدواج قریبالوقوع این دو تأثیر میگذارد و تا پایان تشخیص اینکه فیلم کدام پیرنگ را دنبال میکند، برای مخاطب سخت و دشوار است.
اما درکنار این موارد، عزیز نقطهقوتهایی دارد که نمیتوان بهسادگی ازکنار آن گذشت؛مجید توکلی درجدیدترین اثر خود موضوعی را برگزیده است که حداقل در سینمای ایران موضوع نویی به حساب میآید. فیلم روایت عشق یک مادر مبتلا به آلزایمر به فرزندش است و اگر بگوییم همین پیرنگ چندکلمهای این قدرت را دارد تا برای تماشای فیلم مخاطب جذب کند، ادعای گزافی نکردهایم. چنینموضوعی دنیایی بکر رادر اختیار کارگردان قرار میدهد که از یک طرف میتواند حساسیتهایی را در جامعه ایرانی بهوجود بیاورد و از طرف دیگر فرصتی را بهدست میدهد تا بتوان از مسیر آن به عالم معنا رفت و اثری عمیق را به مخاطب ارائه کرد.
یک فیلم معمولی
فیلم عزیز اما مسیری برای روایت داستان خود برمیگزیند که راه را برای پیشرفتن به سمت یک اثر ماندگار میبندد. در واقع، عزیز میتوانست بیماری دِمانس یا فراموشی را ابزاری قرار دهد تا با استفاده از آن بتواند مفاهیم والایی مانند عشق، مادرانگی و... را به تصویر بکشد. در این زمینه احتمالا «خدمتکار و استاد» به قلم یوکو اوگاوای ژاپنی که یک اقتباس سینمایی هم دارد، میتواند بهترین نمونه برای نشاندادن استفاده ابزاری از بیماری آلزایمر برای رسیدن به مفاهیمی عمیق باشد؛ با اینحال، سعی میکند این بیماری را دال مرکزی خود قرار دهد و هدف فیلم بیش از اینکه مادر یا عشق باشد به واکنش فرزندان به پیشرفت بیماری مادر محدود میشود. البته که عزیز در همین ساحت هم آنطور که باید موفق عمل نمیکند و درست همینجاست که داستان در ورطه تکرار و کشآمدن میافتد و به فیلمی معمولی تبدیل میشود.عزیز جزو معدود فیلمهایی است که به خود زحمت داده و خارج از پایتخت و در گیلان روایت میشود، موضوعی که به خودی خود میتواند یکی از نقاطقوت فیلم قلمداد شود؛ مخصوصا اینکه تا جای ممکن سعی شده از گویش محلی نیز در فیلم استفاده و برای مخاطب زیرنویس گذاشته شود. اینکه چرا این منطقه برای روایت داستان انتخاب شده، سؤالی است که جواب مشخصی برای آن وجود ندارد و آنطور که کارگردان اثر گفته صرفا به دلیل ارادتش به گیلان داشته این اثر در آنجا ساخته شده و طبیعتا فیلمی که کاراکترهای گیلانی داشته باشد، ناگزیر گویش گیلانی هم باید داشته باشد. با این حال مشخص نیست چرا فیلم در زمینه گویش سردرگم است، گاهی دیالوگها کاملا گیلکی هستند و گاهی فارسی و جالب اینجاست که در سکانسهایی که روزبه حصاری حضور دارد، زبان فیلم فارسی و زمانی که حضور ندارد، زبان فیلم گیلکی میشود. در ادامه این پرشهای زبانی میبینیم که نوه بزرگ خانواده که دختری گیلانی است بدون هیچ لهجهای یا به اصطلاح تهرانی صحبت میکند که همین امر باعث میشود نسبت فامیلی این کاراکتر با اعضای خانواده در هالهای از ابهام باشد تا سکانسی که به پسر بزرگ خانواده میگوید بابا و تازه آنجاست که تعجب مخاطب را برمیانگیزاند؛ شاید این نکته در ظاهر کوچک باشد، اما همین نکات کوچک جلوی ارتباط فیلم با مخاطب را میگیرد.
فقدان شخصیتپردازی
درکنار استفاده بهجا ازهنرمندان بومی اما خبری از شخصیتپردازی در فیلم نیست وفیلم درموردهیچکدام ازکاراکترها عمیق نمیشود تا بتواند تأثیرگذاری بیشتر ایجاد کند. نه خبری از گذشته شخصیت عزیز است که اوچگونه زنی بوده، نه از کاراکتر انوش اطلاعاتی به مخاطب داده میشود که چگونه شخصیتی است و حتی چه شغلی دارد. تنها کاراکتری که سایهای کمجان دارد، شخصیت مرضیه با بازی آزاده صمدی است که به گذشتهاش اشاراتی میشود که وی ازدواجی ناموفق و سخت را پشتسر گذاشته. ناگفته نماند اشاره به گذشته این شخصیت نیز از بابت توجیه ازدواج او با انوش است که شرط ازدواج را ماندن در کنار مادر و نگهداری از او گذاشته و فیلم اینگونه القا میکند که این شرایط را فقط یک زن مطلقه است که میپذیرد!
سوژه هدررفته
خلاصه اینکه عزیز از آن دست فیلمهایی است که نمیتوان بهراحتی درباره آن حکم داد که فیلم ضعیفی است و ارزش دیدن ندارد یا بالعکس. چراکه از یک سو موضوع و داستانی را برای خود برگزیده که در سینمای کمدیزده امروز دیدنش توصیه میشود و از سوی دیگر، پس از دیدن فیلم این حسرت را میخورید که چنینموضوعی که از ظرفیت زیادی برخوردار است چرا اینقدر دمدستی کار شده و به اصطلاح سوژه فیلم دستخورده و سوخته است. البته باید گفت عزیز فارغ از نوع پرداختن به داستانش در بهرهگرفتن از لوکیشنهای بومی گیلان، نهایت استفاده را میبرد. زیرا برای نشاندادن زیبایهایی این خطه، به دنبال قابهای کارت پستالی نمیرود بلکه دوربین خود را به درون زندگی اهالی گیلان میبرد؛ از خانههای قدیمی و سنتی گیلان تا بازارش، مکانهایی که زندگی بیش از هر جایی در آن جاری است. در کل درباره این فیلم باید گفت قضاوت نهایی با بیننده است که میتواند با فیلم ارتباط برقرار کند یا خیر. چون اگر با نگاهی جستجوگر فیلم را ببینید، قطعا مشکلات فیلم جلوی انتقال حس به شما را میگیرد اما اگر صرفا به دنبال تجربهای در سینما هستید که کمدی نباشد، دیدن این فیلم پیشنهاد میشود.
روایت آلزایمر و ریاضی
«استاد و خدمتکار» نوشته یوکو اوگاوا، نویسنده ژاپنی، راوی زنی است با تحصیلات ابتدایی و خانهدار که پسر نوجوانی دارد. او میپذیرد که خدمتکار یک استاد ریاضی باشد؛ ریاضیدانی که ۱۷ سال پیش در حادثه رانندگی دچار آسیب مغزی شده و این آسیب، شرایط روحی و روانی عجیبی برای او به وجود آورده است. او قادر نیست هیچچیز جدیدی را به خاطر بیاورد و حافظهاش فقط ۸۰ دقیقه دوام دارد. این استاد از طریق حل معماهای ریاضی منتشرشده در نشریات، روزگار میگذراند. عشق او به زیبایی اعداد تا حدی است که حتی این خدمتکار ساده را وادار به کلنجار رفتن با اعداد و ریاضیات میکند. اوگاوا در این رمان جهانی خالی از نام خلق میکند. راوی اولشخص داستان با ضمیر «من» شناخته میشود و ارتباط او با پسرش و شخصیتی که «پروفسور» خوانده میشود، داستان زندگی خانوادهای غیرسنتی را شکل میدهد که گویی اعداد هم بخشی از این خانواده هستند. «استاد و خدمتکار» داستان عشقورزیدن ریاضیدانی به اعداد است و در خلال همین گفتوگوی پروفسور با اعداد، بخشی از زندگی در ژاپن مدرن هم به مخاطب نشان داده میشود. پل استر، نویسنده مشهور آمریکایی، درباره این کتاب گفته است: «استاد و خدمتکار» اثری است کاملا خلاقانه، بینهایت دلنشین و بهشدت تکاندهنده». بعد از موفقیت این رمان در ژاپن، در سال ۲۰۰۶ فیلمی سینمایی به کارگردانی تاکاشی کوئیزومی براساس آن ساخته شد. این فیلم توانست جایزه بهترین کارگردانی بخش «سینمای معناگرا» را از بیستوششمین جشنواره فیلم فجر از آن خود سازد.