به مناسبت روز ارتش جمهوری اسلامی ایران

ببینید | نماهنگ «فصل همدلی» منتشر شد

در«جام‌پلاس» این هفته علی‌اکبر عبدالعلی‌زاده در گفت‌و‌گو با قاسم افشار، خواننده موسیقی پاپ، فراز و فرودهای موسیقی پاپ ایرانی در دوران معاصر و زندگی حرفه‌ای او را مرور کرده است 

امیدوارم موسیقی ایران عاقبت بخیر شود!

قاسم افشار در سال 1344 در تهران متولد شد. در نوجوانی به موسیقی و خوانندگی علاقه‌مند شد و از 20 سالگی به‌طور جدی خواندن و نواختن را آغاز کرد. در سال 1376 در آزمون خوانندگی مرکز موسیقی صداوسیما پذیرفته شد و پس از مدتی ترانه «وقف پرنده‌ها» به‌عنوان اولین اثر رسمی او ضبط و از صداوسیما پخش شد. او از نخستین خوانندگان موسیقی پاپ پس از انقلاب اسلامی ایران است.
قاسم افشار در سال 1344 در تهران متولد شد. در نوجوانی به موسیقی و خوانندگی علاقه‌مند شد و از 20 سالگی به‌طور جدی خواندن و نواختن را آغاز کرد. در سال 1376 در آزمون خوانندگی مرکز موسیقی صداوسیما پذیرفته شد و پس از مدتی ترانه «وقف پرنده‌ها» به‌عنوان اولین اثر رسمی او ضبط و از صداوسیما پخش شد. او از نخستین خوانندگان موسیقی پاپ پس از انقلاب اسلامی ایران است.
کد خبر: ۱۴۷۱۷۷۷

با حضور وی در تحریریه روزنامه جام‌جم فرصتی دست داد تا علی‌اکبر عبدالعلی‌زاده، منتقد، نویسنده و عضو شورای سردبیری روزنامه جام‌جم با وی به گفت‌و‌گو بنشیند که در ادامه می‌خوانید. 

علی‌اکبر عبدالعلی‌زاده: به برنامه جام‌پلاس خیلی خوش آمدید! متولد کجا هستید آقای افشار؟ 
متولد ۲۰ خرداد ۱۳۴۴ تهران هستم. جایی در خیابان سیروس بین میدان اعدام و چهار‌راه مولوی که از مناطق قدیمی تهران و معروف به باغ فردوس مولوی است. 
آن منطقه آدم‌های برجسته سیاسی، فرهنگی دارد که می‌توان از شهید چمران به‌عنوان یک چهره شاخص آن محدوده نام برد. 
همین‌طور است، ضمن این که آقای طیب رمضانی هم بچه آن محله بود. 
چهره‌هایی مانند آقایان مسعود کیمیایی، فرامرز قریبیان، حسین مختاری و رضا داد از بچه‌های محله مولوی و سرچشمه هستند.
تبار ما تهرانی است و تا امسال اسفند ۵۹ را دود کرده‌ام. در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمدم و دارای یک برادر و دو خواهر هستم. در خانواده ما مخالفتی با موسیقی نبود اما برای دنبال کردن موسیقی هم کسی تشویق نمی‌شد. کودکی خوبی داشتم و خاطرات خوبی هم از دوران کودکی‌ام دارم. 
شغل پدر چه بود؟
سؤال قشنگی پرسیدید! شغل پدرم فروشندگی در یکی از مغازه‌های بازار تهران بود که بعدها مغازه‌ای گرفت و روتختی،‌ ملحفه، پتو و از این مدل اجناس می‌فروخت که از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۴ نزد پدر کار کردم.
دوره کودکی هم کار می‌کردید؟
بله. البته آن موقع پیش پدر نبودم و بیشتر ایام سه ماه تعطیلی مثل خیلی از بچه‌های دیگر اجناسی از قبیل گوش‌فیل، بامیه، هل و گلاب و این گونه اجناس را از مرکزی که در مولوی قرار داشت، می‌گرفتم و در پارک می‌بردم و به مردمی که صبح برای ورزش می‌آمدند، می‌فروختم. آنچه را هم ته بساط می‌ماند خودم به اجبار می‌خوردم. 
خاطرم هست که آن زمان مرکز تولید و کارخانه ساخت آلاسکا در سرچشمه بود و چرخی‌ها صبح زود راه می‌افتادند تا جنس مورد نیاز خود را بخرند و در محلات مختلف تقسیم شوند و به مردم،‌ به‌خصوص بچه‌ها بفروشند. 
در حال حاضر ما ۱۰۰جور آلاسکا داریم اما هیچ‌کدام طعم آنها را ندارند و اصلا اسم آلاسکا برای‌مان به یک نوستالژی تبدیل شده است. 
در آن دوره خانواده‌ شما خانواده‌ کم‌جمعیتی بوده است، چون آن سال‌ها خانواده‌هایی با هفت‌، هشت و ۹ نفره معمولی به‌نظر می‌رسید!‌
 نسل ما فرق می‌کرد اما موضوع این است که در جامعه کنونی ما دیگر تعداد بچه مهم و ملاک نیست، بلکه کیفیت و میزان رسیدگی خانواده به بچه و از آب و گل درآوردن آنها در این شرایط موضوع اصلی خانواده‌ است. البته عاطفه‌ها کمتر شده و حتی اگر چهار فرزند هم داشته باشی، ضمانتی وجود ندارد که بعدها دستگیر پدر و مادر باشند؛ چون با پیچیدگی‌های زندگی امروز هرکس باید گلیم خودش را از آب بکشد. 
من یک پسر به نام فرنود دارم که ۲۳ ساله است و همین کار من را البته در فرم امروزی‌اش دنبال می‌کند. شاید بعضی اوقات فکر کنم که چرا یک فرزند دیگر نیاورده‌ام اما به خودم نهیب می‌زنم که واقعا داشتن فرزند و رسیدن به آنها در دوره و زمانه ما سخت است؛ چون نسل ما یک بخشی از زندگی را خودش بزرگ شد و خیلی از چیزها را خودمان آموختیم، در صورتی که نسل امروز نیاز دارد به او یاد بدهیم. 
آن زمان که هنوز خانه‌ها حمام نداشت که بروید و بخوانید و صدایتان را امتحان کنید، خاطرتان هست از کی خواندید؟ 
۱۵ یا ۱۶ ساله که بودم یک عروسی رفتم و یک گروه با ارکستری که همراه‌شان بود، می‌زدند و می‌خواندند. آقایی پشت کیبورد ایستاده بود و ساز می‌زد. من با نگاه غرق کارهایش شده بودم و کیف می‌کردم. یادم هست که همان سال‌ یک موتور سوزوکی ۸۰ که مد روز هم بود، خریده بودم. 
سوزوکی ۸۰ موتور شیک و در عین حال تیزی بود!‌
همین‌طور است. در آن مراسم از آن ارگی که آن آقا می‌نواخت خوشم آمد که با او هماهنگ کردم و رفتم از همان مدل خریدم. 
یعنی موتور را فروختید و ارگ خریدید؟
بله!‌ ارگ را خریدم و داخل منزل در اتاق خودم گذاشتم. آن دستگاه قدیمی بود و اگر ریتم نداشتی، کار با آن سخت بود اما مسأله من در آن مرحله ارگ زدن نبود و دوست داشتم که آن را داشته باشم. اما از همین جا جرقه علاقه به موسیقی در وجودم زده شد. بعدش وسایلی مثل پایه میکروفن و وسایل جانبی دیگر هم خریدم و چون عشق ساززدن داشتم دوستانم را دعوت می‌کردم و با صدایی که آن روزها افتضاح بود، هم می‌زدم و می‌خواندم. 
قبل آن که نمی‌خواندید! چون معمول این بود که در محیط‌هایی مثل حمام افرادی که ته‌صدایی داشتند، می‌خواندند.
بله خب فضای حمام می‌طلبید و یادم هست آن زمان که به حمام‌های خصوصی‌تر که نمره نامیده می‌شد، می‌رفتیم و می‌خواندم که معمولا یک نوشابه قبل رفتن و یک نوشابه بعد رفتن می‌خوردم و خیلی دوست داشتم. از ۱۶ سالگی می‌خواندم اما از ۲۰ سالگی بود که خودم را جدی گرفتم. ابتدا برای دوستانم می‌خواندم و بعدها در محافل دورهمی و جشن‌ها خواندم و برای ادامه کارم تشویق شدم. 
از خوانندگی پول هم در‌می‌آوردید؟
نه هنوز درآمدی از خوانندگی نداشتم. حدود ۲۳ سالم بود که رفتم اجرا کردم و پول خوبی گرفتم. 
کجا بود؟
یک مراسم عروسی بود که ۴۰۰، ۵۰۰ نفر روبه‌رویم بودند‌.
به نظر این‌گونه محافل بهترین جا برای استعدادیابی است.
این‌گونه محافل از نگاه من با دانشگاه برابری می‌کند. بازیگران خوب زیادی داریم اما بهترین‌ها معمولا کسانی هستند که از تئاتر شروع کرده‌اند، نفس در نفس مردم خوانده و بازی کرده‌اند و استعداد خودشان را روی صحنه به ظهور رسانده‌اند. در حقیقت تئاتر برای‌شان نقش دانشگاه را داشته است. برای من آن محافل تاثیر دانشگاه را داشتند. روی همان صحنه با جمعیتی در حدود ۵۰۰ نفر خیلی استرس داشتم، طوری که پشتم به جمعیت و رویم به سمت ارکستر ایستاده بودم و می‌خواندم. دوستم گفت برگرد، مردم پشت سرت هستند. 
برای اولین بار صحنه ترسناکی بوده است!
گفتم خیلی استرس داشتم. ۵۰۰ چشم مرا نگاه می‌کرد. البته در عین حال که کار خیلی سختی بود، برایم جالب هم بود و از برنامه سوم و چهارم به بعد به حضور مخاطب عادت کردم. 
در آن شرایط پدر و مادر و خانواده از شما حمایت می‌کردند یا نه شما راهی را شروع کرده بودی و ادامه می‌دادی؟
پدرم صدای خیلی خوبی داشت و تونالیته صدای پدر از صدای من بالاتر بود. 
بیات تهرانی می‌خواند؟
نه. روح پدر شاد. ایشان چون از ۸ یا ۹ سالگی کار می‌کرد، فرصت تحصیل را از دست داده بود و در نتیجه حفظ کردن اشعار برایش سخت بود. چند شعر بلد بود و همان‌ها را در محافل می‌خواند و خوب هم می‌خواند. مشوقم نبودند، اما مخالفتی هم نداشتند. من هم ۱۱ سال به کارم ادامه دادم. 
در آن سال‌ها پول خوب در می‌آوردید؟
نسبت به سن خودم، بله. اولین جوانی بود که بین دوستانم در ۱۹ سالگی یک ماشین و یک موتور داشتم. صبح‌ها نزد پدر کار می‌کردم و بعد‌از‌ظهرها یک مغازه که ابزار موسیقی داشت، در خیابان سرباز اجاره کرده و فروشندگی می‌کردم. برنامه‌ای که پیش می‌آمد وسایل را از همان‌جا داخل ماشین می‌ریختم و می‌رفتم سر برنامه. 
چگونه باخبر شدید که از هنرمندان تست می‌گیرند و مراجعه کردید؟
سال ۱۳۷۰ به واسطه یک اتفاق با مرحوم بابک بیات آشنا شدم. یک آشنایی که باب رفت و آمد را ... 
چه اتفاقی! بیشتر توضیح دهید. 
یکی از دوستانم شماره تلفن آقای بیات را به من داده بود. من به تلفن منزل استاد بود زنگ زدم و خودم را معرفی کردم و گفتم شماره شما را از فلانی گرفته‌ام و توضیحات دیگری هم در مورد خودم دادم. ایشان گفت یک قراری می‌گذاریم تا شما را ببینم. آمدم تلفن را قطع کنم که پرسیدند: چه می‌خوانی؟ گفتم: پاپ، پرسید صدات چطور است و از کدام خواننده می‌خوانی؟ گفتم: فرقی نمی‌کند از همه می‌خوانم و اسم تعدادی از خوانندگان را گفتم. آقای بیات گفت بعد از ظهر بیا منزل من. 
یعنی این‌قدر سریع به شما وقت داد؟ 
بله. 
چون ایشان به راحتی به کسی وقت نمی‌داد. شنیده بودیم بعضی‌ دو سه روز حتی زیر باران می‌ایستادند تا ایشان را ببینند.
سر ساعت به منزل‌شان رفتم. در همان اطاقی که نشسته بودیم پیانویی داشتند که پشت دستگاه نشستند و دو سه قطعه زدند و خواندند که بسیار مرا هیجان زده کرد. ای کاش مثل حالا وسایل ارتباطی بود و آن لحظات را به تصویر می‌کشیدم. ذوق بسیاری کرده بودم. مقابلم بابک بیات! با آن پشتوانه هنری قوی نشسته بود. گفت می‌توانی اینها را بخوانی؟ با پررویی گفتم بله. کنار ایشان ایستادم،‌ ایشان نواخت و من هم دو سه ترانه را پشت سرهم خواندم. استاد ازجایش بلند شد و من منتظر عکس‌العمل ایشان بودم. بغلم کرد و گفت خیلی عالی بود، مایلم با هم دوست و در ارتباط باشیم. رفاقت ما با هم شروع شد و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. 
تا آن مقطع شما ترانه مستقلی که مال خودتان باشد، نداشتید؟
نه، نداشتم. چند سالی با هم ارتباط و رفت و آمد خانوادگی داشتیم که مرا به استودیو صبا بردند که برای سازمان و تلویزیون تست صدا بدهم. رفتم و دو قطعه از ساخته‌های آقای بابک بیات را خواندم که آن را برای شورای موسیقی فرستادند. در آن دوره مدیریت بخش موسیقی با آقای علی معلم دامغانی و فریدون شهبازیان بود. در سال‌ ۷۵ صدایم در آ‌نجا مورد تایید قرار گرفت و کارم از سال ۱۳۷۶ کلید خورد. در حقیقت یک سالی طول کشید تا اولین اثرم را به بازار عرضه کنم. 
این اولین اثر مشترک شما بود؟
اولین اثرم مشترک نبود، بعدا مشترک شد. تک آهنگی با نام« آی آدمای مهربون» خواندم که آهنگساز آن آقای اکبر آزاد بود، شعر متعلق به آقای مرحوم محمدعلی شیرازی که آقای بهروز صفاریان آن را تنظیم کرده بود. این اثر بعدا در قالب یک آلبوم به نام «فصل آشنایی» بیرون آمد. در آن موقع تک‌آهنگ بود. بعدش حدود پنج یا شش آلبوم مشترک داشتیم.
از آن دوران چه قطعه یا ترانه‌ای را دوست دارید؟
تاکنون حدود ۱۱۰ تا ۱۲۰ قطعه اجرا کرده‌ام با آلبوم....
منظورم مرحله‌ اول است که هنوز به آلبوم‌های مستقل خودتان و «خواب خیس گریه‌ها» نرسیده‌اید.
آهنگ« آی آدمای مهربون» خیلی برایم جالب بود. چون آهنگی بود که با این آهنگ معروف شدم. 
و همین آهنگ بود که بعدا گل کرد...
بله و خیلی جالب است بدانید این آهنگ در ۴۰ سال گذشته توی قطعات جزو ۱۰۰ اثر برتر شناخته شد. 
بعد هم به «خواب خیس گریه‌ها» و اولین آلبوم شما می‌رسیم. از میان «دریا» و «فصل کبوتر» کدامیک یا ترانه دیگری را دوست دارید؟
«جوونی» را خیلی دوست داشتم، چون شعرهای آن مجموعه خیلی قشنگ بود و هر کدام تصویری منحصر به فرد داشت. الان شاید ۸۰ درصد آن اشعار را دیگر نشنویم. آن دوره به شعر خیلی اهمیت داده می‌شد. 
اصلا پایه و محمل اصلی یک کار شعر آن بود! 
شعرها و ملودی آن آلبوم همگی از آقای اکبر آزاد بود و آلبومی بود که خیلی با عشق تولید شد. تنظیم آن را نیز مرحوم آندره آرزومانیان بر عهده داشت. 
خاطرتان هست همقطارهای آن آلبوم‌های مشترک چه کسانی بودند؟
خیلی‌ها، مثل آقای خشایار اعتمادی، محمدرضا عیوضی، علیرضا عصار، نیما مسیحا، امیرکریمی .... 
امیرتاجیک،‌ احتمالا... 
نه، امیرتاجیک بعدا آمد. 
بعدش آلبوم محمد اصفهانی بود و شادمهر آلبوم موسیقی بدون کلام منتشر کرد. ادامه کار شما هم دوره شکوفایی بود.
بله دوره شکوفایی. البته نه به دلیل آن که چون من متعلق به آن نسل هستم،‌ بگویم، ولی واقعا آن نسل، نسل طلایی بود. بیشتر از ۱۳ تا ۱۴ خواننده خوب با اشعار و ملودی‌های خوب و تنظیم‌های خوب آمدند.
در واقع یک ظرفیت اجتماعی به وجود آمد که انتظار می‌رفت یک اتفاق خوب در موسیقی پاپ رخ دهد که این اتفاق افتاد و در شکل لس‌آنجلسی آن هم اثر مثبت گذاشت. خواننده‌ها جدی‌تر به این کار پرداختند، شعرهای بهتر نوشته شد و شاهد آهنگ‌هایی حرفه‌ای‌تر بودیم. 

خیلی خوب بود، یعنی در دهه‌۷۰ موسیقی خیلی جانداری شروع شد. 

البته فکر می‌کنم اولین آلبوم شما در فضای کیس و موسیقی دیجیتال اتفاق افتاد؛ یا ساز زنده هم استفاده می‌کردید؟
نه. ما در آلبوم «خواب خیس گریه‌ها» گیتار اسپانیش داشتیم که آقای بابک امینی نواختند، نی و دف هم داشتیم. بعد هم کارهایی ضبط کردیم که 9 ــ 8 ساز همراهی می‌کردند و درواقع ارکسترال بوده است. 

حالا که به این کارها گوش می‌دهید، احساس نمی‌کنید لازم است برخی از آنها را با گروه و ارکستر تازه‌ای اجرا کنید؟ 
خوب است برخی از آنها به‌روز شود که این کار را انجام می‌دهیم. چیز دیگری در ذهنم هست که میکسی از چند کار که برای مردم خاطره‌انگیز است درست و آن را اجرا کنم. 

بعد از علیرضا عصار، ‌امیر تاجیک و سعید شهروز، جریان تازه‌ای مثل گروه آرین و حمید حامی وارد شد که به لحاظ موسیقایی، به موسیقی ایران تلنگری زد. در آن موقعی که در اوج بودید قطعا دوران خوشی را تجربه کردید.
بله. من اعتقاد دارم وقتی حال دلت خوب باشد، روزهای خوشی خواهی داشت. محبوبیت و اقبال اجتماعی شیرین، قشنگ و لذت‌بخش است. 

واکنش‌های مردم در تاکسی،‌ اتوبوس یادتان هست؟
بله. خوب بود و الان هم همین است. الان هم که گاهی با پسرم بیرون می‌رویم و می‌آییم، از دیدن مردم لذت می‌بریم. 

اما آن موقع اتفاق تازه‌ای بود. سیستم سینما ضدستاره بود و نظام فرهنگی اعتقاد داشت نباید ستاره تولید شود و در موسیقی هم تقریبا مانع شکل‌گیری ستاره بودند. به‌طوری‌که خیلی‌ها بریدند و کنار رفتند. چون به‌جای مثبت تلقی‌کردن، اگر کسی مشهور می‌شد، برایش گرفتاری به وجود می‌آمد. آن موقع خیلی خوب بود، چون موبایل، ‌اینترنت و موارد دیگر وجود نداشت و فقط تلویزیون بود که ... 

به نظرم چند سالی هم در حوزه موسیقی پاپ فقط صدای نسل شما خط‌شکن بود و یک اتفاق شگفت‌انگیز و اوج جذابی برای شما محسوب می‌شود. 
بله، یک‌سری کارهای خوب و خیلی قوی و با مدیریت خیلی خوب در تلویزیون اجرا می‌شد که در کنار آن ما هم برنامه اجرا می‌کردیم.

آیا اتفاق جالبی هم از واکنش مردم برایتان رخ داد؛ این‌که در جایی کارتان راه بیفتد و خاطره‌انگیز باشد؟ 
در زندگی اتفاقات زیادی برایم رخ داده، اما همیشه اعتقاد دارم که باید حد نگه‌داشت. یعنی اگر هم جایی قرار است به‌دلیل شهرت از مردم سرویسی بگیریم، باید مراقب باشیم که به ضد خودش تبدیل نشود و از این محبوبیت و شهرت مراقبت کنیم. 

این دوره اوج مصادف با ازدواج شما بود؟
من سال ۱۳۷۴ ازدواج کردم که هنوز خیلی معرفی نشده بودم. 

با همسرتان نسبت فامیلی دارند؟ 
نه، نسبت فامیلی نداریم.

صدایتان در این‌که با شما ازدواج کنند، تاثیر داشته است؟
بله، مهمانی می‌رفتیم و چون خانمم هنر را دنبال می‌کند، در همین دورهمی‌ها با همدیگر آشنا شدیم و به ازدواج منجر شد. 

بعد از دوره شهرت شما، از این وصلت پشیمان نشدند؟
نه اتفاقا، همسرم همیشه یکی از حامیان و مشوقین اصلی من بوده است. 

پرفروش‌ترین آلبوم‌هایتان کدام‌ها هستند؟
دو آلبوم «خواب خیس گریه‌ها» و«قرمزته» از پرفروش‌ترین آلبوم‌هایم هستند. 

آیا بعد از دوره اوج به روزهایی که ممکن است دیگر این محبوبیت و شهرت نباشد هم فکر می‌کردید؟
من همواره به مردم احترام گذاشته‌ام و حالا هم همین‌طور است. من در اوج شهرت هم دو دوست پاکبان داشتم که در محله‌ محل زندگی‌مان همدیگر را می‌دیدیم و مصاحبت داشتیم. 

بعد از دوره‌ای که در مولوی ساکن بودید،‌ به کدام منطقه نقل مکان کردید؟ 
از مولوی به منطقه شهباز (حوالی میدان شهدا) نقل مکان کردیم. سال ۱۳۵۷ به خیابان پیروزی در منطقه صددستگاه آمدیم و سال ۱۳۷۴ که ازدواج کردم ساکن تهرانپاس شدیم. 
خب! بعدها نسل جدید مثل فریدون آسرایی،‌ بنیامین و ‌حمید عسگری با سبک و سیاق به‌روزتری آمدند!
این دوستان با موسیقی پاپ و کمی به‌روزتر وارد حوزه موسیقی شدند ... .

این نسل تم و جنس ترانه‌ها را عوض کردند و حتی ضد عشق خوانده شد. 
این دوستان آمدند و بعد از آنها هم دوستان دیگری پا به صحنه گذاشتند و بعد از آن، دوستان دیگری هستند که آماده می‌شوند تا بیایند. 

آیا در آن دوره به این فکر نمی‌کردید که با دوستان این دوره همراه و دوباره خط‌شکن شوید؟
نه، آن موقع به این مسأله فکر نمی‌کردیم. احساسم این است که هنرمند همیشه یک رسالتی در ذهن خود دارد. واقعیتش فکر نمی‌کردم روزی موسیقی ما سرانجامش به اینجا برسد. 

یعنی به کجا؟
کمی به سمت ناکجاآباد رفته‌ایم. آن موقع فکر نمی‌کردم به جایگاهی برسم که یک بخش از موسیقی ما دچار تزلزل و ضعف و سردرگمی شود. یک بخش که خیلی خوب است. 

موسیقی‌های جدید را گوش می‌دهید؟
بله. 
مثلا این‌هایی را که نه شعر است و نه ترانه؟
سلیقه خیلی مهم است دیگر. هرکسی سلیقه‌ای دارد. شاید صدای من سلیقه‌ شما نباشد که این امر کاملا قابل احترام است. در صدای این نسل 9 ــ 7 ساله هم کارهایی داریم که خوب هستند ... .

صدای آن نسلی را که به‌عنوان ناکجاآباد نام بردید چطور؟
نه، آنها را گوش نمی‌دهم. اصلا درک نمی‌کنم که بخواهم گوش بدهم. وقتی خواننده‌ای می‌خواند و طوری می‌خواند که نمی‌فهمید چه می‌خواند،‌ مشخص است که نمی‌توانید به او گوش بدهید. 

با این اوصاف آیا خودتان را نسل سوخته موسیقی می‌دانید؟
در مقام تمثیل، کار ما در موسیقی مثل کار فوتبالیست‌ها بود. از دهه ۵۰ تا ۶۰ و ۷۰ فوتبالیست‌های بسیار بزرگی داشتیم، اما در آن دوره فوتبالیست‌های ما در ایران زندگی و بازی می‌کردند. هنوز نقل و انتقال بازیکن خیلی معنایی نداشت. در دوران ما کمبودهای زیادی بود. 

اصلا جنس مخاطب را خیلی از این چیزها تعیین می‌کند. 
 خیلی روی جزئیات زوم می‌شد و خیلی فیلتر داشتیم که مدارک و فیلم‌های آن هست. نامه‌هایی به من می‌دادند و تکلیف می‌کردند که بگویم مردم دست نزنند. این‌گونه است که می‌گویم ما سدشکن بودیم. 

این جز آن قواعد خط‌شکنی است!‌
همه‌ این کارها را ما انجام دادیم و همه‌ سختی‌ها را به جان خریدیم. متولیان امور هم خودشان می‌دانند که جاده‌صاف‌کن و به‌نوعی نوک پیکان بودیم. خاطره جالبی دارم؛ سال قبل من به اتفاق آقایان چنگیز حبیبیان، حمید غلامعلی و مهدی مقدم کنسرتی را به تهیه‌کنندگی آقای سجاد عزیزی‌آرام با عنوان«خاطره‌سازها» برگزار کردیم و باز هم محدودیت‌ها و موانعی داشتیم. 
اجراهای خارجی شما در چه کشورهایی بوده است؟ 
در کشورهای امارات متحده‌عربی( باشگاه ایرانیان دبی) آلمان و گرجستان برنامه داشته‌ام. 
آیا به این فکر کرده‌اید که از امکانات جدید استفاده کنید و برنامه‌ای داشته باشید؟ قبلا با چه شرکت‌هایی کار کرده‌اید؟
شروع کارم با «پیغام سفر» بود. درحال‌حاضر هم یک برنامه‌ریزی خوب انجام می‌دهیم که با تولید شش _هفت کار خوب در سال آینده برنامه‌ای داشته باشیم. 
یعنی ما با یک قاسم افشار جدید روبه‌رو خواهیم شد‍!
تقریبا بله. نه این‌که خیلی غافلگیرکننده باشد، ولی چون کارم را دوست دارم و به استیج فکر می‌کنم، تلاش می‌کنم شاهد قاسم افشاری باشید که بتوانم جوان ۱۷، ۱۸ ساله و نسل امروز را هم جذب کنم. 
نسل جدید شما را می‌شناسد؟ چون اجراهای شما را که ندیده‌اند!
نمی توانم ادعا کنم که نسل جدید من را کامل می‌‌شناسد، ولی در چند کنسرت از نسل جدید مانند کنسرت آقای علی یاسینی، ‌روزبه بمانی، علی ‌زندوکیلی و... که دعوتم کردند و حضور پیدا کرده‌ام، برایم جالب بود که مخاطبان من را می‌شناختند و در کنسرت آقای یاسینی و زند وکیلی ۱۷ و ۱۸ ساله‌ها را می‌دیدم. 
در کاری هم که که با پسرم فرنود اجرا کردیم استقبال خوب بود و کارهای تکی و مشترکی داریم که خیلی به آن امیدوارم و می‌تواند خط ارتباطی با نسل جدید باشد. 
آیا فکر نمی‌کنید که از زمان جا مانده‌اید و کارهایی را که الان در نظر دارید باید ۱۰ سال پیش انجام می‌دادید؟
من گمان نمی‌کردم موسیقی با این شتاب به این‌جا برسد و کسانی باشند چنین موسیقی‌هایی را باور و قبول کنند، الان هم تصورش برایم سخت است و حالا که این سرعت و تحول را می‌بینم تصمیم دارم به شکلی که گفتم کار نو و قابل‌پذیرشی را که نسل جدید هم بپسندد ارائه کنم. 
معمولا درکارهایتان با افراد حرفه‌ای بهره همکاری داشتید که برخی را نام می‌برم و  اگر نکته‌ای مانده شما بفرمایید مثلا مرحوم افشین یداللهی.
خدا بیامرزدشان. سه کار با ایشان انجام داده‌ام که در دو سریال «کمکم کن» و «فقط به خاطر تو» اشعار ایشان را خوانده‌ام و از یکی از اشعار ایشان هم در یکی از آلبوم‌هایم استفاده برده‌ام. فرد باشخصیت، محترم،‌ متین و هنرمندی بودند. 
بپردازیم به داریوش تقی‌پور. 
با داریوش سه کار ضبط کرده‌ایم که یکی در مجموعه تلویزیونی «فردا دیر است» به کارگردانی آقای حسن فتحی بود، با ناصر چشم‌آذر هم در سریال «خسته‌دلان» کاری انجام دادیم و آهنگی هم برای آن خواندیم. 
و ترانه‌ای از سیروس الوند؟ 
بله. ترانه‌ای که آن هم در «خسته‌دلان» اجرا شد. 
آیا این تجربه‌ها مسیر را برای شما آسان‌تر کرده است؟ آیا باز هم برای دریافت مجوز به دفتر موسیقی می‌روید؟ شنیده‌ام که نمی‌روید!‌
چند سالی است... من هر پنج یا شش‌ماه یک کاری تولید می‌کنم. قرار بود اتفاقی در سال ۷۸ بیفتد و شرکت‌های فرهنگی خودشان ممیزی‌ها را رعایت کنند و دیگر به ارشاد مراجعه نکنند. 
یعنی نظارت پیشینی با آنها باشد و ارشاد نظارت پسینی داشته باشد؟!
احسنت. اگر بحث مجوز باشد، من چند کار اجرا و منتشر کرده‌ام و مجوز نگرفته‌ام. بحثم این بود که اگر قرار باشد کار من قاسم افشار بیاید و از وزارت‌خانه مجوز بگیرد و شما بخواهید رد کنید... یک چیز جالب به شما بگویم؛ وقتی آهنگ خلیج‌فارس را برای مجوز به وزارت ارشاد فرستادم، اشکال گرفتند. در کار خلیج‌فارس شعر آن نثر است و در واقع شعر قافیه‌دار نیست. از شعر اشکال گرفته بودند!‌ خودتان حدس بزنید ماجرا چه می‌تواند باشد؟ من هم می‌دانم چه چیزی تولید می‌کنم، اگر قرار است من هم کارم را بفرستم تا ممیزی بشود، کارهای زیادی تولید می‌شود که یک‌سری خوب است و یک سری پر از اشکال، پس این آثار سرتا پا اشکال چگونه مجوز می‌گیرند؟ 
تعبیر ساده حرف شما این است که وقتی به این مزخرفات مجوز داده می‌شود، کار من را چه کسی می‌خواهد ممیزی کند؟
بله. یک‌سری کارها را که می‌شنویم، بد هستند. 
آیا درکارهایتان کار ضد‌عشق خوانده‌اید؟
ضد عشق نه. من کار عاشقانه را خیلی دوست دارم. در واقع عشق شکشته‌خورده را خوانده‌‌ام، ولی ضدعشق نه. 
در حال حاضر کارهای این‌چنینی مجوز می‌گیرند‍!
با ضد‌عشق مخالفم. 
عاشقانه ترین ترانه‌ای که خوانده‌اید کدام است؟ 
خیلی سال پیش آلبومی به نام «بازیگر» منتشر کردم که کاری به نام«اسیر» در آن خوانده بودم. شعر آن توسط آقای علیرضا تهرانی سروده شده و آهنگسازی و تنظیم آن با آقای دکتر چراغعلی بود و به صورت ارکسترال ضبط شد. کار عاشقان‌ ای که هنوز هم به‌شدت گوش می‌کنم و آن را دوست دارم همین ترانه‌ اسیر است. 

و نکته پایانی!‌
امیدوارم موسیقی ایران عاقبت به‌خیر شود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها