البته محمدمهدی کاظمی، معاون آموزش متوسطه وزارت آموزشوپرورش در گفتوگوی تفصیلی خود با جامجم میگوید که اگر ما میخواهیم از حافظهمحوری عبور و به سمت نظام شایستهمحور پیش برویم، باید توجه ویژهای به موضوع بازطراحی دوره متوسطه داشته باشیم؛ موضوعی که هنوز که هنوز است پس از سالها مطرحکردنش، با اماواگرهای گوناگونی همراه است. برای دریافت پاسخ پرسشهایمان با محمدمهدی کاظمی در این خصوص به گفتوگو نشستهایم.
بحث ادغام رشتههای نظری یکی از موضوعاتی بود که از طرف شما هم مطرح شده بود و نگاههای مختلفی هم به آن وارد است. آیا این موضوع نمیتواند با مسأله مهارتآموزی ، در تضاد باشد؟
دوره اول متوسطه، دوره هویتیابی است و مهمترین مقطع این دوره بهشمار میرود. ما در این خصوص با دو ماموریت هویتیابی و شناسایی استعدادها و زمینهسازی برای پرورش و هدایت تحصیلی و شغلی دانشآموزان مواجه هستیم؛ بنابراین باید بستر را به گونهای فراهم کنیم که دانشآموزان استعدادها و علائق واقعی خود را بهدرستی شناسایی کرده و متناسب با آن دست به انتخاب بزنند.
طی سالهای گذشته، نظام آموزشی ما بهخصوص در دوره دوم متوسطه بهشدت تحت تاثیر کنکور و شیوه برگزاری آن قرار گرفته است. ماهیت شیوه ارزشیابی به گونهای است که به نظام آموزشی جهت میدهد، یعنی شما هرگونه که ارزشیابی انجام دهید، سیستم خودش را به همان سمت سوق میدهد؛ در نتیجه بحث ارزشیابی مهم است اما با مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی، تاثیر قطعی سوابق تحصیلی ملاک عمل قرار گرفت و این کار به پررنگکردن نقش معلم و ارتقای سطح یادگیری دانشآموزان کمک کرد و این همان مسأله مهم ما در آموزشوپرورش است. دوره دوم متوسطه دارای رشتههای مختلف و دو شاخه نظری و فنی و حرفهای و مهارتی است که دانشآموزان باید یکی از این شاخهها و رشتهها را انتخاب کنند. با وجود اقدامات انجامشده برای هدایت تحصیلی، اما صد درصد نمیشود استعدادها را تفکیک کرد. شاخه نظری هم مشتمل بر چهار رشته است که دانشآموزان پس از تحصیل در این رشته در معرض رشتههای متعدد دانشگاهی قرار میگیرند که لزوما هم ارتباطی با رشته دوره متوسطه ندارد. یعنی آنگونه نیست که این تمییزدهنده باشد. از سوی دیگر پذیرش در بخش عمدهای از ظرفیت رشتههای دانشگاهی، فارغ از رشته تحصیلی دیپلم دانشآموزان است که این مسأله تفکیک رشتههای نظری را بلااثر میکند. همچنین برخی فارغالتحصیلان دیپلم رشتههای علوم انسانی و ریاضی سایر کشورها مشغول تحصیل در رشته پزشکی هستند. با این وجود فارغالتحصیلان علوم تجربی در رشتههایی چون علوم انسانی یا فنی مهندسی درس میخوانند. این مسأله هم سالها مورد بحث بوده اما به هر دلیلی به سرانجام نرسیده و اکثر پیشکسوتان آموزشوپرورش هم این موضوع را تایید میکنند. این صفهایی که بعضا در کنکور ایجاد میشود ناشی از همین تنوع در رشتههاست. همچنین وقتی رشتهها در حوزه نظری تفکیک میشوند، محتوا و آموزش به سمت تخصصیشدن سوق پیدا میکند و ضمن اینکه تفاوت محسوسی بین دروس رشته علوم تجربی و ریاضی فیزیک وجود ندارد، از منظر بهرهوری نیز این موضوع قابل تامل جدی است و در برنامهریزی آموزش و اجرا نیز ضمن ساماندهی مطلوبتر، زمینهساز ارتقای کیفیت آموزشی است. ما میتوانیم با ایجاد یک رشته، شایستگیهای پایه و عمومی که یک فرد به آن نیاز دارد را ارائه کنیم که بخشی از محتوا الزامی و بخشی انتخابی و متناسب با علایق دانشآموزان باشد. در حالی که بسیاری از دانشآموزانی که در این رشتهها تحصیل میکنند و قصد ادامه تحصیل ندارند، محکوم به این هستند که همه دروس را بخوانند تا دیپلم بگیرند. با تمام بررسیهای انجام شده، ضرورت بازطراحی ساختار دوره متوسطه مطرح و جلسات متعددی در این خصوص برگزار و تجربیات جهانی بررسی شد.
آیا این مسأله به کم شدن رغبت دانشآموزان نسبت به تحصیل در رشتههای ریاضی و فنی مهندسی منجر نمیشود؟
اتفاقا به این موضوع کمک هم میکند. در حال حاضر فردی رشته تجربی میخواند و دانشآموز تیزهوش ماست. در صورتی که به گفته بسیاری از متخصصان، رشته پزشکی رشتهای مهارت محور است و افراد تیزهوش و خلاق را محدود میکند، زیرا مبتنی بر مهارت است. برخی از افراد هم به سختی وارد این رشته شده و حتی پذیرفته هم میشوند اما انصراف میدهند. از طرفی دانشآموزان مستعد، به رشته علوم تجربی میروند و در رشتههای پزشکی و پیراپزشکی قبول نمیشوند بلکه علاقه آنان به رشتههایی همچون مهندسی پزشکی یا سایر رشتههای فنی مهندسی است ولی چون کنکور تجربی را شرکت کردهاند؛ نمیتوانند این رشته را انتخاب کنند. همین موضوع منجر به این میشود که یک کنکور با عناوین دروس مختلف برگزار شود. این مسأله جزو موضوعاتی است که هیچ وقت آموزشوپرورش با وزارت علوم به نقطه مشترکی نرسیده است. ولی در این برهه همه به این نتیجه رسیده بودند که باید این ادغام صورت پذیرد و وزارت علوم هم همراه آموزشوپرورش بود.
دلایل مخالفت وزارت علوم بابت این موضوع چه بوده؟
در ادوار گذشته دلایل مختلفی را در اینخصوص عنوان کردند.در حکمرانی آموزشی نمیشود نظام آموزش عمومی را منفصل از نظام آموزش عالی طراحی کرد چرا که این دو باید در ارتباط با یکدیگر باشند ولی این ارتباط بسیار کمرنگ است. فرد درسهایی را خوانده که اصلا در دانشگاه به کار او نمیآید. آموزش عالی میتواند بسیاری از دروس را با توجه به نیاز هرکسی در دانشگاه بهصورت پیشنیاز عنوان کند کما اینکه این اتفاق در حال رخ دادن است.
اگر این اتفاق رقم بخورد و ما یک رشته در حوزه نظری داشته باشیم باید سرفصلهای دروس دانشگاهی متناسب با رشته تغییر کند. نظر شما در اینخصوص چیست؟
نه لزوما ولی قطعا باید یکسری از رشتهها خود به خود تغییر کند. با این نگاه شاید آمایش رشتهها باید خیلی تغییر کند. برنامه درسی برخی از رشتهها مربوط به گذشته است و باید بهروزرسانی شود. شاید هم نیاز نباشد خیلی از رشتهها تغییر کند اما شیوه پذیرش متفاوت میشود. از سوی دیگر هم باید زمینهسازی این موضوع فراهم شود که ما قانون سنجش و پذیرش را پیادهسازی کنیم. یک نقدی که خودم هم دارم این است که در این قانون روی سنجش ایستادهایم و هیچوقت در پذیرش کاری نکردهایم چرا که این حوزه پیچیده است و دانشگاهها هم در اینباره مسئولیت دارند. ما این را مطالبه کردیم و در شورای سنجش و پذیرش هم مصوب شده است. حتی در قانون شیوه پذیرش دانشجو در مراکز عالی هم آمده که وزارت علوم مکلف است ظرف مدت یک سال برنامه خود را برای پذیرش دانشجو در دانشگاهها ارئه دهد. تنها مسأله سنجش رخ ندهد و بخشی هم بر دوش دانشگاهها باشد. باید یکسری از مسیرها را تغییر دهیم. ما مسألهمان را درخصوص کنکور همیشه از طریق سنجش، آن هم در خروجی نظام آموزش عمومی دیدهایم. چه کسی گفته که باید این تمیز اتفاق افتد و این صف در برخی از رشتهها همچون علوم تجربی رخ دهد. در خیلی از کشورهای دنیا پذیرش پزشکی از دیپلم نیست بلکه از مقطع کارشناسی انجام میشود. ما این پیشنهاد را حتی در زمان تصویب آییننامه مطرح کردم. موضوع کنکور یک مسأله پیچیده است و راهحل ساده ندارد. ما همیشه برای حل این مسأله صرفا از مسیر کنکور به آن ورود میکنیم. برخی از دانشگاهها که متقاضی زیادی دارند، میتوانند در سطح کارشناسی دانشجو نداشته باشند. خیلی از رشتههای پرمتقاضی فقط در چند دانشگاه سطح یک، پرمتقاضی و سنگین است و در بقیه دانشگاهها اینگونه نیست. سیاستهای وزارت علوم و سیاستهای وزارت آموزشوپرورش باید در ارتباط با هم طراحی و برنامهریزی شود در صورتیکه بهصورت کامل این اتفاق شکل نگرفته است. آموزش عالی هم باید این تغییرات را ببیند. برنامه درسی در دوره متوسطه از سال ۱۳۹۵ تغییر یافت اما آیا برنامههای درسی در دانشگاه مبتنی بر تغییرات دوره متوسطه تغییر کرده است؟ اگر قرار است فرد در دوره متوسطه این دروس را بخواند و مجدد در دانشگاه هم آن را بخواند پس ضرورت تدریس آن در آموزشوپرورش چیست؟ وقتی تفکیک میکنیم به این سمت میرویم که به جز مباحث مشترک، به سمت تخصصیشدن پیش میرویم که البته این موضوع خیلی هم کارشناسی نیست.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد