سیدرضا جارچی دانشجوی دکترای فلسفه تعلیم و تربیت و البته مدیر مدرسه شهید عالم بخش است. او که ید طولایی در آموزش و دستی بر آتش پرورش دانش آموزان دارد، در مصاحبهای با ما از چالشها و نقدهای وارده بر سند تحول بنیادین گفت. سندی که کمتر از یک سال تا فرصت تحقق کامل آن در مدارس باقی مانده و انتظار میرود تاکنون دست کم بخش اعظم اهدافش را برآورده کرده باشد. از ابتدای داستان شروع میکنیم، یعنی از تاریخ آموزش به شکل امروزی اش در ایران. به نقل از جناب جارچی بیش از صد سال از تاریخ فلسفه و تعلیم و تربیت در دنیا میگذرد و این فلسفه عمر جدیدی دارد. شاهان قاجار طی سفرهایی که به فرنگ داشتند، رویکرد و روش سنتی ما را درآموزش، با شیوه غربی آن قابل مقایسه نمیدیدند؛ به همین ترتیب از دوران قاجار این تغییرات در سیستم مدارس ظهور کرد و نگاهی برگرفته از کشورهای غربی بود. در گذشته و در دوران پهلوی، به خصوص در دوره پهلوی دوم این نگاه پررنگتر شد.
فلسفه تعلیم و تربیت مان برگرفته از فلسفه تعلیم و تربیت غربی آمریکایی بود و شاگردان بزرگی هچون آقای شریعتمداری، نزد استادان بزرگی مانند جان دیویی و در مکتب پراگماتیسم و عمل گرایی دوره دیدند. این افراد پس از بازگشت از غرب، اقدام به تدوین نوعی برنامه ریزی درسی با نگاه آمریکایی اروپایی کردند؛ بنابراین از دوره قاجار به بعد شکل سنتی تدریس مکتبخانهای کنار گذاشته شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی احساس خلایی در زمینه داشتن یک مدل از فلسفه تعلیم و تربیت با نگاه اسلامی به وجودآمد و چنین شد که نظریه پردازان تعلیم و تربیت گرد هم آمدند و با توجه به بنیه دینی کشور و با استناد به قرآن و سیره ائمه (ع)، برای تدوین شیوهای از تعلیم و تربیت که بومی کشورمان باشد گام برداشتند. در ادامه مصاحبه با این مدیر مدرسه از ایشان در مورد نقدهای وارد بر این سند پرسیدیم. پاسخها عجیب و درخور تامل بودند. نقدی که به این سند که در سال ۹۰ تدوین شد و حال قریب به ۱۲ سال هم از عمرش میگذرد میتوان داشت این است که ما همیشه نگاه صفر و صدی داشتیم؛ یا نگاه آمریکایی محض، یا اسلامی محض! در حالی که اگر به همان احادیثی که در تدوین سند از آنها استفاده کردیم رجوع کنیم با توصیههایی روبه رو میشویم که میگویند علم را بجویید حتی اگر در چین باشد، یا اینکه نبین چه کسی میگوید ببین چه میگوید و محتوای کلامش را مورد اهمیت قرار بده. نه باید فلسفه آموزش و پرورش و نظریههایی که در دنیای غرب وجود دارد مطرود و مغضوب شمرده شود و نه باید نگاه ایرانی ـ اسلامی مان را از دست بدهیم. آسیب شناسیای که به نظر من میآید این است که بزرگانی در تدوین این سند دست داشتند که نگاهی از بالا به مقوله آموزش داشتند، به دنبال یک آرمان شهر و اتوپیای افلاطونی بودند و برای خود افلاطون هم این اتوپیا امکان تحقق نداشت! ایراد اینجاست که ما به جای این که مسائل روزمره و چالشهای مدرسه را بررسی کنیم و پیرامون آن کار کنیم، یک نگاه آرمانی داشته ایم. بعد از ملاحظاتی که بر جریان محتوایی و کلیت سند وارد است صحبت شد، این بار خطاب نقد به سمت کسانی گرفته شد که بازوان اصلی تدوین سند به شمار میآمدند. آسیب شناسی دیگر هم این است که افراد حاضر در تدوین اکثرا استادان فلسفه تعلیم و تربیت بودند و تجربه کار در مدرسه را نداشتند. بالاخره باید بگوییم این سند برای کدام قسمت از آموزش و پرورش در نظر گرفته شده؟ آیا یک نگاه همه جانبه داشته؟ نگاهش به معلم بوده یا دانشجوی دکترای فلسفه تعلیم و تربیت؟ نگاهش به دانش آموز و آسیبهای موجود در جامعه بوده یا میخواسته برای آن عده که دارند روی این موضوع به صورت تخصصی کار میکنند این را تدوین کند؟ مسأله اینجاست که در روند تدوین سند، نگاهشان به مدرسه یا اصطلاحا به صف نبوده است. ما در این سالها از حداقلها در آموزش و پرورشمان بازماندیم که میتواند مثلا نیازسنجی تعداد دبیران مورد نیاز در سال تحصیلی جدیدمان باشد.
جریان بعدی گفتگو به سمت راههایی رفت که میتوانند در آینده جهت بهبود سند تحول به کار گرفته شود: در تدوین سند آن قدر از کلمات درشت و ثقیل و دشوار استفاده شده که میتوانستند سادهتر و قابل فهمتر نوشته شوند. همچنین باید از بدنه آموزشی مانند معلمان و مدیران بیشتر استفاده میشد، چون این سند نگاهی کلی و چشم اندازی بلندمدت ۱۰ تا ۲۰ ساله دارد. اما آیا نگاه مان یک نگاه واقع گرایانه به مدرسه است؟ آیا امکانات و شرایط لازم برای تحقق این سند در مدارس ما وجود دارد؟ سنگین و ثقیل بودن و استفاده نکردن از مدیران با تجربه در ثبت سند باعث شده تنها در حوزه نظری و نگاه صرفا اسلامی باقی بمانیم. در انتها به اصل شهامت تغییر اشاره کردیم، این که ما باید به خود این جرات بازنگری و اصلاح سند را بدهیم تا بتوانیم آینده روشنی را برای صنعت آموزش پیش بینی کنیم.