چندی پیش سرهنگ فرج شجاعی، فرمانده انتظامی شیراز اعلام کرد دو نوجوان ۱۶ساله بهدلیل اختلافات شخصی با هم درگیر شدند و یکی از آنان دیگری را با ضربات متعدد چاقو بهسختی مجروح کرد. شدت ضربهها به حدی کاری بود که با وجود انتقال نوجوان زخمی به مرکز درمانی، جانش را از دست داد. قبل از این ماجرا و اواخر دیماه امسال هم قمهکشی دو نوجوان ۱۷ساله، اهالی خیابان رسالت ۷۱ در مشهد را وحشتزده کرد. هر دو پسر با قمه نیممتری روی پنج خودرو خط میانداختند و جو آرام محل را به هم ریخته بودند. اهالی در تماس با پلیس۱۱۰درخواست کمک کردند و خیلی طول نکشید که مأموران کلانتری خواجه ربیع مشهد عازم محل شدند، اما هر دو فرار کرده بودند که البته این فرار آنها خیلی طول نکشیدومأموران ردیکی ازمتهمان رازدند. اوپس ازدستگیری، در بازجوییها اعتراف کرد که بهدلیل اختلاف با فردی در خیابان رسالت تعدادی خودرو را تخریب کرد تا از او انتقام بگیرد. با اعتراف او، همدستش هم دستگیر وهردوتحویل مراجع قضایی شدند. برای بررسی ریشههای کاهش سن مرتکبان خشونت در کشور سراغ سیدحسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران رفتیم و او در اینباره توضیح داد.
قبلا قمهکشی بیشتر توسطاراذل و اوباش خیابانی انجاممیشد اما حالا میبینیم که نوجوانان هم دست به قمه میبرند. علت این مسأله چیست؟
یکیازوجوه مشخصهجامعه حالحاضر،حداقل براساس آنچهدربرخی آمارهای رسمی ومشاهدات میبینیم،اعمال رفتارهای خشونتآمیز توسط مردم نسبت به یکدیگر است. با ظهور و بروز بیشتر این رفتارها در جامعه، نوجوانان و جوانان نیز از این رفتارها برای رسیدن به اهداف خود الگو میگیرند و به اشکال مختلف انواع خشونتها را اعمال میکنند. این خشونت گاهی به شکل سوزاندن، قمهکشیدن، کتکزدن و... خود را نشان میدهد و اگر به یاد داشته باشید چند سال پیش هم دختر نوجوانی در اصفهان اقدام به قمهکشی کرد که جنجال زیادی به همراه داشت. گاهی مواقع نیز این خشونتها ممکن است عاطفی و روانی و به شکل تمسخر، تهدید، تحقیر و مصادیقی از این دست بروز کند. گاهی نیز امکان دارد خشونت جنسی به صور مختلف رخ دهد یا از روی غفلت رفتاری صورت گیرد. آنچه در مشهد اتفاق افتاد از نوع خشونت فیزیکی است که در حوزه وندالیسم و تخریب اموال مردم میگنجد. برای تحلیل بهتر این موضوع و بررسی رفتارهای خشونتآمیز باید اطلاعاتی از این دو نوجوان مانند سابقه و گذشته، وضعیت خانواده، محیط زندگی آنها و مؤلفههای تأثیرگذار دیگر در اختیار داشته باشیم تا براساس آن موضوع را ریشهیابی کرده و اظهارنظر کنیم. در حال حاضر به این موارد دسترسی نداریم اما میتوان گفت در مواردی نوجوانان از روی کنجکاوی، انتقام و تجربه برخی ناکامیها، مثلا اینکه میبینند فردی از خودروی خوبی استفاده میکند، بهنوعی عقدههای درونیشان را با تخریب اموال شخصی مردم تخلیه کنند.
نکته مهم دیگر، میزان سلامت روانی و اجتماعی کودکان و نوجوانان است که به اعتقاد من تا حدودی دوره نوجوانی به حال خود رها شده است. برای این دوره مهم، نه در نظام آموزشوپرورش و نه در سایر محیطهایی که کودکان و نوجوانان میتوانند با حضور در آن آموزش ببینند و یاد بگیرند، برنامه چندانی نداریم، در نتیجه این حوزه، حوزه کمرنگی است. البته نمیخواهم بگویم اصلا هیچ برنامهای نداریم اما به تناسب اهمیت این حوزه و نقشی که این دوران در شکلگیری شخصیت نوجوانان دارد، اقدامات قابل توجهی صورت نگرفته است. نتیجه کمتوجهی به این حوزه بسیار مهم، بروز اتفاقات ناهنجاری است که در حال حاضر شاهد آن هستیم. ضمن اینکه بچهها بهدلیل سرعت یادگیری بالا، بهراحتی رفتارهای خشونتآمیز را با شیوههای مختلف یاد گرفته و ممکن است در مواقعی این رفتارها را اعمال کنند.گاهی رفتارهای خشونتآمیز در گروههای فیزیکی یا مجازی ترویج میشود که میتواند نوجوانان را به اعمال اینگونه رفتارها تشویق و ترغیب کند. البته مطالعه سوابق این افراد به دقیقتر شدن تحلیلها کمک میکند اما پاسخهای ما بهواسطه اینکه اطلاعاتی از وضعیت خانوادگی، روانی، اجتماعی، اقتصادی و... این افراد در اختیار نداریم، کلیتر است، ولی واقعیت این است که حوزه سلامت روانی اجتماعی یک حوزه تقریبا رها شده در جامعه است. وقتی فردی با فرد دیگر مشکل پیدا میکند، با بهرهگیری از مهارت حل مسأله، کنترل خشم و تصمیمگیری میتواند موضوع را رفع و رجوع کند اما سؤال این است که یک نوجوان این مسائل و مهارتها را در کجا باید آموزش ببیند. بخشی از این آموزشها در خانه و مهدکودک و مدرسه ارائه میشود که البته نقش مدرسه در یادگیری این آموزشها بسیار قابل توجه است. البته در مواردی خانواده نهفقط هیچ کمکی به آموزش مهارتها به کودک و نوجوان نمیکند، بلکه بهواسطه وجود شرایط نابسامان، درگیری و رواج خشونت در درون خانواده، فرزندان این رفتارها را آموزش دیده و در ذهن او اینطور ثبت میشود که با اعمال خشونت میتوانم به خواستههای خودم دست پیدا کنم یا از مردم یا کسانی که به هر نحوی با آنها مشکل دارم، انتقام بگیرم.
آیا حوزه خانواده، مدرسه و جامعه هم با حوزه رهاشدگی مواجه است؟
پس از دوران کرونا، افسار از دست بسیاری از خانوادهها رها شد و در حال حاضر، سبک جدیدی از زندگی در اکثر جوامع ازجمله جامعه ما در حال جاافتادن است. ارتباطاتی که قبلا در درون خانوادهها وجود داشت، شکل و شمایل خود را تا حدی از دست داده و کودکان و نوجوانان هم اطلاعات خود را از گروههای مجازی دریافت میکنند. البته نمیخواهم بگویم فضای مجازی را باید بست. در مجموع مخالف این موضوع هستم و هر نوع فضای مجازی باید در دسترس عموم باشد اما مشکل این است که سواد درست رسانهای و دانش استفاده از فضای مجازی را نداریم. ضمن اینکه شرایط کلی جامعه هم به گونهای است که مهرومحبت میان مردم حتی در درون خانوادههاهم کاهش یافته که این مسأله میتواند دربروزرفتارهای ناهنجاری که هماکنون درجامعه شاهدآن هستیم،تأثیرگذار باشد. مصادیق مختلف خودکشی، آزارهای مجازی،انتشار عکسهای غیرمرتبط توسط نوجوانان در فضای مجازی و اتفاقات مشابه که بهکرات در فضای مجازی شاهد آن هستیم، نشان میدهد حال عمومی جامعه در حوزه سلامت روان اجتماعی خوب و مطلوب نیست.
آیا نوجوانانی که چنین خشونتهایی را تجربه میکنند، درکی از ناهنجار بودن عملشان دارند؟
بچههای امروزی بچههای آگاهتری نسبت به نسل ما هستند، زیرا چرخش اطلاعات باسرعت زیادی درجریان است و درعین حال، آنها نقشهای بیشتر و حضور اجتماعی پررنگتری دارند. البته گاهی ممکن است تحت تأثیر احساسات،استرسها و هیجانها قرار بگیرند و توان کنترل آن را نداشته باشند اما این بچهها نسبت به بچههای دهه قبل آگاهتر و بهروزترند. اینان متوجه رفتارهای خود هستند و اینطور نیست که ندانند خشونت، قمهکشی و تخریب خودروی دیگران امر مذموم و ناپسندی است. در گذشته که این موارد وجود نداشت،شکل دیگری ازخشونت اعمال میشد.۱۰سال قبل کیفیت روابط میان خانوادهها و ارتباطات اجتماعی نسبت به زمان حال بهتر بود، میزان چرخش اطلاعات کمتر بودوخانواده و محیطهای اجتماعی نقش پررنگی درمراقبت از کودکان و نوجوانان بر عهده داشتند. درواقع هرچه به گذشته برمیگردیم، شرایط قویتر و مطلوبتر بوده اما اقتضای جامعه امروزی، شهریشدن جامعه، فضای مجازی و چرخش اطلاعات، نقشهای متعدد،حضوردرگروههای مختلف و...شرایط رابهگونه دیگری رقم زده است. اگر بخشی از اینها توان مدیریت شرایط را نداشته باشند، میتواند نشانه یا عاملی برای تشویق نوجوان و جوان به انجام رفتارهای خارج از هنجارها و قوانین جاری در هر جامعهای باشد.
از میان خانواده و نهادهای مسئول مرتبط کدامیک نقش پررنگتری برای آموزش صحیح به کودکان و نوجوانان دارند؟
خانواده، سازمانهای مرتبط مانند مدرسه، تشکلهای فرهنگی و اجتماعی که بچهها با آن ارتباط دارند، تشکلهای فعال درحوزه خانواده، تشکلهای حوزه فرهنگیان و کارگری،انجمنهای اولیا ومربیان،مطبوعات وخبرگزاریها،شبکههای فضای مجازی که بچهها با استفاده ازآن وازمجاری مختلف اطلاعات خود را دریافت میکنندو...؛تمامی اینها نقش مؤثری درارائه آموزشهای درست به کودکان و نوجوانان ایفا میکنند.
اما کیفیت آموزشهای ارائهشده در مدارس کشورهای دیگر شبیه آموزشهای مدارس ما در داخل کشور نیست.
متأسفانه درمدارس ماتاکید بیشتر روی بعد محفوظات است. گرچه چند سالی است که مسئولان آموزشوپرورش در حال انجام اقدامات بهتری هستند اما کفه ترازو نه در کفه آموزش مهارتهای ارتباطی و زندگی، بلکه همچنان به نفع کفه محفوظات سنگینی میکند. این اتفاق در حالی میافتد که کودکان و نوجوانان ۱۲سال ازعمر خود را درمدرسه سپری میکنند و به همین علت، هیچ محیطی به اندازه آموزشوپرورش و بهطور مشخص مدرسه، معلم، ناظم و مدیر درارائه آموزشهای صحیح ومهارتهای زندگی، اجتماعی و ارتباطی بر کودکان مؤثر نیست؛ بهویژه اینکه آموزشوپرورش محیط مورد وثوق والدین نیز هست.دراکثر پژوهشهای انجامشده در میان نهادها و محیطهای مختلف در ایران، مدرسه و معلم دارای بالاترین رتبه سرمایه اجتماعی است وبر همین اساس، آموزشوپرورش با سیاستگذاری خوب و برنامهریزیهای مناسب، بهترین بستر برای ارتقای سلامت روانی و اجتماعی است تا با اختصاص زمان مفید و تولید محتوای مناسب، آموزشهای مؤثر و سازندهای در اختیار کودکان و نوجوانان قرار گیرد. با در نظر گرفتن این موارد، طبعا از نیروهای متخصص و کارآزموده؛ ازجمله خدمات مشاوره روانشناسی و مددکاری اجتماعی نیز استفاده خواهد شد که در حال حاضر این خدمات در اختیار مدارس قرار ندارد.
این مقاومت برای عدم استفاده از روانشناسان و مددکاران اجتماعی در مدارس ناشی از چیست؟
دلیل انجام این کار را باید از آنها بپرسید تا توضیح دهند. آنها میگویند پول و نیرو نداریم یا دغدغه معلم و حقالتدریس داریم اما باید توجه داشته باشیم که وجود این دغدغهها باعث شده تا نقش اصلی مدرسه که تربیت نیروی انسانی خلاق، سالم و مؤثر است، کمرنگ شود. تغییر این وضعیت با توجه به ساختار موجود در کشور از عهده دولت یعنی قوه مجریه خارج است اما کل حاکمیت با تغییر این فضا میتواند به آموزشوپرورش کمک کند تا به شکل بهینهای در نقش تعلیم وتربیتی خود ظهور و بروز پیدا کند. درغیراین صورت هرچه جلوتر میرویم، مشکلات نوجوانان و جوانان ما در این حوزه بیشتر خواهد شد. ازسه دهه قبل تا امروز علاوه بر اینکه تنوع جرائم در کودکانمان افزایش پیدا کرده و مشهود شده، سن ارتکاب جرائم نیزکاهش یافته و فراوانی آن نیزرشد قابل توجهی داشته؛ بر همین اساس باید اقدامات اساسی در ارائه آموزشهای صحیح و مفید به کودکان و نوجوانان صورت گیرد.