«جام‌جم» عدم توفیق آموزش عالی در تربیت نسل موفق هنری را بررسی می‌کند

دور افتادگی دانشگاه از هنر ایرانی!

واکاوی و وارسی میزان آفرینش نظریه و نظریه‌پردازی دردانشگاه‌های هنری کشور، حکایت از خلأ نظریه‌پردازی دارد.به نظرمی‌رسد این امربه اندازه رشدکمی وکیفی دانشگاه‌های هنری و غیرهنری، جدی گرفته نشده و این در حالی است که دیرینگی فرهنگی و تمدنی ایران؛ پیش و پس از اسلام و برآیند و دستاوردهای متفکران و اندیشمندان این خطه، مصالح و خمیرمایه پرمغزی را برای پیدایی نظریات‌گوناگون ازسوی اهل‌نظر وهنر فراهم آورده است.
کد خبر: ۱۴۶۰۹۸۳
نویسنده فاطمه رستمی - گروه فرهنگ و هنر
 
پرسش اینجاست که پس چرا در این زمین حاصلخیز، ماحصل دانشگاه‌های هنری ایران، هنوز متکی و متمایل به مکاتب هنری و نظریات غربی است؟ چگونه بعد از گذشت سال‌های طولانی از شکل‌گیری دانشگاه‌های هنر حتی با تجربه پیروزی انقلاب اسلامی به‌عنوان انقلابی فرهنگی، هنوز دروازه‌های هنری ایران روی پاشنه مکاتب غربی می‌چرخد؟ آیا فقر نظریه و نحله‌های هنری بومی در ایران را باید برآیند رویکرد فشل جامعه هنری معاصر نسبت به مقولات نظری دانست؛ یا خاستگاه زایش نظریه که طبیعتا باید مجامع علمی و دانشگاهی ایران باشد، نیازمند اصلاح و بازنگری در برنامه درسی و عناوین آموزشی و نگرش است؟ 
 
هنرآفرینی بیگانه با زیست‌بوم
بیگانگی دانشگاه‌های هنر با مسائل جامعه وانقلاب اسلامی وسلطه مکاتب هنری غربی و نظریات برآمده از آن بر درس و بحث‌های دانشجویان رشته‌های هنری ایران، طبیعتا تبعاتی درپی داشته ودارد.این جریان‌های فکری از آنجایی که بومی فرهنگ ایرانی ــ اسلامی نیستند ودغدغه مشترکی با زیست‌بوم ما ندارند، به پرورش و تربیت هنرمندانی می‌پردازند که نه‌فقط بازتولید هنری آنها با فرهنگ ایرانی ــ اسلامی سنخیت ندارد،بلکه درمواردی حتی شاهد تعارض هنرمند، اثرش و جامعه هستیم.ضمن این‌که حیات و ممات بسیاری از هنرهای ایرانی به پیگیری و ممارست هنرمندان آن رشته‌ها وابستگی دارد و در حالی که ما از ظرفیت‌های موجود درهنرومکتب انقلاب اسلامی غافل مانده‌ایم،هم موجب افول برخی شاخه‌های هنری به‌دلیل ‌عدم پیگیری متخصصان دانشگاهی این هنرهاشده‌ایم،هم به‌کلی از تدریس چنین رشته‌های هنری بومی دردانشگاه‌های رسمی کشورغافل شده‌ایم که در صورت دنبال‌شدن می‌توانست زمینه ظهور نظریه‌های مختلفی را فراهم آورد. 
 
نه شرقی، نه غربی؛ هنری
در سال‌های ابتدایی انقلاب اسلامی برخی متفکران ضدغربزدگی که مخالف غربزدگی بیش از حد دانشگاه‌ها و تقلید از غرب بودند، معمولا متهم به واپس‌گرایی و تندروی می‌شدند و در جواب این متفکران این‌گونه گفته می‌شد که دانشگاه‌های غربی به ‌خاطر پیشرو بودن در دستاوردها ومنابع علمی دستاوردهایی دارند که لاجرم باید از آنها بهره برد اما دردانشگاه‌های هنر گاه این تقلید به مرزهای خنده‌داری رسیده است. به‌طور مثال در رشته‌های موسیقی در دانشگاه‌های دولتی هنر، چیزی به‌عنوان نوازندگی موسیقی ایرانی وجود ندارد؛ چراکه همه رشته‌ها و طرح درس‌ها به‌صورت نعل‌به‌نعل از یک دانشگاه غربی رونوشت‌برداری شده است، آن ‌هم در حالی‌ که برخلاف سایر رشته‌های هنری، موسیقی ایرانی در جهان یکی از سبک‌های خاص موسیقی است که هم استادان مطرحی دارد و هم شیوه‌ها و روش‌های مستقل از موسیقی کلاسیک غرب دارد و شاید در این خصوص فقط موسیقی هند و عرب را بتوان با موسیقی ایرانی مقایسه کرد.در سایر رشته‌های هنر هم توجهی به داشته‌های هنر ایرانی چه در گذشته و چه در حال حاضر نشده است. به‌طور مثال درحالی ‌که در خارج از دانشگاه بسیاری از هنرمندان بزرگ تلاش دارند تا به وجه تئاتری تعزیه توجه داشته باشند، ولی این هنر جایی در دانشگاه ندارد.همچنین است هنرهای ایرانی ــ اسلامی مانند آواز سنتی، مرثیه‌خوانی، خوشنویسی و... درحالی‌ که هرکدام از این هنرها در کشورهای غربی قرار داشت رشته‌ای خاص آن، در دانشگاه طراحی می‌شد یا در طرح درس‌ها واحدهایی برای تدریس آن در نظر گرفته می‌شد. به‌طورمثال در رشته گرافیک بخش ویژه‌ای مربوط به کالیگرافی و تایپوگرافی وجود دارد؛ چون این هنرها در غرب نظیرهایی داشته اما چون خوشنویسی به‌خصوص نستعلیق به‌عنوان یک هنر تمام‌ایرانی در غرب و هنگام تأسیس نخستین دانشگاه‌های غربی شناخته‌شده نبوده، نتوانسته در دانشگاه‌های ایرانی دارای رشته و جایگاهی خاص باشد و بسیار جای تأسف است که یکی از مهم‌ترین هنرهای ایرانی در دانشگاه هنر جایگاهی ندارد. 
 
تدریس هنرخواندگان بی‌هنر در دانشگاه
اسفند۱۳۷۰ و در سومین روز از سمینار بررسی سینمای پس از انقلاب که از سوی دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر برگزار شد، صاحب‌نظران سینمای ایران به بررسی روند ۱۴ساله سینمای پس از انقلاب پرداختند. شهید سیدمرتضی آوینی طی یک خطابه‌ای که جنجالی شد گزاره بسیار جالبی را درباره نسبت دانشجویان و استادان در دانشکده‌های سینما مطرح کرد.او گفت دانشجویانی که هنرمند هستند وارد عرصه تولید سینما می‌شوند و آنها که نیستند ادامه تحصیل داده و به مدارج بالای دانشگاهی می‌رسند و در دانشگاه‌ها مشغول آموزش دیگر دانشجویان می‌شوند. این گزاره ممکن است درخصوص همه استادان و همه رشته‌ها صادق نباشد ولی گویای یک حقیقت تلخ است؛ چراکه هنرمندان موفق اغلب وقت خود را برای اخذ مدارک دانشگاهی بالا تلف نمی‌کنند و دانشگاه نیز از هنرمندان بزرگ بدون داشتن مدارج دکتری و فوق‌لیسانس دعوت به تدریس نمی‌کند. پس اغلب مدرسان دانشگاه‌ها چندان حضور موفقی در عرصه هنر ندارند و این یک حقیقت تلخ است.این بحث که چه کسانی در دانشگاه‌های هنر به‌عنوان استاد در حال تدریس هستند یک بحث جذاب و البته چالش‌برانگیز است. نمی‌توان ادعا کرد کسی که بر فرض در دانشگاه تهران نقاشی تدریس می‌کند خود نقاش نیست یا کسی که معماری تدریس می‌کند خود معمار نیست اما آنچه از لحاظ سطح هنری مشاهده می‌شود با آنچه مورد انتظار است قابل مقایسه نیست. انتظار می‌رود بهترین هنرمندان رشته‌های مختلف که صاحب سبک و شیوه آموزشی هستند در این دانشگاه‌ها تدریس کنند اما این‌گونه نیست.به‌طورمثال همه می‌دانیم که آهنگسازی بزرگ‌تر از حسین علیزاده در میان آهنگسازان در قید حیات ایرانی نیست اما وی جایی در دانشگاه‌ها به‌عنوان استاد ندارد و در عوض آهنگسازان درجه۲ که مدارک آکادمیک دارند کرسی‌های دانشگاهی را اشغال کرده‌اند. برخی استادان بزرگ که هنرمندان صاحب‌سبک هستند، به‌طورمثال در عرصه گرافیک استاد سیدمحمد احصایی با تلاش شخصی و کسب مدارک دانشگاهی کرسی‌های تدریس را کسب کرده‌اند که امروزه به‌واسطه فضای موجود دانشگاه استادان بزرگ علاقه‌ای به حضور و تحصیل در دانشگاه برای کسب تحصیلات تکمیلی ندارند. این دسته از هنرمندان اغلب به سن بازنشستگی رسیده‌اند و دیگر عضو رسمی هیات علمی محسوب نمی‌شوند.دسته‌ای دیگر از استادان هنر که صاحب اعتبار هنری بوده‌اند در سال‌های قبل از انقلاب یا در دهه اول پس از انقلاب با استفاده از فرصت انقلاب فرهنگی وارد دانشگاه شدند و دسته بسیار معدودی نیز به مدد نشان‌های هنری درجه ۱ و ۲ که توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ریاست‌جمهوری اعطا می‌شود، فرصت تدریس به‌عنوان مدرس را در دانشگاه‌ها پیدا کرده‌اند، درحالی‌که این تعداد در مقابل استادان بزرگ و صاحب مکتب و سبک که فرصت حضور در دانشگاه ندارند، بسیار اندک و ناچیز هستند. 
 
دست از پیرپرستی هنری برداریم
واقعیت این است که حتی دانشگاه‌های هنری ایران در دلسپردگی به مکاتب هنری غربی نیز تنبلی کرده‌اند و حتی نظرات غربی روز را هم به دانشجویان ارائه نمی‌کنند. پس در وضعیتی که طرح درس دانشکده‌های هنری کشور بومی‌سازی نشده و از شیفتگی مطلق نسبت به هنر و مکاتب غربی در مجامع دانشگاهی دست نکشیده‌ایم، چطور انتظار تولید نظریه داریم؟ بی‌تردید تا زمانی که هنرمندان و دانشگاه‌های هنر در جایگاه تربیت هنرجویان، دیدی کامل و جامع از گستره مسائل و مشکلات کشور نداشته باشند، نمی‌توان درباره آنها چاره‌اندیشی یا به قولی اظهار نظری‌ کرد؛ در واقع پیش‌شرط افزایش ظرفیت نظریه‌پردازی، در یک ساحت تحول درس و بحث‌های هنری دانشگاه‌ها و در ساحت دیگر، دغدغه‌مند شدن هنر و هنرمندان نسبت به پرداخت به داشته‌های هنری و فرهنگی بومی خودمان است.هیچ‌کس منکر تاثیرات بینامتنی هنر و مکاتب هنری بر یکدیگر نیست، اما تا زمانی که این تاثیرپذیری یک‌طرفه باشد و همیشه این ما باشیم که خود را در معرض آماج فکری و نظری غرب قرار می‌دهیم، تا روزی که جرأت عبور از مشهورات را نداشته باشیم، نه فقط هنرمندان داخلی ظرفیت‌های خود را نمی‌شناسند بلکه این بی‌هویتی و عدم شناخت در رویکرد نظری و فکری آنها و در نهایت در آفرینش‌های هنری آنها نمود می‌یابد.لازم است از خودباختگی و دیگرشیفتگی، نبوغ‌زدگی، سنت‌زدگی و پیرپرستی دست بکشیم و دانشگاه‌های هنر ایران به ترویج سنت نقد و تضارب آرا کمر همت ببندند و به دور از سیاست‌زدگی و توهم فقر آزادی اظهار‌نظر، با جسارت و اعتماد به‌نفس، درخصوص داشته‌های هنری و فرهنگی دیرینه خودمان به تمرین پردازش نظریه بپردازیم. 
 
همیشه مخالف بودن به معنای نظریه داشتن نیست
برهمین اساس فقدان پردازش نظریه به‌ویژه در حوزه هنر را با برخی از فعالان دانشگاهی و هنری به بحث گذاشتیم. ‌محمدرضا حسنایی، رئیس دانشگاه هنر تهران در پاسخ به این سؤال که مسیر رسیدن به تولید نظریه چیست و در دانشگاه هنر چه اقدامی برای این امر صورت می‌گیرد، بیان‌کرد: ما رساله‌های دکتری را در دانشگاه هنر هدفمند کرده‌ایم و فرد باید نظریه‌هایی نیازمحور ارائه کند یا نظریه‌ای بدهد که واقعا متعلق به خودش باشد. اگر نظریه‌ای متقن نباشد و به هدفمندی دانشگاه هم کاری نداشته باشد، آن را پیگیری یا حمایت نمی‌کنیم. به گفته حسنایی، دانشگاه هنر می‌خواهد مرزهایش را گسترش دهد، چرا که این دانشگاه در ایران درجه یک است و دانشجوهایش هم درجه یک هستند، بنابراین ابتدا باید در ایران دانشگاهی درجه یک باشد، بعد در منطقه و در ادامه در بسترهای بزرگ‌تر. او معتقد است که در راه پیش رو باید منطقی صحبت کنیم، بشنویم و اشتباهات را قبول کنیم و از دل پژوهش‌ها به جایی برسیم که صاحب‌نظر شویم؛ نظری مخصوص به خودمان نه این‌که صرفا نظر دیگری را تایید کنیم.البته حسنایی می‌گوید این‌که همیشه مخالف باشیم هم به معنای نظریه داشتن نیست. از نگاه او، اگر استادی سر کلاس‌ اصطلاحات خارجی بیشتری به کار ببرد و نسبت به کشور نقدهای شدیدتری داشته باشد، دانشجوها او را با سوادتر می‌دانند. 
 
شکل‌گیری مکاتب تمدن خلیج‌فارس و رضوی
رئیس دانشگاه هنر، در مورد رسیدن به نظریه بومی اظهار کرد:نهادهایی در دانشگاه وجود دارد که روی کرسی‌های نظریه‌پردازی کار می‌کنند؛ علم وتمدن مقوله متصلی است. برای همین معتقدم باید پایان‌نامه‌ها و رساله‌ها سودمند شود. هدفمندی و سودمندی به این معنا نیست که موضوعی پژوهشی را به دانشجو تحمیل کنیم. فرض کنید در ایران نوعی از تئاتر، مسأله کشور است، اگر دانشجویی در پایان‌نامه یا رساله‌ها و تحقیقات خود این نیاز جامعه و کشور را موردنظر قرار دهد، از او حمایت می‌شود و آن دانشجویی که به سمت نیازهای کشور نمی‌رود، خودش باید کارهایش را انجام دهد. 
 
اساتید ما چرا کتاب نمی‌نویسند؟!
وی تصریح کرد: درخصوص هالیوود اگر کسی بخواهد کتاب و رساله بنویسد، مطالب فارسی زیادی وجود دارد اما اگر سینمای ایران موردنظر باشد، مظلوم واقع می‌شود؛ چون منبعی وجود ندارد. پس باید دانشجو و استاد را تشویق کنیم که هر کسی در مورد سینمای ایران بنویسد در داوری، نمره و منابع هم پشتیبانی ویژه‌تری خواهد داشت. اگرسطح او از دیگری پایین‌تر باشد هم باز مورد تشویق واقع می‌شود.ما همه منابع خودمان را وارد می‌کنیم و تاریخ تمدن‌مان را ویل دورانت می‌نویسد! این بد نیست، ولی آیا فکر کرده‌ایم که اویک نفربوده وشاید باسیستمی کارکرده که ممکن است جایی اشتباه هم داشته باشد؟می‌دانید اساتید ما چرا کتاب نمی‌نویسند؟! چون همه چیزهایی که دیگران گفته‌اندراقبول دارند اما آیا دیگران همه آن چیزی که ما می‌گوییم را قبول می‌کنند؟ خیر.
 
دانشگاه‌های هنر و عصر انقلاب اسلامی
دانشگاه‌های هنر اغلب در دوره پهلوی بنیان نهاده شده‌ است. هیات علمی بنیان‌های پژوهشی و درسی و شالوده فکری این دانشگاه‌ها برگرفته از دانشگاه‌های معتبر غربی است که اغلب به این سرچشمه وفادار مانده‌اند.در یک نگاه سطحی، مسائل علمی و هنری مستقل از سیاست و وقایع سیاسی - اجتماعی است،ولی این نگاه در عرصه هنر کاملا سفسطه‌محور است، چراکه اغلب وقایع سیاسی - اجتماعی بزرگ و مهم مانند انقلاب فرانسه در هنر و فرهنگ تأثیرگذار و جریان‌ساز بوده است، لذا این‌که دانشگاه ایرانی در قبال پدیده جهانشمولی مانند انقلاب اسلامی که یک انقلاب فرهنگی است، مسئولیت‌پذیر نباشد، غیرقابل‌پذیرش است.انقلاب اسلامی به رهبری امام‌خمینی (ره) نه‌تنها در قواره یک انقلاب بزرگ جهانی بلکه به‌عنوان یک ادعای تمدنی در جهان در تمام عرصه‌های فرهنگی ازجمله هنر ایرانی نیز تأثیر داشت. موسیقی ایرانی با انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی راه بازتولید موسیقی حماسی را درپی گرفت، هنر گرافیک شأنیتی دیگر در تلفیق با دفاع‌مقدس یافت، ادبیات با انقلاب اسلامی متحول شد و در کنار آن محتوای عرفان انقلابی به‌عنوان عرفان اصیلی که به‌جای تصوف و گوشه‌گیری، تهجد و حرکت را پیشنهاد می‌داد، وارد ادبیات و شعر شد، سینمای ایران که با حکومت بلامنازع سینمای مبتذل فیلمفارسی شناخته می‌شد به یکباره پوست انداخته، تبدیل به یک سینمای معناگرا وعفیف شد و….اما این تأثیرات هنری درسطح ماندونتوانست باورود به مباحث دانشگاهی به‌عنوان یک مکتب هنری مختص انقلاب اسلامی مطرح شود. وقایع اجتماعی، تاریخی و تحولات فکری تأثیرات خود را درعرصه هنر می‌گذارد اما این دانشگاه است که آن را تبدیل به مبانی نظری و فکری کرده، تدوین، تبیین و ماندگار می‌کند. 
 
مسأله اول کشور فرهنگ است
جواد منصوری، معاون فرهنگی اسبق امور خارجه و سفیر ایران در دهه‌های ۷۰و۸۰ و اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز مهم‌ترین شاخصه انقلاب اسلامی را وجه و شاخصه فرهنگی آن می‌داند. منصوری در گفت‌وگو با جام‌جم در همین رابطه عنوان کرد: برخلاف تمامی مسائل رایجی که مطرح می‌شود،مسأله اول کشور ما اقتصاد نیست؛ بنده معتقدم که مسأله اول کشور ما فرهنگ است. مسأله فرهنگ عمومی، یکی ازچالش‌های جدی نظام ماست وتا زمانی که مسئولان روی این قضیه نایستند، من شخصا به یک تحول بنیادی در کشور اعتقاد پیدا نمی‌کنم.به گفته منصوری، در این امر که دشمنان برای تضعیف و درنهایت شکست ما روی کارهای فرهنگی متمرکز شده‌اند، هیچ شکی نیست. اسناد و منابع آن هست و رفتار آنها هم بیانگر همین موضوع است. وی در این  خصوص اضافه کرد: ما به‌دلیل ضعف‌های فرهنگی نتوانستیم به وضعیتی که لازمه کار است برسیم. اگر مجموع هزینه‌هایی را که در کشور برای امور مذهبی، فرهنگی، هنری و امور رسانه‌ای صرف می‌شود بسنجید رقم خیلی بالایی است. یعنی برخلاف نظر برخی که می‌گویند به بخش فرهنگی پول نمی‌دهند و نمی‌رسند، با اطلاع کامل می‌گویم از نظر هزینه‌کرد سرانه، در دنیا اگر اول نباشیم، دوم هستیم. دلیلش هم این است که دیگران کارهای فرهنگی را با درآمد انجام می‌دهند و ما همه‌ این کارها را با صرف هزینه انجام می‌دهیم. شما کجای دنیا سراغ دارید که علاوه بر سازمان‌های دولتی و هزینه‌ای که از امکانات عمومی صرف می‌شود این همه هیات، تکیه، حوزه علمیه، مسجد و خیریه وجود داشته باشد؟ اصلا چنین چیزی وجود ندارد. به‌دلیل این‌که جمع‌گرایی در کشور ما ضعیف است، معمولا خودمحوری، خودخواهی و تک‌روی در امور غلبه دارد و این موضوع یکی از موانع اصلی این مسأله است. با این حساب قرارنگرفتن دانشگاه در کنار تحولات هنری انقلاب اسلامی باعث شد حرکتی برای تحقق مکتب هنری مختص انقلاب اسلامی به‌وجود نیاید و در نتیجه فرصت به‌وجودآمده برای گرایش هنرمندان و مخاطبان هنر به سمت فطرت‌گرایی و اخلاق‌مداری در تکنیک و محتوا که در ابتدای انقلاب فراهم شده بود اندک‌اندک از دست رفت. 
 
بازیابی اسوه‌های فرهنگ‌ساز در عرصه آموزش
همچنین محمدرضا سنگری، نویسنده و پژوهشگر حوزه ادبیات آیینی وعاشورایی و انقلاب اسلامی درخصوص تاثیر توجه به الگوها و فرهنگ بومی درامرآموزش درسطوح مختلف با تاکید به اهمیت توجه به تجربه بزرگ وارزشمندی مانند دفاع‌مقدس و فرهنگ‌ساز بودن این عناصر و ابعاد آموزشی آن به جام‌جم گفت: اگر تجربه انسان‌های بزرگی که آن روزگار دشوار را با سرافرازی از سر گذراندند و هویت این ملت را حفظ کردند، به‌عنوان الگو در آموزش‌وپرورش و دیگر نهادهای فرهنگی به کار می‌گرفتیم، وضع‌مان اینی نبود که اکنون هست. وی افزود: لازم است آن گذشته درخشان را بیابیم و اسوه‌ها، الگوها و شیوه‌های رفتاری آن روزگار را برای نسل امروز، بازیابی، بازشناسی و بازکاوی کنیم و آن را نشر و توسعه و گسترش دهیم که جز آن مسیر نورانی راه نجات دیگری نیست و تا دیر نشده باید قدر آن گوهر را بدانیم و به آن چنگ زنیم و راه را به تابندگی آن نور طی کنیم.سنگری معتقد است که ما امروز نیازمند بازخوانی تاریخ و فرهنگ گذشته‌مان و لایه‌های فرهنگی گذشته هستیم تا بدانیم چگونه از آنها برای ساختن امروزمان استفاده کنیم. وی در همین رابطه توضیح داد: باید بدانیم که فقط دانش گذشته کافی نیست و بهره‌گیری از روش‌های نو برای طرح مباحث گذشته نیز مهم است واز همه مهم‌تر این که برداشت درستی از این مباحث داشته باشیم. براساس گفته‌های سنگری؛ ما باید گذشته خودمان و مکاتب قدیم را بررسی کنیم و ببینیم در آن‌جا چه می‌خواندند؟ وی در این خصوص عنوان کرد: در گذشته گلستان و بوستان بود و همین متون به تنهایی می‌توانست به شخصیت و منش فراگیر و شنونده شکل دهد، اما حالا دریغ از این که دانش‌آموز که ارزانی ما، دانشجو و حتی طلبه ما در حوزه بتواند صفحه‌ای از مثنوی و گلستان و بوستان را صحیح و بی‌تپق بخواند و در پای درخت سخن از پای درنیاید! البته جای چنین مباحثی در رسانه‌ملی خالی است و به گمانم باید گروهی هوشمند این‌گونه مباحث را بررسی و تحلیل کرده و آن را در رسانه عرضه کنند تا از این گسستی که بین این نسل و گذشته به‌وجودآمده تا دیر نشده است، جلوگیری کنند. 
 
علم هنری هم به روزرسانی می‌خواهد
مشکل عدم ارتباط دانشگاه با بازار کار در ایران هم یک مشکل فراگیر است، اما در برخی رشته‌ها مانند پزشکی، پرستاری یا مهندسی ساختمان، بخشی از استاندارد و نظارت عرصه کار بر عهده دانشگاه یا استادان دانشگاه است. از آنجایی که نهاد علم مجبور است خود را مدام به‌روز نگه‌دارد پس بازار را هم بهتر می‌شناسد و با این شناخت و به روزرسانی دائمی، شاهد تولید نظریات بیشتری در این حیطه‌های علمی هستیم.به‌طور مثال وقتی بیمارستان‌ها تحت نظر دانشگاه‌های علوم پزشکی هستند دانشگاه نمی‌تواند علوم پزشکی ۲۰۰ سال پیش را تدریس کند و بیمارستان به علم روز عمل کند؛ لذا دانشگاه در پیوند با بازار کار لحظه‌به‌لحظه با زمانه و تجارب روز دنیا پیش می‌رود پس خروجی علمی و نظری هم دارد.گرچه در سال‌های اخیر اقداماتی مانند طراحی سامانه نظام ایده‌ها و نیاز (نان) در راستای هدفمند کردن پایان‌نامه‌های کارشناسی ارشد و رساله‌های دکتری، در حد بضاعت به دنبال پدید آوردن نظریه از مجامع دانشگاهی متناسب با نیاز روز جامعه بوده، اما همین طرح‌ نیز در شاخه‌های هنری هم از سوی مسئولان و هم از سوی دانشگاهیان جدی گرفته نشده است و اگر خروجی قابل دفاعی هم داشته، منوط به همان رشته‌های علوم انسانی، پزشکی و با ارفاق رشته‌های فنی مهندسی است.
 
رابطه الکن نهادهای فرهنگی با دانشگاه‌های هنر
متاسفانه بر خلاف سایر علوم، در عرصه هنر نه‌تنها دانشگاه دخالتی در امور هنری ندارد، بلکه متخصصان دانشگاهی هم در برگزاری رویدادهای تخصصی هنر چندان نقش قانونمندی ندارند. به‌طور مثال اگر استانداردهای ممیزی تئاتر، سینما یا موسیقی یا برگزاری جشنواره‌ها بر عهده دانشگاه‌های رسمی هنر می‌بود یا با همکاری این دانشگاه‌ها تدوین می‌شد دانشگاه به اجبار در جریان هنر روز قرار می‌گرفت و به‌تبع ‌آن آموزش‌ها نیز به‌روز می‌شدند . وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نهادهای فرهنگی - هنری راهبردی می‌توانند با واگذاری بخشی از نظارت‌ها و ممیزی‌های خود به دانشگاه‌ها و تقویت همکاری‌های واقعی و عملی تا حدی این نقیصه را اصلاح کنند. 

ورودی بی‌کیفیت دانشگاه‌های هنری
معضل ورود داوطلبان بدون استعداد و تجربه هنری به رشته‌های هنر نیز یکی از دلایل افت کیفی خروجی دانشگاه‌هاست. فارغ‌التحصیلان رشته‌های ریاضی و تجربی به‌‌دلیل فرار از کنکور سخت این دو رشته به‌راحتی در کنکور هنر موفق شده و بدون داشتن علاقه، استعداد و تجربه وارد رشته‌های هنری می‌شوند و چون دانشگاه آنها را در چالش عملی چندانی قرار نمی‌دهد پس از فارغ‌التحصیلی نیز به هنرمند یا هنرشناس خبره تبدیل نخواهند شد. در سال‌های اخیر تغییراتی در ضرایب و شیوه اخذ کنکور صورت گرفته که درنهایت به رفع برخی از ضعف‌های این شیوه اخذ دانشجو خواهد انجامید ولی هنوز هم ضرایب کنکور هنر و شرایط ثبت‌نام آن به‌گونه‌ای است که فارغ‌التحصیلان رشته‌های نظری به‌خصوص ریاضی و علوم ‌تجربی می‌توانند به‌راحتی در رشته هنر شرکت کرده و با مطالعه چندماهه جزوات درس‌های اختصاصی و کسب نمرات حداقلی در این دروس از طریق کنکور وارد دانشگاه هنر شوند. سازمان سنجش و دانشگاه‌ها برای پیشگیری از ورود دانشجویان غیرمستعد در عرصه هنر، آزمون‌های عملی حداقلی را به برخی رشته‌ها اضافه کرده‌اند که این آزمون‌ها نیز با آموزش‌های کوتاه‌مدت توسط قبول‌شدگان متمول معمولا به‌اصطلاح دور زده می‌شود. برخی دانشجویان فقط برای اخذ مدرک از دانشگاه دولتی و به‌واسطه رهایی از سختی کنکور تجربی و ریاضی رو به دانشگاه هنر می‌آورند، با توجه به این‌که در دانشگاه هم چیزی که آنها را وارد عرصه عملی هنر کند یاد نمی‌گیرند و فقط یک دست کلیات بلااستفاده هنری یاد می‌گیرند و اگر هم چیزی بیاموزند ناقص و کم‌ارزش است اما از آنجا که استعداد در دروس دیگر و ضریب ‌هوشی بالایی دارند، معمولا مدارج تحصیلات تکمیلی را یکی پس از دیگری طی کرده و درنهایت به تحصیلکردگانی تبدیل می‌شوند که فقط در همان دانشگاه‌ها امکان اشتغال دارند؛ یعنی اشتغال استادان بدون استعداد هنر در دانشگاه‌های هنری برای تدریس به دانشجویان دیگر. دانشگاه‌های دولتی و ریشه‌دار هنر به‌واسطه اعتبار و سابقه علمی بیشتر از دیرباز مورد توجه داوطلبان کنکور هنر بوده‌اند تا با تحصیل در این دانشگاه‌ها به موفقیت در عالم هنر نزدیک‌تر شوند اما در کمال تأسف ورود به این دانشگاه‌ها همراه با کشتن آمال و آرزوهای اغلب دانشجویان می‌شود و به‌جز معدود رشته‌های دانشگاهی که ارتباط خوبی با بازار کار دارد در بقیه رشته‌ها دانشجویان آموزش‌هایی می‌بینند که ارتباطی به بازار کار ندارد و در نهایت نمی‌توانند تبدیل به هنرمند یا حداقل هنرشناس و کارشناس هنر خبره و متبحر شوند. با این حساب، گمانه‌زنی درخصوص کم‌رغبتی هنرمندان واقعی به حضور در فضای دانشگاهی بیراه نیست و وضعیت دیالکتیکی میان حضور هنرمندان واقعی در فضای دانشگاه و زایش نظریه‌های هنری، هم می‌تواند یکی از بیشمار علل اصلی و فرعی در فقر نظری ما در زمینه هنر باشد. از طرف دیگر جامعه ایران پس از انقلاب و سپس با وقایع و تغییرات سریع پس از جنگ تحمیلی دچار تحولاتی شد که دانشگاه‌ها و به‌خصوص دانشگاه هنر می‌بایست در مدیریت فرهنگی این تحولات میدانداری می‌کرد اما از آنجا که هنوز طرح درس‌ها و استادان دانشگاه تابع سرچشمه اولیه یعنی دانشگاه‌های غربی است، نتوانست همپای جامعه رشد کرده و به جلوداری ارتقا یابد، لذا اندک‌اندک به حاشیه رفته و جای خود را به جریان‌های غیرهنری و غیراصیلی مثل آموزشگاه‌های هنر و دانشگاه‌های غیرانتفاعی و علمی - کاربردی داد که بدون پایبندی به قالب علمی و با طرح درس‌های حداقلی، دانشجویان و هنرجویان را فریب داده و با توهم هنرمندی وارد عرصه تولید می‌کنند.

چالش‌های نظریه‌پردازی درهنر ایرانی - اسلامی
۱- غربزدگی برنامه‌های درسی دانشگاه‌های هنر
۲- کمبود منابع درسی مبتنی بر تمدن ایرانی - اسلامی
۳- ضعف در سابقه هنری اساتید دانشگاه‌های هنر
۴- مسیر غیراستاندارد پذیرش دانشجوی هنر
۵- رابطه ناقص نهادهای فرهنگی و دانشگاه‌های هنر
۶- بی‌توجهی دانشگاه‌های هنر به ظرفیت‌های فرهنگی انقلاب
۷- عدم ارتباط دانشگاه‌های هنر و بازار کار
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها