یافتههای اساسی
رژیم صهیونیستی طی ۷۵ سال حیات خود با مشکلات عمومی ناشی از مهاجرت یهودیان از نقاط مختلف جهان با فرهنگها، سرنوشتها، خواستهها و سلایق مختلف دستوپنجه نرم میکند.
این مشکلات عدیده در ایجاد شکافهایی که عموما به بیثباتی و آشوبهای درونی رژیم منتهی میشوند، نقش داشته و دارند. علاوه بر اینها ایدئولوژی کلونیک و آپارتاید یهود، همچنین نگاههای رمانتیک قومیت یهود به خود حتی در درون گروههای مختلف یهودی اسرائیل اثر گذاشته و باعث عمقبخشیدن به شکافها شده است.
این شکافها میتوانند در نقش اهرم فشار یا پاشنهآشیل رژیم صهیونیستی عمل کرده و در میانمدت و بلندمدت بقای رژیم را هدف قرار دهند. سالها دولتها و ارتشهای مقتدر بهدنبال آن بودند که با حملات پیاپی نظامی، اسرائیل را از صحنه وجود محو کنند، اما پس از پایان عصر پانعربیسم و قدرتیافتن گروههای اسلامگرا در مبارزه با اسرائیل مشخص شد راههای نرمتر و کاراتر میتوانند رژیم صهیونیستی را تضعیف کنند؛ همچون درختی که از درون خود دچار اضمحلال میشود. شکافها و مشکلات درونی رژیم، از اجتماعی و فرهنگی تا سیاسی همه میتوانند با سرمایهگذاری و برنامهریزی دقیق اسرائیل را تضعیف کنند.
چندی است رژیم صهیونیستی با آشوبها و اعتراضات داخلی و بیثباتیهای سیاسی دستوپنجه نرم میکند. کنست، دستخوش تغییرات غیرمنتظره و بعضا بنیادینی میشود که به این بیثباتیها دامن میزند. مدتی است کف خیابانهای فلسطین اشغالی، شاهد شنبههای داغ معترضان و اپوزیسیون است. این بیثباتیهای سیاسی، با گذشت زمان افزایش یافته و باعث شده تا روزبهروز دولت مستقر در اسرائیل تضعیف شود.
از طرفی حجم وسیعی از شکافها و گسستهای سیاسی ــ اجتماعی طی سالیانی که از اعلام موجودیت رژیم میگذرد، بر سر ساکنان فلسطین اشغالی و روح جمعی آنان سنگینی میکند. شکافها و گسستهایی که نهفقط با گذشت زمان کاهش نیافته، بلکه همچنان سایهبهسایه در تعقیب جماعت صهیونیست است تا روزی که یا بالاخره رژیم تصمیم بگیرد این فضای آشفته اجتماعی ــ فرهنگی خود را ترمیم کند یا آنکه روزگاری، تمامیت رژیم به دست فراموشی سپرده شود. مواردی را که در بالا ذکر شد، میتوان پاشنهآشیل رژیم توصیف کرد. رژیم مدتهاست که با بیثباتی سیاسی مواجه شده؛ سرعت تغییر دولت و مدتزمان کوتاه حضور دولتها در اسرائیل گواه همین مدعاست. از طرفی نهادهای فرهنگ و آموزش در رژیم با خلأها و نواقص جدی روبهرو هستند و این دو نهاد نتوانستهاند تاکنون تصویر روشن و دقیقی از هویت اسرائیلی ــ عبرانی ارائه دهند تا بدینصورت رژیم با آتش زیر خاکستری مواجه شود که میتواند در آینده تهدیدکننده موجودیت اسرائیل باشد؛ همان چیزی که اخیرا موجب شکلگرفتن موجهای اولیه مهاجرت معکوس ساکنان سرزمینهای اشغالی به سرزمین آبا و اجدادیشان و ترک همیشگی فلسطین شده است. از سوی دیگر، آیتا... خامنهای درباره فروپاشی رژیم صهیونیستی تبیین کردهاند که منظور از فروپاشی رژیم بهراهانداختن جنگ و خونریزیهای بزرگ علیه اسرائیل و ساکنان یهودی آنجا نیست، بلکه منظور فروپاشی دولت مستقر در آنجا و بازگشت فلسطینیان اعم از یهودی و مسلمان و مسیحی و ... به سرزمین اجدادیشان است. ایشان در سخنانی راهبردی در سال ۱۳۹۸ فرمودند: مکرر در بیانات امام راحل (رضوانا... تعالیعلیه) و بیانات مسئولان جمهوری اسلامی، محو دولت اسرائیل مطرح شده است؛ دشمنان این را بد معنا میکنند؛ محو دولت اسرائیل به معنای محو مردم یهودی نیست. ما با آنها هیچ کاری نداریم. [منظور]محو آن حکومت است، محو آن رژیم تحمیلی است. «محو اسرائیل یعنی مردم فلسطین که صاحبان واقعی آن سرزمینند چه مسلمانشان، چه مسیحیشان، چه یهودیشان خود صاحبان اصلی دولت خودشان را انتخاب کنند؛ بیگانهها و اراذل و اوباشی مثل نتانیاهو و مانند اینها را که واقعا اراذلند، از میان خودشان ازاله کنند، بیرون کنند، کشور را خودشان اداره کنند؛ محو اسرائیل یعنی این و این اتفاق خواهد افتاد.» همچنین در دیدار رمضانی سال ۱٤۰۲ نیز در سخنانی در واقع برای سخنان فوقالذکر خود، شاهد مثال آوردند و رژیم را نزدیک به فروپاشی دانستند: «اعلام شده که بهزودی تعداد کسانی که از اسرائیل دارند خارج میشوند، یهودیهایی که خارج میشوند به دو میلیون [نفر]میرسد. این را اعلان کردند؛ یعنی گفتهاند در آینده نزدیک، حدود دو میلیون از [مناطق اشغالی]رژیمصهیونیستی خارج میشوند.
مقامات خودشان بهطور مرتب و پیدرپی هشدار میدهند که فروپاشی نزدیک است؛ رئیسجمهورشان میگوید، نخستوزیر سابقشان میگوید، رئیس امنیت [ملی]شان میگوید، وزیر دفاعشان [میگوید]؛ همه آنها میگویند که فروپاشی ما نزدیک است؛ ما به ۸۰ سالگی نمیرسیم.» پس از عملیات طوفانالاقصی و شروع جنگ اسرائیل علیه غزه اعتراضات در رژیم تا حد زیادی فروکش کرد و جنگ علیه غزه توانست ساکنین رژیم را کنار یکدیگر متحد کند؛ اما این به معنای پایان اعتراضات یا نبودن شنبههای اعتراضی در سرزمینهای اشغالی نیست. پس از عملیات طوفانالاقصی، شنبههای اعتراضی بهصورت جسته و گریخته ادامه یافته است، اما پیشبینی میشود با ادامه جنگ علیه غزه و فرسایشی شدن جنگ و همچنین بالارفتن تلفات اسرائیل در جنگ زمینه برای بروز اعتراضات و نارضایتیهای جدید نیز شکل بگیرد. ضمن آنکه عملیات طوفانالاقصی و ازبینرفتن هیمنه رژیم، بهانه خوبی برای اپوزیسیون نتانیاهو بود تا او را به آن محکوم کنند. علاوه بر آنکه اقبال عمومی ساکنان فلسطین اشغالی نیز به نتانیاهو کاهش یافت و افکارعمومی در اسرائیل دولت نتانیاهو را عامل این شکست میدانستند. به همین جهت پیشبینی میشود که فرسایشیشدن جنگ بتواند زمینه خوبی برای پایاندادن به دولت نتانیاهو باشد. از موارد ذکرشده در ابتدا و سپس سخنان رهبر معظم انقلاب میتوان دریافت که راهکار ما در مبارزه با رژیمصهیونیستی، میبایست حول محور فروپاشی رژیم از درون باشد و بهواسطه این امر، کسانی که در فلسطین اشغالی ساکن هستند از سرزمینهای غصبشده خارج شده و به اراضی آبا و اجدادی خویش بازگردند. ضمن آنکه با زمینههای مطرحشده پس از عملیات طوفانالاقصی، بهتر میتوان مسیر فروپاشی رژیم را ترسیم کرد. متن پیشرو، مسیرهایی که میتوانند به فروپاشی رژیم از شاهراه سیاست و اجتماع منجر شود را بررسی خواهد کرد:
شکافهای قومیتی ــ مذهبی
عامل اساسی در شکلگیری این شکافها به لحاظ نظری مدرنیسم بوده است. مدرنیسم از دو جهت تأثیر بسزایی بر جامعه اسرائیل گذاشته است. اول آنکه مدرنیسم با سکولاریسم همراه بوده و رژیمصهیونیستی نیز رژیمی سکولار قلمداد میشود. دوم آنکه مدرنیسم، نگاه غیریتساز مثل مرکز پیرامون را همراه داشته است که این نگاه مرکز پیرامونی در رژیم میان یهود به عنوان مرکز، عرب بهعنوان پیرامون یا اشکنازی در مرکز و سفاردی بهعنوان پیرامون کاملا مشهود است.
هندسه قومیتی رژیمصهیونیستی، واجد پیچیدگیها و مختصاتی است که میتوان این نوع شکاف را دستکم یکی از جدیترین شکافها میان ساکنان فلسطین اشغالی دانست. رژیم صهیونیستی در دوره پس از جنگ جهانی دوم که نیاز به ملتسازی بیش از گذشته احساس میشد، اعلام موجودیت کرد. این درحالیاست که فرآیند ملتسازی در رژیمصهیونیستی با ناهمواریهای مخصوص به خود همراه بوده و هست. ویژگی خودبرتربینی و آپارتایدی رژیمصهیونیستی، مهمترین عامل در ناتوانی رژیم در ملتسازی است.
حضور اتباع کشورهای مختلف تحت عنوان کشور جدید نیازمند هویتسازی است تا شهروندان خود را با هویت جدید وفق دهند. مبلغان یهودی در اسرائیل همواره تلاش کردهاند تا بهعنوان هویتی تاریخی از آنچه یهود در گذشته و در منطقه فلسطین داشته، هویتی عبرانی و اسرائیلی به مهاجران ارائه کنند؛ اما نه تلاشهای مبلغان یهود و نه تلاشهای سیستم آموزشی در اسرائیل، نتوانستهاند بهخوبی از پس هویتسازی برآیند و این چنددستگی هویتی میان اتباع مهاجر همچنان ادامه دارد تا جایی که هیچگاه منطقه و جهان شاهد هویت مستقلی که مختص یهودیان صهیونیسم ساکن فلسطین اشغالی باشد نبوده است. میان همه شکافهای اجتماعی در اسرائیل، شکاف عرب ــ یهود پررنگتر است؛ اعرابی که طی اشغال سرزمین فلسطین پذیرفتهاند تا تحت حاکمیت رژیمصهیونیستی باشند و در کنار یهودیان صهیونیست منطقه به زندگی عادی خود بپردازند، اما بهدلیل ماهیت نژادپرستانه و آپارتاید رژیمصهیونیستی، به اعراب ساکن فلسطین اشغالی همواره به چشم شهروندان درجه دوم نگاه شده است؛ ضمن آنکه سیاست رژیم بر این بوده است تا ترکیب جمعیتی خود را بهگونهای حفظ کند تا اعراب همواره در حداقل باشند. سیاستهای تبعیضآمیز رژیم علیه اعراب نیز باعث نارضایتی اعراب شده تا این شکاف تا حد بسیار زیادی بتواند بهعنوان پاشنهآشیل رژیم عمل کند، بهخصوص که در سالهای اخیر، میزان زادوولد اعراب نسبت به یهودیان بیشتر بوده است که این خود بهتنهایی میتواند عامل خطرآفرین برای موجودیت رژیمصهیونیستی در درازمدت باشد. شکاف دوم در رژیمصهیونیستی، شکاف یهودیان اشکنازی و سفاردی است. اشکنازیها، مهاجران غربی و سفاردیها نیز مهاجران شرقی و اروپایی رژیم هستند. اشکنازیها بهخاطر موقعیت غربی خود از میزان سواد ثروت و جایگاه اجتماعی برتری نسبت به سفاردیها برخوردار هستند. این خودبرتربینی به گونهای است که اشکنازیها تلاش میکنند تا برتری هویت غربی خود را به سفاردیها بقبولانند یا تحمیل کنند تا سفاردیها را به پذیرش هویت خود وادار کنند. بروز و جلوه این شکاف در کادربندی و تصمیمگیریهای سیاسی در رژیم صهیونیستی وجود دارد که تفوقخواهی اشکنازیها در قبضهکردن قدرت و سیاستگذاریها کاملا مشهود است. شکاف سوم، شکاف میان یهودیان سکولار و مذهبی است. یکی از مهمترین خصلتهای یهودیت، خصلت آپارتایدی و خودبرتربینی آنهاست که این در میان مذهبیها بالاخص مذهبیهای افراطی در سرزمینهای اشغالی، شدت بیشتری دارد. نمود این شکاف، در دو شهر قدس و تلآویو قابل مشاهده است؛ قدس شهری با بافت جمعیتی غالبا مذهبی و تلآویو با بافت جمعیتی غالبا سکولار است.
تأثیر این شکافها در تفاوتهای اقتصادی، سیاسی و حتی فرهنگی دیده میشود؛ همانطور که اشکنازیها توانستهاند تفوق خود را بر سفاردیها در تسلط بر مناصب سیاسی حفظ کنند یا آنکه یهودیان توانستهاند در تسلط بر منابع قدرت و ثروت بر اعراب پیشی گرفته و حتی اعراب را ضعیف نگهدارند.
همه اینها در کنار اخلالهای سیستم آموزشی و هویتپذیری رژیمصهیونیستی تکمیل میشوند. تلاشهایی که رژیم در سیستم آموزشی برای القای هویت یهودی و اسرائیلی به دانشآموزان و کودکان اسرائیلی کرده و میکند تلاشهای مثمرثمری نبودهاند. مبلغان یهودی نیز نتوانستهاند تصویر واضحی از این نوع هویت ارائه کنند. این عدم هویتبخشی تا آنجا بوده که برای مثال حتی مشاجرات برخی ساکنان کلیشیا و ورشوی لهستان که از یهودیان اشکنازی بودند با مهاجرت به فلسطین اشغالی نیز ادامه یافته است و فرزندان آنان نیز این مشاجرات و منازعات را در اسرائیل ادامه دادهاند. در نتیجه این آشفتگی هویتی، ساکنان فلسطین اشغالی که نگاه دقیق و واضحی از هویت خود ندارند، تعلق و تعصب به چیزی که تحت لوای آن گرد هم آمدهاند ــ یعنی اسرائیل ــ نخواهند داشت. به همین خاطر است که تجربه سالیان گذشته و همچنین تجربه طوفانالاقصی نشان داده است هرچه اسرائیل ناامنتر باشد، میزان مهاجرت معکوس یهودیان نیز بیشتر خواهد بود؛ کما اینکه اخیرا نیز اعلام شد که تعداد مهاجران یهودی از اسرائیل به کشورهای دیگر از مرز دومیلیون خواهد گذشت.
بیثباتی سیاسی
در رژیمهای پارلمانی، اغلب عمر دولتها کوتاه است و معمولا قبل از موعد پایان مجلس زمام امور را از دست کابینه مستقر خارج کرده و به دست کابینه دیگری میسپارد. اسرائیل بهعنوان کشوری پارلمانی از این قاعده مستثنا نیست. مرکز دموکراسی اسرائیل طی گزارشی اعلام کرد که عمر دولتها در اسرائیل طی سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۲۱، 3.5 سال از پنج سال بوده که عمر مناسبی نیست؛ اما بهواسطه تغییرات سه سال تا ۲۰۱۹، عمر دولتها در اسرائیل به عدد ۲.٤ کاهش یافت. این رقم یعنی دولتها در اسرائیل، کمتر از نیمه عمر خود را پشت سر میگذارند. این پایینترین عدد میان همه حکومتهای پارلمانی است. از طرفی هویتهای سیاسی ناهمگن در رژیمصهیونیستی نیز عامل بیثباتی سیاسی در رژیم شدهاند. این هویتها به چهار دسته اصلی تقسیم میشوند:
۱. اعراب اسرائیلی که نفتالی بنت از اعضای شاخص آن است.
۲. حریدیها که یهودیان تندرو محسوب میشوند و اکنون ۲۰ درصد جامعه اسرائیل را تشکیل میدهند.
۳. جریان راستگرای سکولار که مشکلات فراوانی با اعراب و مذهبیها دارد.
٤. جریان چپگرا و ملیگرا که امروزه اقلیت تأثیرگذار اسرائیل محسوب میشوند.
به شکافهای اجتماعی که درباره آنها بحث شد نیز بهعنوان منبع نگرانکننده بیثباتی سیاسی در اسرائیل نگریسته میشود. همانطور که توضیح داده شد، هویتها و ملیتهای مختلفی که در رژیم گرد هم آمدهاند، باعث ایجاد شکافهای مختلف قومی شدهاند که یکی از نمودها و جلوههای آن میتواند در عرصه سیاسی سرریز شود.
با پایان دوره بنت و لاپید انتخابات بعدی نتانیاهو را مجددا به منصب نخستوزیری رژیمصهیونیستی رساند، اما این پایان ناآرامیها و بازگشت آرامش به سرزمینهای اشغالی نبود؛ بلکه با مطرحشدن طرح اصلاحات قضایی اعتراضات و نابسامانیهای سیاسی رژیم رو به افزایش رفت.
اصلاحات قضایی
در یک سال اخیر شاهد شنبههای اعتراضی در اسرائیل بودهایم. این اعتراضات به قانون اصلاحات قضایی رژیم که توسط نتانیاهو مطرح شد، مربوط میشود. بسیاری بر این باورند که این طرح بهدلیل پرونده مالی نتانیاهو توسط وی مطرح شد تا از طریق دستبردن در قانون، بتواند پرونده خود را رفع و رجوع کند؛ اما نتانیاهو خود این ادعا را رد کرده و دلیل ارائه این طرح را مانعتراشیهای قوه قضاییه در تصویب قوانین دولتی اعلام کرد. اهمیت این مسأله آنجا مشخص میشود که اسرائیل، فاقد هرگونه قانون اساسی است و رژیم، بر مبنای مجموعهای از قوانین (مانند قانون اصلاحات قضایی) اداره میشود.
انتظار میرود طی هفتهها یا حتی ماههای آینده و با توجه به خسارات ناشی از طوفانالاقصی و همچنین ادامهیافتن و فرسایشیشدن جنگ غزه تلاشهای اپوزیسیون نتانیاهو نیز بیشتر شده یا حتی به ثمر بنشیند و مجددا نتانیاهو را از قدرت به زیر بکشد؛ اما مهمتر آن است که نتانیاهو نیز در صورت برکناری، آرام ننشسته و دست به اقدام متقابل علیه کابینه مستقر خواهد زد.
تبعات ناشی از طوفان الاقصی
عملیات هفت اکتبر حماس، باعث شد تا ضربهای جبرانناپذیر به هیمنه اطلاعاتی اسرائیل وارد شود. جامعه اطلاعاتی رژیم پس از طوفانالاقصی دچار اخلال شده و این خود بهتنهایی میتواند به احتمال هرچه ناامنتر شدن رژیم دامن بزند. ضمن آنکه خسارات جبرانناپذیر عملیات در افکارعمومی اسرائیل، به عهده نتانیاهو است. این نگاه میتواند به ناآرامیها و نارضایتیهای ساکنین فلسطین اشغالی از نتانیاهو تأثیر گذاشته و در آینده شاهد میزان گستردهتری از تظاهرات علیه نتانیاهو باشیم. پیشتر نیز اشاره شد که در صورت ادامه جنگ علیه غزه و فرسایشیشدن جنگ، مجدد چالشهای داخلی سر باز کرده و حتی جنگ میتواند سوژه جدید اپوزیسیون نتانیاهو باشد؛ جنگ رسانهای.
راهکار رسانهای
پیش از این و طی دو چالش عمده داخلی رژیمصهیونیستی در حوزه جامعه و سیاست آن پاشنهآشیلهایی که میتوانند رژیم را به آستانه فروپاشی نزدیک کنند، بررسی شد که در ذیل به راهکارهای رسانهای آن اشاره میشود:
اول، آنکه محور تبلیغات رسانهای باید حول محور ناهمگونی و غیرطبیعیبودن وضع جامعه جعلی شکلگرفته در سرزمینهای اشغالی باشد. به این معنا که اسرائیل رژیمی فاقد اصالت بوده و هست که ترکیب جمعیتی و قومیتی آن نیز گویای همین ناهمگونی و بیاصالتی آن است.
دوم، آنکه باید خوی تبعیضمحور رژیم مطرح شود. اسرائیل همواره تلاش کرده تا از خود، چهرهای دموکراتیک نشان دهد و از همین جهت برای خود اعتبار بینالمللی دستوپا کند، اما خوی آپارتاید نظام حاکم بر رژیم، مانع شکلگیری این قسم از دموکراسی است. رفتارهای مرکز پیرامونی رژیم میان اقوام و گروههای مختلف ساکن خود نشان از غیردموکراتیکبودن فضای عمومی و سیاسی رژیم دارد. به همین جهت یکی از محورهای مهم در مبارزه رسانهای با رژیم باید هدفقراردادن این مدعای دروغین از طریق نشاندادن مثالهای نقض آن مانند تبعیضهای یهود علیه اعراب ساکن خود باشد. ضمن آنکه برجستهکردن و بازنمایی این قسم تبعیضهای داخلی رژیم میتواند شکاف میان گروههای مختلف را بیشتر کند تا هم به لحاظ اجتماعی اسرائیل تضعیف شود و هم با سرریز شدن این شکافها در معادلات سیاسی رژیم، به بیثباتی سیاسی داخلی دامن زده شود.
سوم، بازنمایی نارساییهای هویتی که در رژیم وجود دارد است؛ این میتواند بهعنوان بحران هویت که اکنون مانند آتش زیر خاکستر بوده عمل کند و در درازمدت موجب این سؤال اساسی شود که اصلا هدف از گردهمآوردن این جمع از یهودیان کنار یکدیگر چه بوده است؟ اصلا اسرائیل چیست؟ چرا باید یهودیان کنار یکدیگر جمع شوند وقتی هویت مشخص و واضحی ندارند؟ این اتفاق میتواند علاوه بر نشاندادن خلأ هویتی رژیم، از طریق برجستهکردن هویتهای متکثر درون رژیم مانند هویت عربی، هویت اروپایی، هویت شرقی و ... تکمیل شود.
چهارم، باید معطوف به فضای سیاسی رژیم باشد. بازنمایی غیرقابلحلبودن مناقشات رژیم میتواند به شکافهای سیاسی درون رژیم دامن بزند؛ اینکه این قسم مناقشات ناگزیرند و راهی برای خروج از این مشکلات نیست و هرچه زمان جلوتر برود، مناقشات بیشتر و بیشتر شده و کمتر نمیشود و نتیجه این مناقشات، چالشهای اخیر و بیثباتیهای سیاسی موجود در رژیم میتواند باشد که در چرخهای قرار گرفته و پایان نمیپذیرند. همانطور که در لایحه اصلاحات قضایی مشاهده شد، هیچ نیرو یا اندیشه فائقهای که بتواند چالش را حل کند وجود نداشت و دامنه اعتراضات به کف خیابانهای تلآویو و حیفا کشید که بهواسطه طوفان الاقصی تا حد زیادی شعلههای آن فروکش کرد، اما تمام نشد و احتمالا، مجددا اعتراضات در آینده ادامه یابد.
پنجم، بازنمایی خسارتهای غیرقابلجبران عملیات طوفان الاقصی است ساکنان فلسطین اشغالی باید به این نتیجه برسند که حماس برخلاف آنچه مقامات رژیم تصور میکردند، نهتنها تضعیف نشده بلکه تقویت گشته و همچنان میتواند نیروی هماوردطلب مقابل اسرائیل باشد. این ساکنان باید متوجه خطراتی که حماس در آینده میتواند برای امنیت اسرائیل ایجاد کند باشند. همانطور که تجربه ثابت کرده است، عملیات زمینی علیه غزه نیز با هزینههای فراوان و غالبا با نتایج حداقلی یا بدون نتیجه روبهرو بوده است؛ بههمینخاطر همانطور که طوفان الاقصی نشان داد حماس همچنان میتواند تهدید جدی برای امنیت ملی اسرائیل باشد. از همین جهت بازنماییکردن بیامنیتشدن رژیم خود بهتنهایی میتواند عامل هراس ساکنان فلسطین اشغالی و نهایتا مهاجرت معکوس از سرزمینهای اشغالی شود. علاوه بر ضربه امنیتی حماس به اسرائیل میتوان به سایر ضربات غیرقابلترمیم رژیم نیز اشاره کرد، مانند فروپاشیدن اعتبار اطلاعاتی و امنیتی جامعه اطلاعاتی رژیمصهیونیستی. این مورد نیز میتواند زمینه ناامن نشاندادن رژیم را افزایش دهد؛ آن غول بیشاخ و دم اطلاعاتی که پشتوانه رژیم بوده اکنون و طی عملیات طوفان الاقصی ناکارآمدی خود را نشان داده و دچار اخلال شده است.
ششم، میبایست به کانونهایی که موجب خشم ساکنان رژیم میشود توجه کرد. دامنزدن به نارضایتیها در رسانه علیه بنیامین نتانیاهو و قانون اصلاحات قضایی میتواند مجددا شعلههای خشم تلآویو و حیفا و قدس را برانگیزد. ضمن آنکه بازنمایی رسانهای از نقش نتانیاهو در شکست اسرائیل طی طوفان الاقصی نیز میتواند سوژه مناسبی برای افزایش خشم و نارضایتی عمومی و بهدنبالآن، بیثباتی سیاسی و به چالش کشیدهشدن امنیت داخلی رژیم باشد.
نتیجهگیری
هرچقدر که فضای رسانهای به سمتی سوق پیدا کند که ساکنان فلسطین اشغالی به این نتیجه برسند که فلسطین، جای ماندن نیست، بیشتر به فروپاشی رژیم نزدیک شدهایم. نابودی رژیم بهواسطه یک جنگ همهجانبه یا با استفاده از ابزار زور نه ممکن است و نه مطلوب و تنها عامل ازبینرفتن منابع کشورها و امنیت منطقه است. همانطور که بررسی شد درون رژیم برخلاف آنچه از خود بازنمایی کرده است، متشتت و دچار اختلافات سیاسی و شکافهای گسترده اجتماعی است. این تشتت و اختلافات، زمینه خوبی برای ناامن نشاندادن رژیم بهعنوان محلی برای زندگی است. امنیت کلیدواژهای است که فروپاشی رژیم در گرو سلب آن از تمامیت رژیم و افکارعمومی ساکنان آن منطقه است.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد