هویت را با زبان و سرزمین و چه و چه روشن میکنند اما درباره ایرانی همین بس که فرهنگی فراملی و فرامرزی دارد، یا نخستین مردمی است که مفهوم کشور و میهن را بنیان نهاد و ملل و زبانها و خردهفرهنگهای پرشمار را زیر یک درفش و در یک مرز و برزن دارای هویتی مشترک و فراقومی کرد یا هرگز و هیچگاه نژادگرا و نژادپرست نبوده و کسی را برای ظاهر آفرینشش یا رنگ گونهاش پست نشمرده است.هویت ایرانی را آن همه مولفهها که پژوهشگران میگویند مانند هر مردم دیگری شاید روشنتر بکند اما همانگونه که در آغاز سخن بااشاره گفته شد، کنشگری نوآورانه و خردپذیر ما ایرانیان است که هویتمان را بارز کرده و بهروشنی نشان میدهد.پویایی هماره فرهنگ تمدنساز ماست که در گستره خاک و زبان و داشتههای پرشمار معنوی و تمدنی از ما ملتی هماره سرزنده و کنشگر و پویا پدید آورده است.فوکویاما درباره ما خوب گفته، زیرا این دشمن بهروشنی ما را میشناسد؛ خیلی دقیقتر و بهتر از دوستان نادان و دیگران بیخبر! آنچه باعث شده هیچگاه این فرهنگ و منش فعال از پای ننشیند و در تهاجمهای فرهنگی و یورشهای برانداز هر اندازه هم گزند ببیند، راست و استوار از خاکسترش بشکفد و نوآیین و تازهتر برخیزد، همانا دو شهپر باورمندانه است؛ موعود و کربلا! انتظار ایرانی نه از آنگونه بوده که منفعلانه و سر در گریبان فروبنشیند تا شرایط دیگرگون شود و تپش خون پاک حسینی و شهادتطلبی یارانش همان بلاجویانِ عاشقِ خداست که جوش و خروش همواره زایا و بالنده این مردم اهورایی را بیمه کرده و در درازنای تاریخ به جهان ناسازگار البته دیکته کرده است.
بایست و شایست احیای هویت ایرانی در این جنگ بیامان و تازنده فرهنگی که خزنده و زیرپوستی و پنهان در رگ و پی روان و ذهن کودک و نوجوانمان راهی میجوید، از برترین ناگزیریهای کنونیمان است.برخی رنگوبوی غرب چیرهجو را گرفته و پذیرفته، سادهلوحانه باور دارند باید چونان کشور فلان و دولت بهمان برویم زیر پرچمی که تا بوده از قعر تاریک تاریخ باستان تا پس از این حتی دشمن بداندیش و بدکنش ما بوده و همیشه ناسازگارانه با یکدیگر در تقابل بودهایم، همین دولتسرای غرب در امتداد آن روم و یونانی است که چیزی از نجابت و عصمت و شفقت در نهاد ناسوتیشان نبوده و نیست.اشارهوار یک نمونه، یادآورد تاریخی را چونان حرفی از هزاران (به قول حافظ) با هم برمیرسیم؛ کجای جهان نوگرای مدرنیتهزده را میتوانی نام ببری و دوران پیشااستعمار مدرن را در آن سامانها با یاد نیاری؛ آن هم با دست و بال خونین و چهره پلید اهریمنی با بیشمار جنایت ترسآور و... ، بهراستی کی و کجا بوده که فعالیت غرب در روند جهانگیرشدنش شرم انسانیت نبوده باشد! ایرانی در عوض تا بوده (این چهار سده اخیر هرچند ابعاد و بحثهای دیگری دارد) هر قلمرو فرامرزی که پا نهاده، بشارت انسانیت و آرامش و بهزیستن و صلح و همگرایی بوده؛ البته نگذریم از این مهم که هیچگاه ما ایرانیان سلطهگر و به فرموده فردوسی پاکزاد: پرخاشخر نبودهایم، در روند هزارههای متمدنانهمان هرگز جنگی را آغاز نکردیم، چیرگی بر دلهای مردمان دیگر فرهنگها و سرزمینها را بر فشار حداکثری برای سلطه بر آنها (چونان استعمارگران سختدل اهریمنکیش) ترجیح دادهایم، گستره بزرگ ایران فرهنگی با مهرآوری نیاکان ما گسترده شده و اما فتوحات سیاسی سرزمینی نیز معمولا پس از گزند دیدن از یورش و تازش دشمن خارجی در راستای حفظ آرامش و آسایش میهنمان بوده؛ چونان خشایارشاه که در پاسخ دستاندازیهای غرب آن زمان، مرزهای ایران را (سوریه کنونی) از عوامل نفوذی خالی کرد و سوریه را آتش زد تا کنام نفوذیها و دشمنان صلح و امنیت ایران را برچیند.فرهنگ ایرانی و دین پاک و ناب محمدی با روش انیانی ایرانیان شرق آسیا و جنوب شرقی آن را آباد کرد. مهرآوری و پذیرش ایرانیان هنوز هم در تاریخ این منطقه مهم جهانی زنده و اثرگذار است و روسای شماری از کشورهای جنوب خاوری آسیا از نوادگان ایرانیانیاند که با مهر و داد در قلوب آن سرزمینها جای گرفتند. یمن که نگو! همواره همسایه «خانهیکی» ایران بوده، نه مستعمرهاش و هنوز مردمانش با مهر و گرمی هر ایرانی را که بدانجا پای بگذارد، مینوازند.از توحش بردهداری غرب تا هماکنون، روان جهان، نژند است و نهاد بسیاری از سیاهپوستان و دیگر مردمان دردمند است! در همان آفریقا اثرگذاری متمدنانه و انسانی نیاکان ما در زنگبار مثلا داستان فاش و آشکاری است. اوگاندا کجاست یا کشورهای قلب آفریقای استوایی... در این سرزمینها هنوز از دستکم هشت سده پیشتر خاطرات خوب و تعامل پسندیده تاجران و نمایندگان ایرانی با نیکی و بزرگداشت و احترام از سوی روسای کشور تا مردمانشان یاد میشود.