به انگیزه هزار و پانزدهمین سال سروده شدن شاهنامه فردوسی

در ستایش خردنامه ایرانی

در روزهایی که گذشت، ۱۰۱۵سال از زمانی که فردوسی به اعتقاد بسیاری از پژوهشگران در ۲۵ اسفند ۳۸۸ خورشیدی پس از ۳۰سال، شاهکار خود را به پایان برد، گذشت. فردوسی خرد‌ورزترین شاعر ایرانی و شاهنامه خردنامه‌ ایرانی است.
کد خبر: ۱۴۴۹۷۱۴
نویسنده محمدجعفر محمدزاده - نویسنده و پژوهشگر
 
شاهنامه فردوسی آمیخته‌ای از تاریخ، حماسه و اسطوره است و در نگاه نخست چنان می‌نماید که حماسه و اسطوره را با خرد چندان میانه‌ای نیست، زیرا اسطوره که حماسه بر پایه آن شکل می‌گیرد بر بنیاد بزرگنما‌یی و اغراق استوار بوده وخرد واقع‌گرایی محض است.فردوسی خالق داستان‌های شاهنامه یا مورخ آنچه از تاریخ، آن‌‌گونه که بیهقی نوشته‌های را خود به چشم دیده یا از‌فرد موثقی شنیده، نیست‌. داستان‌های ملی ایران صدها سال پیش از فردوسی در زمان پادشاهی ساسانیان به زبان پهلوی نوشته شده بود و پس از انقراض ساسانیان در سده‌های آغازین ورود اسلام به ایران هم تلاش‌هایی برای حفظ و برگرداندن آنها به زبان عربی با عنوان‌هایی مانند «غرر اخبار ملوک‌الفرس»، «سیرالملوک» و«غررالسیر» صورت گرفت و آثاری از نظم و نثر مانند تاریخ ثعالبی و تاریخ طبری پدید آمد و پس از آن نیز کسانی چون دقیقی وابومنصوری برای برگرداندن آن به پارسی کوشیدند. دقیقی جوانمرگ شد و کارش ناتمام ماند و از کار ابومنصور به نثر نیز امروزه جز مقدمه‌ای کوتاه برجای نمانده است. از روی اندک باقیمانده‌های این دو نمی‌توان قضاوت درستی درباره محتوا و ارزش‌های ادبی و تاریخی آنها کرد اما با مطالعه سیرالملوک‌ها می‌توان ارزش کار فردوسی را در پژوهش‌های مقایسه‌ای دریافت. 
   
دانش، قدرت است

از میان برتری‌ها و تفاوت‌های شاهنامه با آثار برجای مانده دیگر، گذشته از زبان فاخر فردوسی که داستان‌های ملی را به «خاطره جمعی ملت ایران» تبدیل کرده، خرد و اندیشه‌ورزی او در شاهنامه بیش از همه نمایان است. عنصر بنیادین شعر تخیل است و از این‌رو شاید میان خردمندی و شاعری، تفاوت‌هایی وجود داشته باشد ولی در شاهنامه ما با شاعری روبه‌رو هستیم که با زبان سخته و سنجیده خود، خرد و شعر را با هم آمیخته و اوج بخشیده است و از این کرده بر خویش می‌بالد و خود را زنده کننده زبان فارسی، زبان خرد و شعر می‌داند.  فردوسی در آغاز شاهنامه به روال دیوان شاعران مسلمان سخن را با ستایش خداوند آغاز کرده است. حکیم توس افزون بر آن‌که در سراسر شاهنامه هیچ‌گاه جانب خرد را فرو نگذاشته و حساب خرد را با داستان و اسطوره و حتی تاریخ جدا دانسته در دیباچه شاهنامه در کنار نام خدا، ستایش خرد را مقدم دانسته و نخستین بیت شاهنامه را چنین آورده است:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
(دیباچه، بیت۱)*
 
فردوسی با این بیت اندیشه توحیدی را با خرد درهم می‌آمیزد و در ادامه همین فراز توانایی را محصول دانایی و دانایی را موجب شادمانی و جوانی روح و جان می‌داند:
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
ازین پرده برتر سخن راه نیست!
ز هستی مر اندیشه آگاه نیست!
(‌دیباچه، ۱۴ و ۱۵)

حکیم با بیان این سخن، گویی کلید اسرار آفرینش را با همه پیچیدگی‌اش برای مخاطب می‌گشاید و دانایی را منشأ توانایی‌ در عالم می‌داند و این همان سخنی است که امام علی(ع) فرموده که: دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و پیروز شود و هر که آن را نیابد بر او یورش برند و مغلوب گردد(شرح‏ نهج البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید، ج ۲۰، ص ۳۱۹). 

​​​​​​​آنچه امروزه در ادبیات سیاسی جهان رایج است و به آن هژمونی یا سیطره جهانی یا منطقه‌ای می‌گویند، سیطره دانایی است که برترین توانمندی‌ها و سیطره‌هاست. فردوسی در بخش «گفتار اندر ستایش آفرینش» بار دیگر بر این سخن خود تأکید می‌کند و پس از بیان اجمالی مراحل آفرینش فصل ممیزه انسان از دیگر آفریده‌های خدا را همین دانایی می‌داند که با برخورداری از آن چنان توانمندی برای انسان پدید می‌آید که هیچ نادانسته‌ای برای او نمی‌ماند:
چو دانا توانا بد و دادگر
ازیرا نکرد ایچ پنهان هنر(‌دیباچه، ۵۸)

روشن است که دانایی دانش و دانستن و توانایی کاربست آن است وگرنه دانش اندوخته تا زمانی که به کار نیاید و به توانایی تبدیل نشود در حکم نادانی و ناتوانی است.در دیباچه شاهنامه بخشی با عنوان«گفتار اندر ستایش خرد» آمده است که در این بخش بر جایگاه و ارزش خرد در سلسله مراتب وجود سخن گفته است و افزون ‌برآن‌که فصل پُری در ستایش خرد می‌گوید، دامنه سخن را این‌گونه بالا می‌برد:
خرد بهتر از هرچه ایزدت داد
ستایش خرد را به از راه داد!
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
از او شادمانی و زویت غمی‌ست
و زویت فزونی و زویت کمی‌ست
خرد تیره و مرد روشن‌روان؟
نباشد‌همی شادمان یک‌زمان!
(دیباچه، ۱۷-۲۰)

ولایت با خرد و دانش گره خورده است
دربخش «گفتار اندر آفرینش مردم» فردوسی باز از خرد می‌گوید و ویژگی ممتاز انسان را خردمندی و امکان به کاربستن خرد در زندگی خود می‌داند که با خرد می‌تواند جهان، حتی دد و دام را به زیر فرمان آورد:
کزین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید
سرش راست برشد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند
پذیرنده هوش و رأی و خرد
مر او را دد و دام فرمان برد(همان، ۶۴-۶۰)

فردوسی در فراز پایانی دیباچه و پیش از «گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه» برپایه سنت ادبی دیوان شاعران مسلمان، گفتاری در ستایش پیغمبر اکرم(ص) گفته است، افزون بر آن‌که مخاطب خود را به کوشش برای رستگاری تشویق می‌کند، می‌گوید مراقب باش که بدانی سرانجام چه چیزی تو را نجات خواهد داد و بی‌درنگ تنها تن به رنج دانش فرسودن را شایسته می‌داند و می‌گوید:
به رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست(بیت، ۸۹)

سپس افزون بر آن‌که راه رستگاری را راه دین می‌داند، دین پژوهیده و اندیشیده را توصیه می‌کند:
تو را دانش دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست (بیت ۹۰)
و در ادامه چون به بیان دلایل دلبستگی خود به مولای متقیان امام علی(ع) می‌رسد، مهم‌ترین ویژگی او را برای جانشینی پیامبر، برخورداری وی از دانش می‌داند و ارتباط آن دو وجود گرامی را نه فقط خویشاوندی و دوستی از جنس معمول بلکه ارتباط و انضمام و شایستگی جانشینی را علم و دانش آن دو وجود شریف می‌داند و بر این اصل منطقی سخن خود را استوار می‌کند که: «السنخیت عله‌الانضمام» آن‌‌گونه که در کلام پیامبر اکرم(ص) آمده است که انا مدینه العلم و علی بابها/ من شهر علم هستم و علی در این شهر است‌؛ حکیم هم این بیت را به نظم زیبای خود می‌سراید و هم بر اصالت و صحت روایت آن تاکید و تأیید می‌کند:
که من شارستانم علیم، دَرَست
درست این سخن گفت پیغامبر است
گوایی دهم کین سخن رأی اوست
تو گویی دو گوشم بر آوای اوست
(همان، ۹۶و۹۷)

سخن حکیم توس در دیباچه«گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه» بدین‌جا ختم می‌شود که من کتابی از گفتار و نوشتار پیشینیان به رنج و زحمت فراوان گرد آورده‌ام، شایسته آن است که خواننده هرجا بین محتوای آن و عقل و خرد مباینتی دید، جانب عقل را بگیرد و مابقی را بر سبیل تمثیل و رمز، معنی کند:
تو این را دروغ و فسانه مدان!
به یکسان ‌روشنِ زمانه مدان!
ازو هرچه اندرخورد با خرد
دگر بر ره رمز و معنی برد(همان، ۱۱۳ و۱۱۴)
 
آنچه در این مختصر گنجانده شد نگاه حکیم فرزانه توس به جایگاه و ارزش دانش و خرد و جانبداری از خرد در دیباچه شاهنامه بود. اگر در پژوهشی گستره در تمام شاهنامه تتبع شود و خردگرایی فردوسی که برگرفته از فلسفه و اندیشه‌های ایرانی و «حکمت خسروانی» آمیخته با آموزه‌های دینی او برشمرده شود پژوهشی به گستردگی شاهنامه نیاز است زیرا در سراسر شاهنامه سخن فردوسی ذره‌ای عدول از خرد و خردگرایی و دانشوری دیده نمی‌شود. کوتاه سخن آن‌که، ستایش فردوسی از خرد در سراسر شاهنامه تا بدانجا بلندپایه و ارجمند است که اگر شاهنامه فردوسی را «خردنامه ایرانی» بنامیم سخنی به گزاف نگفته‌ایم. 

جان روشن نتیجه دانش و اندیشه
حکیم خرد را عامل روشنی روح و روان می‌داند و با طرح پرسشی می‌پرسد که آیا ممکن است کسی بی‌خرد باشد اما جانی روشن و بالنده داشته باشد؟ و در ادامه، خرد را باعث بختیاری و ارجمندی هر دو جهان می‌داند که تنها وسیله‌ای است که انسان را در دو سرای سعادتمند می‌کند و انسان بی‌بهره از خرد، گویی بند برپای دارد و بسته و وابسته هردو جهان است:
از اویی به هر دو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد به بند (بیت، ۲۴)

بر این‌پایه می‌توان بهشت و جهنم هرکس را به اندازه خرد او دانست که افزون بر آن‌که رشد و تعالی و تکامل در این جهان به خرد بسته است، بهشت و جهنم در سرای دیگر نیز به مقدار و اندازه خردمندی او خواهد بود و شاید از این روست که ابوریحان بیرونی وقتی بر بستر مرگ افتاده و در همان حال از نادانسته‌ای می‌پرسد، چون با شگفتی از او می‌پرسند که در این حال، سکرات موت، دانستن این مسأله چه فایده دارد؟ می‌گوید: این مسأله را بدانم و بمیرم خوب است یا نادانسته بمیرم؟
فردوسی از پس این گفتار خرد را برای جان و روان انسان به چشم ماننده می‌کند و می‌گوید:
خرد چشم جان است چون بنگری
که بی‌چشم شادان جهان نسپری(همان، ۲۵)

و در ادامه با این بیت:
نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جان است و آن سه‌پاس(‌بیت ۲۶)

بر این سخن مشهور از پیامبر اکرم(ص) که«اول ما خلق‌ا... العقل» تأکید می‌کند و آفرینش نخستین را عقل می‌داند که اگر نبود خلقت انسان معنی نداشت و البته بر پیچیدگی عقل و فهم رابطه بین عقل و جان نیز اعتراف می‌کند:
خرد را و جان را که داند ستود؟
و‌گر من ستایم که یارد شنود؟(‌همان، ۲۸)

و در ادامه چاره را تنها آموختن می‌داند با این توضیح که هرچه بیشتر بدانیم، بیشتر پی می‌بریم که دانستن انتها ندارد:
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی!
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن (بیت ۳۲-۳۳)

*بیت‌های متن برپایه شاهنامه تصحیح جلال خالقی‌مطلق گزینش شده است. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها