به هر تقدیر بسیاری از مخاطبان ناراحت بودند از اینکه چرا باید فیلم آنطور که باید و شاید راضیشان نکرده است و از نبودن یک موضوع و پیرنگ قابل اعتنا و اتفاقا بلاتکلیفی داستانی و سرانجام نیافتن روابط متعدد آدمهای فیلم، گله میکردند و چه بسا به درازا کشیدن فیلم نیز در زمان دو ساعت و نیم بر چنین عارضه و ایجاد انتقادی نقش داشته باشد.بهشت تبهکاران یک مسأله تاریخی را در زمانه معاصر و پیوسته با مسأله ملی شدن صنعت نفت دارد، واکاوی میکند و این فرصت را ایجاد میکند تا به ترور احمد دهقان مدیرمجله تهران مصور، تماشاخانه تهران و وکیل مجلس شورای ملی از منظر حسن جعفری بپردازد که در دل فیلم، بیگناهی این آدم و نقشه شوم بالادستیهای بیگانه و خودیها برای کسب قدرت با ایجاد دسیسهای حسن جعفری را به عنوان تروریست در دام میاندازند و در یک دادگاه فرمایشی این جوان روزنامهنگار و مترجم به چوبهدار در ملاء عام سپرده میشود. حکمی که بنا بر روایت مادر دهقان باید باطل و این جوان از اعدامش جلوگیری میشد. به هرروی این روایت اصلی درکنار روایتهای کوچکتر این سو و آن سو میشود و انگار اصل ماجرا از چنگ مخاطبان بیرون میرود و نتیجه همین کم ارتباطی با کلیت قصه باشد. شاید یک تدوین مجدد و کوتاهتر کلیت فیلم جلوی این آسیب احتمالی را بگیرد و شاید هم این نسخه نهایی با چنین امکانی به اکران عمومی بپیوندد و نکته بارزی برای شکست در جذب تماشاگران فیلم شود. همه اینها مواردی است که میتواند نقطه امیدی برای نجات فیلم تلقی شود چون تماشاگران تخصصیتر چندان حالی بابهشت تبهکاران نکردهاند وازتماشاگران عام که نسبت به انتخاب فیلم سختگیرترند، چه انتظاری میرود. میدانیم مسعود جعفری جوزانی کارگران دقیق و سختکوشی است و فیلمهای نمره یکی را هم تاکنون روانه سینمای ایران کرده اما انگار در بهشت تبهکاران همچون مسعود کیمیایی که سال گذشته با فیلم خائنکشی نتوانست انتظارات را برآورده کند، دچار نوعی دلزدگی از فیلم شده است.با یک نگاه منصفانهتر متوجه میشویم که فیلم بهشت تبهکاران در عین حال امضای جعفری جوزانی را همچنان به دنبال دارد و دستکم این مهم در طراحی صحنه و لباس، فیلمبرداری و بازیگری مشهود است.فیلم بهشت تبهکاران علیرغم مشکلی که در روایت و ساختار فیلمنامه دارد که اگر میشد آن را مرتفع کرد حتما همتراز با در مسیر تندباد یا شیرسنگی یک فیلم ارزشمند باقی میماند اما اکنون همه هم و غمش ارائه شدن به هوای جلب توجه تماشاگران است که همان مشکلات عمده مانع از تحقق چنین آرمانی میشود و انگار فیلم زمین خورده باشد و برای برخاستناش نیازمند تجدیدنظر است و این دیگر تصمیم فیلمساز و تهیهکننده است که چطور بخواهند نسخه نهاییاش را برای ارائه آماده کنند. هزینه زیادی صرف ساخت و پرداخت آن شده است. میدانیم ساخت و ساز دکورها و انتخاب اشیای لازم و خودروهای قدیمی و دوخت و دوز لباسها هم هزینهبر است و هم نیازمند پژوهش گسترده که سر سازگاری با واقعیت هفتاد و چند ساله داشته باشد؛ اما در اینجا هم ایرادهایی دیده میشود مثل دستگاه ضبط و شنود که از جعفری و آن زن پولدار صدایی درخلوتشان گرفته شده و اینکه در ۱۳۲۹ چنین امکانی فراهم بوده، شاید با باور حقیقی همراه نشود.به هر حال مکانها در دو شهر آبادان و تهران طراحی شده و ایجاد فصلهایی متناسب با جغرافیا چندان نیز کار سهل و راحتی نیست و اینکه اتفاقات باید در چندین مکان متفاوت روی دهد، خواه ناخواه این انتخابها را سخت وپیچیده میکندودرنهایت کارگردان کامیاب است ومیتواند درحدانتظار مقابل دوربین آنچه باید رامهیا کند.فیلمبرداری نیز از عناصر برجسته سینمایی این فیلم است که با نماهای متنوع و متعدد کارگردان فیلمبردار را در شکار قابهای بهتر مشتاق نگه داشته است و ما مدام از اینجا به آنجا با تفکیک قابهای درست همراه میشویم و در دل تصاویر نورپردازیها و زاویه دیدهای راستین توجه ما را به عمق لحظات جلب میکند. بنابراین همچنان حضور کارگردان محسوس است و با حوصله و تامل به دنبال ارتباط با تصاویرش برآمده اما اگر گسستی هم هست به ناچار دلیلش همان چندسویه شدن داستان کلی اثر است که نگاه بهتری را برای دقیق شدن به آن فراهم نکرده است.اما بازیگران شاید برگ برنده این کار باشند چون نامها به اندازه کافی برای ورود به سالن سینما وسوسهانگیز است و ما به سختی میتوانیم بیخیال ندیدن این آدمها مقابل دوربین شویم؛ هر چند که شاید اینان بازی چشمگیری را نسبت به پیشینهشان ارائه نکرده باشند. میدانیم نام امیرحسین آرمان، حسام منظور، بهنام تشکر، هومن برقنورد، رضا یزدانی، رضا شفیعیجم، حمید گودرزی، لادن مستوفی، پژمان بازغی و...هریک به نوعی جاذبه وفریبندگی لازم را برای جورکردن تماشاگران دارند.