این راهبرد، انحصاری کردن نقش نتانیاهو در رقم خوردن شکست اخیر و متعاقبا، معطوفسازی تبعات این شکست عظیم بر وضعیت سیاسی وی و کابینه ائتلافی رژیم اشغالگر قدس است. این درحالی است که تبعات جنگ غزه به اندازهای وسیع و عمیق است که نه تنها برداشت عمومی از ماهیت و عملکرد رژیمصهیونیستی بلکه آینده این رژیم نامشروع، حامیان و مهره های آن را دچار دگردیسی فزایندهای (به سوی سقوط و اضمحلال) خواهد کرد. درخصوص آینده نبرد غزه و اثراتی که این جنگ در سطح منطقه و جهان خواهد داشت و تغییراتی که بر باورها و پارادایمهای حاکم بر جهان خواهد گذاشت،مطالب فراوانی گفته شده است. نوام چامسکی، اندیشمند و فیلسوف آمریکایی درخصوص تغییر رویکرد شهروندان آمریکایی در قبال رژیم اشغالگر قدس میگوید: «تغییری بزرگ در نسل جدید مردم آمریکا در قبال اسرائیل رخ داده است. رویکرد حمایتی قبلی از اسرائیل ممکن است در آینده کاملامتفاوت شود. با تغییری که بین نسل جوان، دانشجویان و «نسلz» رخ داده، امروزه حمایت مردم آمریکا ازاسرائیل کاسته شده و به نفع فلسطینیان است. گذشته بیشتر بدنه حمایتی ازاسرائیل توسط لیبرال - دموکراتها بوده است اما این روند تغییرکرده است.»
مواضع اخیر چامسکی بیانگر عمق فاجعهای است که رژیم اشغالگر قدس و لابیهای غربی- صهیونیستی در آمریکا و اروپا با آن مواجه هستند. حمایت مطلق از جنایات رژیم کودککش صهیونیستی، خروجی الگوواره لیبرال-دموکراسی و مناسبات تعریف شده در ذیل این چارچوب مفهومی-عملیاتی تلقی میشود. به عبارت بهتر، صاحبان آشکار و پنهان قدرت در آمریکا و برخی کشورهای اروپایی تلاش کردهاند حمایت از صهیونیسم را تبدیل به یک خط قرمز فکری - اعتقادی در غرب کرده و اندیشههای لیبرالیستی و حتی محافظه کارانه را در مسیر تثبیت جایگاه صهیونیسم در نظام بینالملل هدایت کنند. بیدلیل نیست که جمهوریخواهان و دموکراتهای آمریکا خود را حامی مطلق آن رژیم نامشروع قلمداد کرده و در اعطای مزایای فراقانونی و غیرطبیعی به این رژیم از یکدیگر سبقت میگیرند.
اما نکته مهمتر بهنوع مواجهه نسلجدید آمریکا و اروپا بهاین الگواره راهبردی- فکری بازمیگردد. قطعا عملیات «طوفانالاقصی» و تبعات آن، نقطهعطفی در انگارههای جهانی محسوب میشود. از آنجا که نبرد غزه برای نخستینبار شکاف نسل جدید و قدیم غرب در شناسایی و پذیرش سلطه صهیونیسم را به نمایش گذاشت؛ پیام نظرسنجیها و آیندهپژوهیهای صورت گرفته درقبال رژیمصهیونیستی و مناقشه فلسطین مشخص است: «تغییر نسلی و گذشت زمان، گفتمان صهیونیسم و همه مشتقات و متعلقات انتزاعی و مصداقی آن را به قهقرا خواهد راند». درچنین شرایطی جریانات غربی ناگزیر به انتخاب یکی از دو گزینه محتمل، هستند؛هم افزایی با نسل جدید و پذیرش پایان صهیونیسم به مثابه یک حقیقت اجتنابناپذیر در عرصه حکمرانی داخلی و بین الملل یا اصرار بر تقابل با افکار عمومی و سقوط و تباهی همزمان با صهونیستها.گزینه سومی در این معادله برای حکمرانان غربی قابل تصور نخواهد بود.