هر روز وساعتی که از عملیات زمینی رژیم اشغالگر قدس در غزه سپری می‌شود، شدت و درجه استیصال میدانی و فرامتنی واشنگتن و تل‌آویو در این آوردگاه افزایش پیدا می‌کند. صورت‌مسأله مشخص است. طی روزهای اخیر نظرسنجی‌های قابل‌تاملی در آمریکا منتشر می‌شود که حکایت ازعدم تحقق پیش‌فرض‌ها و محاسبات مشترک صورت‌گرفته توسط کاخ‌سفید و رژیم اشغالگر قدس است.
کد خبر: ۱۴۳۲۰۷۸
نویسنده محمد علیزاده - گروه بین‌الملل
 
تازه‌ترین نظرسنجی رویترز/ ایپسوس نشان‌دهنده کاهش شدید حمایت از رژیم اشغالگر قدس در آمریکاست. رمزگشایی از این نظرسنجی چندان دشوار به نظر نمی‌رسد: گذشت زمان نه‌تنها به عاملی تسریع‌کننده در ارتقای محبوبیت صهیونیست‌ها در بین شهروندان آمریکایی تبدیل نشده، بلکه آنها را به‌عنوان بازیگرانی کودک‌کش، هزینه‌ساز (برای امنیت ملی آمریکا) و ناتوان در برابر مقاومت به افکارعمومی این کشور معرفی کرده است. 
     
آمریکا قدرت بازی‌سازی را از دست داده است 
نکته دیگر این‌که ۶۸ درصد افراد خواستار آتش‌بس در غزه و مذاکره با حماس هستند. در رأی‌دهندگان به حزب دموکرات این رقم معادل سه‌چهارم یا ۷۵ درصد است؛ اما جالب توجه این‌ که حتی نیمی از رأی‌دهندگان به حزب جمهوریخواه نیز از این مطالبه حمایت می‌کنند. فراموش نکنیم که در روزهای ابتدایی جنگ غزه، اکثر شهروندان آمریکایی تحت تاثیر تبلیغات وسیع رسانه‌های غربی ــ صهیونیستی حامی جنایات و نسل‌کشی تل‌آویو در نوار غزه بودند، اما اکنون با فرسایشی شدن نبرد و عدم دستیابی رژیم اشغالگر قدس به هدف اصلی اعلامی خود (نابودی حماس)، نگاه واقع‌گرایانه نسبت به تحولات منطقه جایگزین نگاه کاذب اولیه در قبال پرونده جنگ غزه شده است. 
     
حمله به خطوط قرمز آمریکا و رژیم‌صهیونیستی 
رویگردانی افکارعمومی آمریکا از رژیم اشغالگر قدس همواره خط قرمز وزارت خارجه آمریکا محسوب شده است. یکی از ماموریت‌های تعریف‌شده در وزارت‌خارجه آمریکا درعرصه دیپلماسی‌عمومی، تصویرسازی مطلوب ازموجودیت رژیم‌صهیونیستی و توجیه جنایات آن در قالب دفاع مشروع بوده است؛ اما نظرسنجی‌های اخیر به‌وضوح نشان می‌دهد که این روایتگری از سوی افکارعمومی آمریکا پس زده شده است. بازنده این معادله، صرفا بایدن و نتانیاهو نیستند، بلکه ساختارهای آشکار و پنهان قدرت در تل‌آویو و واشنگتن برای نخستین بار طی دهه‌های اخیر در مقابل پدیده‌ای بی‌سابقه و غیرقابل‌ترمیم قرار گرفته‌اند. قطعا مدیریت این صحنه از عهده نهادهای حاکمیتی آمریکا و حتی شبکه رسانه‌ای گسترده‌ای که وابسته به لابی صهیونیسم است خارج بوده و گذشت زمان نیز صرفا در استمرار این روند تاثیری معکوس (به ضرر دشمنان مقاومت) خواهد داشت. این موضوع در بخش دیگری از نظرسنجی رویترز به گونه‌ای آشکار منعکس شده است، جایی که تنها ۳۲درصد معتقدند که آمریکا باید از اسرائیل حمایت کند. رقمی که در نظرسنجی قبلی رویترز/ ایپسوس معادل ۴۱ درصد بوده است. نکته جالب توجه این‌که ۳۹ درصد نیز خواهان آنند که آمریکا بی‌طرفانه به‌عنوان میانجی وارد عمل شود که افزایش ۱۲درصدی نسبت به قبل را نشان می‌دهد. به عبارت بهتر، شهروندان آمریکایی نقش‌آفرینی سیاستمداران دموکرات و جمهوریخواه در زمین رژیم‌صهیونیستی را نفی کرده و خواستار تغییر استراتژی، و نه صرفا تغییر تاکتیک کاخ‌سفید و پنتاگون، در قبال رژیم اشغالگر قدس هستند. انتشار این نظرسنجی و موارد مشابه، زنگ خطر را شدیدا در آشیانه صهیونیست‌ها و کاخ‌سفید به‌صدا‌درآورده‌است.
     
شکست کاخ‌سفید در دو میدان 
تاکنون بارها از سیاست خلق گره‌های کور راهبردی درنظام بین‌الملل به‌وسیله دولت آمریکا پرده برداشته شده است. راهبردنویسانی مانند هنری کیسینجر و برژینسکی در قرن بیستم مدعی بودند حفظ هژمونی آمریکا در نظام بین‌الملل در گروی کاهش نسبی قدرت رقبای بالقوه و بالفعل آن است. آنها اصلی‌ترین راه تحقق موضوع را خلق تنش‌های مزمن امنیتی، گره‌های کور ژئوپلیتیک و منازعات مستمر در حوزه پیرامونی آن عنوان کردند. بحران‌سازی آمریکا در حیاط‌خلوت روسیه (که به ایجاد جنگ اوکراین منجر شد) و اصرار واشنگتن بر استمرار جنگ غزه در همین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است. صورت‌مسأله مشخص است؛ معادلات جنگ غزه. دراین میان اصرار آمریکا بر استمرار جنگ اوکراین، تمرکز خاص آمریکا و رژیم‌صهیونیستی بر منطقه قفقاز، اقدامات تحریک‌کننده آمریکا در شبه‌جزیره کره و شرق آسیا و حتی تلاش برخی اعضای ناتو برای مداخله نظامی در مناطقی از آفریقا جملگی منبعث از راهبردی فرامتنی و آن، خلق گره‌های کور راهبردی به‌وسیله غرب در نقاط کانونی و مهم جهان است. این گره‌های کور در مناطق حساس و گلوگاه‌هایی رخ می‌دهند که دارای اهمیت ژئوپلیتیک یا ژئواستراتژیک هستند. میان رویکرد آمریکا درمنازعات قفقاز وآنچه این کشور درجنگ اوکراین یامحیط پیرامونی چین و منطقه غرب آسیا دنبال می‌کند، مخرج‌مشترکی راهبردی وجود دارد. زیست غرب در نظام بین‌الملل در سایه بحران‌ها شکل می‌گیرد و هراندازه بحران‌ها عمیق‌ترودنباله‌دار باشد، آمریکاو رژیم‌صهیونیستی بهانه‌های بیشتری برای مداخله‌گرایی در دیگر نقاط جهان می‌یابند. بنابراین، دشمنان ابتدا بحران‌ها را خلق، سپس آن را به گره کور راهبردی جهان مبدل می‌کنند و در نهایت، ناظر بر گرهی که خود ایجاد کرده‌اند به مداخله‌گرایی پیرامون آن ادامه می‌دهند؛ اما سؤال اصلی اینجاست، آیا تدوین، طراحی و حتی پیاده‌سازی منظومه راهبردی به معنای موفقیت آن است؟ قطعا پاسخ این سؤال منفی و یکی از مصادیق آن نیز سیاست خلق گره‌های کور راهبردی به‌وسیله آمریکاست. واقعیت این است، بحران‌های ایجادشده تنها در صورتی می‌توانند برای واشنگتن مفید باشند که هزینه آن نسبت به فایده‌اش در هر دو بعد فرامتنی و متنی بیشتر باشد اما این قاعده دست‌کم در قبال دو جنگ غزه و اوکراین صادق نیست. هر دو جنگ به نقطه آشکارساز شکست تاکتیکی و راهبردی آمریکا دردرک واقعیت‌های جهانی و منطقه‌ای و فراتر از آن تبدیل شده است و حکم اهرم‌هایی برای امتیازگیری بیشتر کشورها، بازیگران و جریان‌های مخالف کاخ‌سفید را درآینده دارند. آمریکا درست مانند جنگ عراق درسال ۲۰۰۳ میلادی بحران خلق کرده، اما باردیگر درایجاد موازنه مثبت میان هزینه‌ها و فواید آن به بن‌بست رسیده است. هرچند به نظر می‌آید عمق فاجعه نسبت به آنچه آمریکا اکنون تصور می‌کند بیشتر خواهد بود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها