واقعیت امر این است که تعریف جنگ غزه به یک محدوده جغرافیایی خاص و متعاقبا تفسیر آن در بستری ژئو پلیتیکی، بدترین خطای محاسباتی و شناختی ممکن در قبال این نبرد تمامعیار محسوب میشود. غزه اکنون نماد «ایمان» است و در مقابل، رژیم اشغالگر قدس و حامیان غربی آن، نماد «استکبار» محسوب میشوند و دوگانه حق و باطل، بهوضوح در منطقه و نظام بینالملل شکل گرفته است. حمایت از حق و مواجهه با باطل، منبعث از فطرت انسانهاست و هر کسی به این اصل مهم انسانی پشت کند یا در قبال آن منفعلانه عمل کند، به صورت خودکار به جزئی از جریان باطل تبدیل میشود. نگریستن به جنگ غزه از منظر منازعه «حق باطل»، قطعا فرامتن میدان نبرد و چارچوب کلی آن را برای همه جهانیان روشن و شفاف میسازد. یکی از برکات مقاومت و استقامت ساکنان مظلوم و بیدفاع غزه در برابر رژیم اشغالگر صهیونیستی، پررنگ شدن این الگوی تحلیلی و توصیفی در میان دیگر ملتهای جهان است. ابراز انزجار ملتهای غیرمسلمان و حتی شهروندان کشورهای غربی از ماهیت غیرمشروع، هویت غیرموجه و جرایم وحشیانه رژیم صهیونیستی در طول تاریخ ۷۵ ساله اشغال فلسطین بیسابقه بوده است. از این رو، مهمترین خدمت به آرمان فلسطین، تثبیت الگوواره «حق باطل» در مناقشه صهیونیستها و ملت مظلوم فلسطین است. نکته دیگر به لزوم بهرهمندی از ظرفیت «وجدانهای بیدار شده» جهت توقف ماشین نسلکشی صهیونیستها در غزه برمیگردد. آخرین آمار رسمی، از شهادت حدود ۱۰هزار فلسطینی در نوار غزه که ۴۰درصد آنها را کودکان تشکیل میدهند، حکایت دارد. این نسلکشی و فاجعه بشری در حالی رخ میدهد که کمیته حقوق بشر و سازمان ملل متحد اساسا اقدامی مؤثر در مقابله با استمرار این روند ضد انسانی صورت نمیدهند. گرچه کمیته حقوق بشر سازمان ملل متحد اذعان میکند بمباران اخیر در اردوگاه جبالیا به سبب سکونت صدها غیرنظامی، میتواند«مصداق جنایت جنگی» تلقی شود! اما بیعملی آنها، از رویکرد کلان سازمانهای پرادعای حقوق بشری در قبال جنایات آشکاری که علیه ساکنان غزه و فلسطین رخ میدهد و استانداردهای دوگانه این مجامع، پرده برمیدارد. در شرایطی که سازمانهای ظاهرا بینالمللی با سکوت و انفعال خودخواسته، مسیر جنایات صهیونیستها را در غزه هموار میسازند، باید ماشین نسلکشی این رژیم، زیر فشار افکار عمومی متوقف شود. دراینجا باید به نقش بیبدیل علمای دینی، اندیشمندان جهانی، شخصیتهای تاثیرگذار علمی و... توجه داشته باشیم. نکته آخر، مربوط به حرکت جمعی نظام بینالملل به دوران پساصهیونیسم است. وقوع عملیات طوفانالاقصی، نقطه گذار به دوران پساصهیونیسم محسوب میشود. ضربهای که به رژیم صهیونیستی وارد شده، جبرانناپذیر است و قطعا حیات نامشروع و غیرقانونی رژیم اشغالگر قدس به دو قسمت قبل و بعد از آن تقسیم میشود. جهانیان خود را برای شناخت نظم نوینی آماده میسازند که در آن، صهیونیسم دیگر وجود خارجی ندارد و متعاقبا حامیان غربی آن نیز قدرت تاثیرگذاری خود بر افکار عمومی و مناسبات بینالمللی را از دست خواهند داد. قطعا در چینش اجزای این منظومه جدید و ترسیم مختصات و جایگاه آن، نیاز به همافزایی جریان مقاومت در منطقه و جهان وجود خواهد داشت. تردیدی نیست که مسیر زیادی برای رسیدن به این نقطه باقی نمانده است.