در تدریس نیز سابقه طولانی دارد و در دانشگاه سوره، شهید بهشتی، شاهد و حوزه علمیه قم تدریس کرده است. او تاریخنگاری را با تألیف کتاب «اسلامگرایی در مصر» آغاز کرد. «جستارهایی در تاریخنگاری معاصر»، دو نظریه تروریسم و فداکاری در ایران، «خاطرات علی امینی»، «دو نظریه انقلاب و تروریسم در ایران» و «کنکاشی در تاریخنگاری معاصر» از دیگر آثار اوست. توکلی در سلسله نشستهای هماندیشی با مدیران ارشد رسانه، با پژوهش در تولید آثار تاریخی را بسیار مهم دانسته و پرداختن به این مهم از سوی دستاندرکاران تولید آثار نمایشی در تلویزیون را در تولیدات گذشته دچار ضعف میداند. او متن مورد استفاده صداوسیما و نظریه رسمی که از این رسانه ترویج شده را حاصل بخش تجارینویسان گروه تاریخنگاری ارزیابی میکند. وی همچنین پرداختن به «سینمای استراتژیک تاریخی» را مبحثی مغفولمانده میداند. خصوصا که معتقد است، جامعه با طیف گستردهای از شبهات روبهرو است و امروز کشور ما در بهار شبهات است. شبهاتی در حوزه اسلام، ادبیات ضدتشیع، ادبیات ضدایران و ضدانقلاب اسلامی، اسنادی مبنی بر تجزیه ایران و... در ادامه مشروح نظرات او را مرور میکنیم.
ظهور جعلیات در فقدان اعتبار برای پژوهش
به عنوان یک معلم تاریخ، کاملا برایم مشخص شده است که باید در صداوسیما توجه ویژهای نسبت به مسائل تاریخی اتفاق بیفتد، مسأله بر سر فقدان اعتبار برای پژوهش است؛ البته اعتبار نه به معنای بودجه و اهمیت قائل شدن برای پژوهش. سالها در دانشگاه سوره تدریس کردهام و با دانشکدههای هنر هم ارتباط آموزشی داشتهام، میزان ورود این عزیزان به مطالعات تاریخی یا سیاسی را هم تجربه کردم؛ براساس شناختی که از بعضی دوستان تهیهکننده یا کارگردان داشتم، واقعیت این است عملا ورود پژوهشی برای کسانی که میخواستد کار هنری یا تاریخی بسازند، مقدور نبود و درنتیجه اغلب دوستان سراغ عنصر تخیل میرفتند و به همین دلیل ناچار بودند خودشان تاریخسازی کنند تا به اثرشان جذابیت دهند. در حالی که در بطن تاریخ هر دورهای، آنقدر عناصر جذاب وجود دارد که دیگر نیازی به تاریخسازی نیست. مثلا در مورد سریال «خاتون» سازندگان در داستان یک سازمان و تشکیلات ساختند که در عالم واقع به هیچ وجه وجود ندارد! یا یک سری اعدام برای افسران ارتش تعریف کردهاند، مثلا فرمانده سپاه ایران در گیلان را متفقین تیرباران میکنند در حالی که اصلا همچین اتفاقی صحت ندارد و مقاومتی اصلا نداریم؛ البته در جنوب، نیروی دریایی ایران دو تا ناوچه داشت که آن هم چون انگلیسیها نمیخواستند ما در جنوب نیروی دریایی داشته باشیم، نابودش کردند. از زمان شاهعباس که پای انگلیسیها به منطقه باز شد، بهشدت توجه داشتند که ما هیچ نیرویی در منطقه نداشته باشیم. نه به نادر اجازه دادند، نه به ناصرالدینشاه و حتی رضاخان. همان دو تا کشتی به نامهای «ببر» و «میکلانژ» را نابود کردند. غلامعلی بایندر، دریادار و فرمانده برجسته نیروی دریایی ایران که بهرغم عقبنشینی ارتش ایران در آغاز یورش متفقین، دلیرانه در برابر نیروهای مهاجم انگلیسی در خرمشهر ایستادگی کرد و سرانجام به شهادت رسید را هم کشتند و خودشان هم برایش مراسم گرفتند و...حالا ما آمدیم برای این اثر تصویری با تاریخسازی، یک جریان مقاومت خیلی جدی تعریف کردهایم، بعد این را چسباندیم به رابین هود! و... همینطور بسیاری از تاریخسازیهای دیگری که متاسفانه اتفاق افتاده، چون پژوهش نکردهایم و کتابهای متعدد نخواندهایم.
ناخنک زدنها تبدیل به حافظه تاریخی میشود
یکی از مؤسسات رسمی کشور فیلمی در مورد سیدجمال ساخته بود؛ از من خواستند فیلم را با حضور محقق اثر ببینم. از نظر من یک کاریکاتور ساخته شده بود! از کتابهایی که خواندهاند پرسیدم. فقط از دو کتاب آقایان محیط طباطبایی و خسروشاهی اسم بردند. گفتم: بقیه چی؟ مثلا اینکه اسماعیل رائین، نویسنده کتاب سه جلدی «فراموشخانه و فراماسونری» گفته ایشان ماسون بوده تا مثلا اسناد مربوط به مخالفت ایشان با تشکیلات ماسونی و ... خلاصه وقایع فراوانی این وسط وجود دارد. این دوست عزیز میگفت: میخواستم فقط یک ناخنک بزنم. گفتم: شما داری ناخنک میزنی، ولی این ناخنک میخواهد تبدیل به حافظه تاریخی شود. لذا خواهش دارم به بحث پژوهش توجه بسیار شود. به اضافه اینکه بیتعارف بگویم، پژوهشگر کارگر مجانی کارگردان نیست. اولین مسأله این است که ما از ظرفیت پژوهشی موجود در کشور استفاده کنیم. این فقط در حوزه معاصر نیست. مثلا ما از ائمه(ع) چقدر حافظه تاریخی داریم؟ بسیار بسیار محدود است چون معمولا عبارات مشهوری را دوستان طلبه و روحانی گفتهاند و همان منعکس شده است. آیا گفتهایم که قطب الدین راوندی در کتاب «الخرائج و الجرائح» ۳۳۰ روایت راجع به امام هادی(ع) آورده، کل حافظهما از امام هادی(ع) یا امام صادق(ع) در حد سه چهار روایت است. البته به عنوان پژوهشگران این عرصه، ما هم مقصریم؛حوزه هم مقصر است. طی این ۴۰سال حرف جدید نزدهایم. هر چه هم خواهش میکنیم، نمیشود! نمیدانم چرا؟
اولویت دادن به دانشنامههای راهبردی
یادم هست وقتی کتاب «دایرةالمعارف مصور تاریخ فلسطین» نوشته آقای طارق سویدان را ترجمه و آماده چاپ کردم، آن زمان حدود پنج تومان هزینه داشت؛ هر چه به این در و آن در زدیم، نشد. همان موقع برای فیلم خیالی و داستانی و دروغین «پرچمهای قلعه کاوه» یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان سازمان تبلیغات خرج کرد. وقتی به دوستان گفتیم این فیلم اشکال دارد و ضد قرآن است، از من خواستند به هیچ وجه در این باره نقدی ننویسم، البته همان موقع نقدی نوشتم باعنوان «قرآنی در قلعه نوری زاد»، این که چطور یک قرآن هر جا میرود، آتش راه میاندازد و... خلاصه چون پژوهش نمیشود نگاه غیرواقعی تحمیل میشود و این در عرصههای مختلف متأسفانه وجود دارد. در برخی آثار دوستان همان یکی دو کتاب مسعود بهنود یا کتابهای باقر عاقلی را خواندهاند و رضاخان را براساس نوشته باقرعاقلی ترسیم کردهاند. مکررا هم به عزیزان گوشزد کردم اما توجه نکردند. در دوره تاریخ معاصر رضاخان شاید نزدیکترین شخصیت به مفهوم طاغوت در قرآن است. ازهرجهت بخواهید راجع به طاغوت تعریف دهید، رضاخان به آن نزدیک است اما چرا رضاخان در دست فرصتطلبان تبدیل به قهرمان شد؟ بخشی به دلیل آثاری است که نوشته شد و البته بخشی هم از عدم اهتمام نظام به مباحث تاریخی است.
تجاری نویسان تاریخ نگار
واقعا نظام به مباحث تاریخی وپرورش نیرو اهتمام نکرد. (امثال ما هم که آمدیم، از سراتفاق بود. منتها چون این خلأ را حس کردیم، ماندیم.) برای همین شاهدیم که صداوسیما در گذشته و سینمای ما تصویری که از رضاخان نشان داد از پنجره خانه یک نویسنده بود یا از کتابهای سیدضیاء تا بختیار. لذا شما میبینید رضاخان شیک، تمیز و قانونمند است. البته قدری هم عصبانی است و ممکن است گاهی یک پدرسوختهای هم به کسی بگوید. نتیجه اینکه رضاخان آرام آرام در بستر خودمان تطهیر شد. یادداشتی دارم بر کتاب «یادداشتهای اسدا...علم» دراوایل دهه ۷۰، آن موقع گفتم هر کسی میخواهد تاریخ ایران و باطن پهلویها را بفهمد، باید عَلَم را ببیند؛ حقایق فراوانی که ما میخواستیم با انقلاب اسلامی ثابت کنیم، علم با یادداشتهایش ثابت کرده. واقعا چرا طی این مدت نپرداختیم و اصلا توجه نکردهایم؟ تقریبا تمام مسائلی که میخواهید برای پهلویها ثابت کنید،عَلَم دربارهاش گفته؛ از نوع روابطش با اسرائیل وآمریکا، معارضه آمریکاییها و انگلیسیها با مسأله پیشرفت صنعتی ایران، تلاشی که جهت جلوگیری از صنعتی شدن کشور داشتند،غارتگری هایشان،جاهایی که خود محمدرضا اقرار دارد و... ما سراغ اینها نرفتهایم. در کتاب «سبک شناسی»۱۱جریان تاریخنگاری را توضیح دادهام؛ از خود پهلویها، آمریکاییها و انگلیسیها؛ البته شخصیتهای سیاسیشان مثل کارتر و برژنسکی و بعد جداشدگان از پهلویها مثل فردوست وثریا و کسانی که از داخل آمدند گزارش کردند، همچنین ملیگرایان، چپگراها،اسلامگراها و به اصطلاح تجاری نویسان، محققان خارجی و...
مخلوطی از داستان و تاریخ!
متن مورد استفاده پلتفرمها و نظریه رسمی که ترویج میکنند، متعلق به بخش تجارینویسان این گروه تاریخنگاری است. این تجارینویسها عمدتا نویسندگان دوره پهلوی در دستگاههای فرهنگی بودند که بعد از انقلاب تحول پیدا کردند. طیفی از تاریخنگاری ما با داستاننویسی همراه بوده و داستان و تاریخ در این بدنه تاریخنگاری تجاری ما مخلوط است، مرحوم ذبیحا... منصوری اینگونه بود. مثلا کتاب «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» ایشان را چند بار خواندهام و در نوجوانی تقریبا حفظ بودم؛ سالها گشتم ببینم این متن چیست که ایشان نسبت داده است، رسیدم به ترجمه مقاله محمد مونتگمری وات در کتاب «تاریخ اسلام کمبریج». چون ذهن منصوری داستاننویس است، در ذهنیت داستاننویسی خیلی چیزها را به متن اضافه میکند، هر چیزی که آن طرفیها گفتند و ایشان شنیده را آورده است. در تاریخنگاری معاصر هم این مسأله را داریم. در آموزش و پرورش موقعی که گروه تاریخ بودیم، یک روز در جلسهای که با معلمها داشتیم، یکی از آنها که معلم قدیمی تاریخ بود، گفت که چرا منابع اصلی تاریخی را در کتاب درسی نیاوردید؟ خیلی استقبال کردیم؛ پرسیدم منابع اصلی و معتبر شما در تاریخنگاری چیست؟ از «پدر و پسر» آقای طلوعی اسم برد. گفتم آن کتاب، داستان تاریخی نیست، خیال است. آقای طلوعی، نماینده مجلس دوره پهلوی است. هر آن چیزی که از پهلویها میشناسد و میداند، خصوصا مواردی که پهلویها دوست داشتند را مطرح کرده است. نمونه دیگر بیتوجهی به پژوهش در جریان ساخت سریال «روشنتر از خاموشی» اتفاق افتاد که با موضوع «ملاصدرا» ساخته شد. یکی از منابع خیلی جدی این اثر درخصوص موضوع دعوای اسپینوزا و ملاصدرا بود که جزو خیالات آقای ذبیحا... منصوری است یا استفاده از داستان ملاصدرای دیگری که به نام هانری کربن نوشته شده، درحالی که او گفته اصلا روحم از این کتاب که نوشته شد، خبر ندارد. در واقع منصوری یک متنی پیدا کرد، ترجمه کرد و شد کتاب «ملاصدرای هانری کربن». بخش اعظم سریال «مدار صفر درجه» نیز براساس نوشتههای ذبیحا... منصوری است!
سینمای استراتژیک تاریخی
یک بحثی هم که بدنه فرهنگی نظام به آن توجه نداشته (البته اتفاقات خوبی هم رقم خورده است) پرداختن به «سینمای استراتژیک تاریخی» است. علتش هم این است که شاید فکر میکنیم سوژه نداریم! وقتی آمریکاییها فیلم «۳۰۰» را ساختند، تلاشی شد برای اینکه مثلا تصویر ایران را تخریب کنند. جالب این است که دقیقا همین تصویر ۳۰۰، داستان «قلعه کرمانج» در زمان شاه اسماعیل است. بعد از شکست جنگ چالدران، عثمانیها میخواستند به ایران حمله کنند، ولی ایران نمیخواست وارد جنگ شود؛ لذا حمله کردند به قلعه کرمانج. ۳۰۰ سرباز ایرانی در آنجا مقاومت کردند و تا آخرین نفر کشته شدند. شاه اسماعیل چون میدانست توان جنگیدن با عثمانیها را ندارد، وارد جنگ جدیدی نشد. آنها از یک توهم و داستان خیالی تاریخی، یک موج اینچنینی درست کردند و ما از یک واقعیتی که خودمان داریم، اصلا خبر نداریم! البته گاهی سینمای استراتژیک ما، حرکتهای بسیار خوبی داشته؛ مثلا سریال «حضرت یوسف» که در کشورهای عربی پخش شد، مثلا در لبنان دیدم یکی از این روزنامههای مخالف ایران نوشته بود: «تهاجم فرهنگی ایران به کشورهای عربی و مسلمان با فیلم یوسف پیامبر» رسما از آن به عنوان تهاجم فرهنگی یاد کردند.
بیتوجهی به گلوگاههای تاریخ
جنگ چالدران نیز یکیازجدیترین حوزههای مهم تاریخی ماست که سلطان سلیم عثمانی گفت شما باید تاج شاهی را از «مذهب رفضه» بدهید و از آن دست بکشید. همین اتفاق برای مجارستان افتاد. عثمانیها حمله کردند و دو روزه مجارستان را گرفتند. مصر را هم ۲۴ساعته گرفتند اما شاهاسماعیل، جوان ۲۶ساله مقاومت وحشتناکی کرد. تمام مسیر را آتش زد و به اصطلاح استراتژی سرزمین سوخته ایجاد کرد و اجازه نداد ۲۵۰نیروی مسلحی که با توپ و تفنگ آمده بودند، به سربازانی که چماق و شمشیر یا تیرکمان داشتند، دسترسی پیدا کنند. با اینکه شاهاسماعیل در جنگ شکستخورد ولی ببینید چقدر جریان تاریخنگاری اروپایی ما به شاهاسماعیل حمله میکند. ازهمه اینها مهمتر، خود شاهاسماعیل است که درست به آن پرداختهنشده است.
روح جامعه را به تاریخ دیگران گره نزنیم
متاسفانه روح جامعه ایران در فضای تاریخی با تاریخ کره یا با تشکیل سلطنت انگلستان گره خورده است. بچههایمان همه جومونگ را میشناسند. حاضرم ۱۰ بار وضو بگیرم، دست روی قرآن بگذارم که وا... شاه اسماعیل از جومونگ، مختار و دیگران هم شجاعتر است و هم زندگیاش اکشنتر است. زمانی که پسربچهای که ۸-۷ ساله بود، پدر و جدش را کشتند. مجبور شدند او را به جنگل برده و پنهانی آموزش دهند. از ترس جانش مجبور بود بالای درختها زندگی کند. آنقدر ورزیده و شجاع بود که در نوجوانی قیام کرد. هویت جامعه ایران به شاه اسماعیل است، آن هم در سن ۱۲ تا ۲۵ سالگی او؛ ایران بزرگی که همه آرزویش را داریم (چه ایران فرهنگی، چه ایران جغرافیایی) ساخته دست همین جوان ۲۵ ساله است. ایشان شهر به شهر ایران را رفته که بتواند تمام این مناطق را متحد کند. نمیدانید چه حجم عظیمی هجمه در مدارس و دانشگاهها علیه شاه اسماعیل وجود دارد؟ حتی در کتاب درسی ما! سال ۸۵ که به آموزش و پرورش رفتم، یکی از کارهایی که خوشبختانه توانستیم یک مقدار پاک کنیم، صفویستیزی وحشتناکی بود که در کتابها میدیدم. اصلا در کتابهای درسی ما شاید تا همین هفت - هشت سال قبل، از صفویه هیچ اثری از تشیع در ایران تعریف نشده بود! صفحه ورود اسلام به ایران صرفا با تصویر یک عرب سیاه با شتری در بیابان نشان داده میشد.
الگوسازی انقلابی در فضای استراتژیک
در این فضای استراتژیک، الگوسازیهای گستردهای میتواند صورت بگیرد، البته بخش زیادی صورت گرفته و جای تشکر دارد ولی همچنان استعدادها و فرصتهای گستردهای مغفول مانده است. شهید مطهری یکی از آنهاست. شهید مطهری بهعنوان قوه عاقله انقلاب اسلامی و کسی است که در پشت جریان انقلاب، امام هیچ تصمیمی را بدون نظر او نگرفت. فوقالعاده زندگی پرهیجانی دارد. بهرغم اینکه زندگیاش مثل اروندرود، ظاهری آرام دارد. مثلا یک گروه ناشناختهای مثل «فرقان» را ایشان شناسایی کرده و حتی در بین آنها دو، سه نفوذی داشت؛ برای همین به محض اینکه جزوه «اکبر گودرزی» بیرون میآید، پاسخش را در کتاب«علل گرایش به مادیگری» مینویسد. اصلا ماجرای ترور ایشان سال ۵۸ نیست. سال ۵۶ «حمید نیکنام» به نمایندگی از گروه فرقان، ایشان را از طریق دکتر غفاری تهدید کرد. میگوید شما بروید آن مقدمه منافقتان را از کتاب دربیاورید، یا ما شما را مجازات میکنیم. کتابهای«حق و باطل» و «خدمات متقابل اسلام و ایران» ایشان مملو از داستانهای عجیب و غریب و شنیدنی و جذاب است. یا مناظره مکتوبش با آقای «مهدویزنجانی» که در هفتمین مقاله، زنجانی طاقت نمیآورد و سکته میکند. یا مثلا زندگی شهیدانی چون اندرزگو و صیادشیرازی که میتوانند مقوم تعالی فکری در ایران، مقوم تعالی حماسی و تعالی وطنخواهی و مقاومت در کشور شوند.
توجه ویژه به مسائل ۵۰۰ سال گذشته
بحث مهم دیگر این است که ما نظام مسائل در ایران را طی ۵۰۰-۴۰۰ سال گذشته طبقهبندی کردهایم. مسائل فراوانی داشتیم و داریم که همه ظرفیت برنامهسازی دارد: نظام مسائل جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامیگری یا به عبارتی مقوله امنیت. بهعنوان مثال در بحث نظام مسائل اقتصاد، «چارلز عیسوی»، اقتصاددان و مورخ خاورمیانه میگوید: «معیار پول دنیا سه چیز بود: طلای آمریکا، ادویه شرق دور و ابریشم ایران.» ابریشم ایران کی از بین رفت؟ همه اقرار دارند ۲۳ هزار عدل ابریشم از کاشان همهساله صادر میشد. یا مثلا پروژهای شنیدهایم تحت عنوان «قرارداد تنباکو»، بعد از آن افول اقتصادی که در ایران اتفاق افتاد به خاطر چی بود؟ انگلیسیها بیسر و صدا برای تأمین هزینه جنگ در هندوستان در ایران مسأله خرید تریاک را رواج دادند. این بار سراغ قرارداد و مذاکره نرفتند، فقط شرکت ساسان، زیگلر و یک سری شرکتهای داخلی وابسته به اینها شروع به خرید تریاک به چند برابر قیمت کردند. یعنی ما از تولید سالانه مثلا ۳۰۰ جعبه قابل حمل در کشتی تریاک، رسیدیم به ۵۰۰۰ جعبه! از یزد، گیلان و مازندران و... در همه این مناطق میبینید که مزارع تولید ابریشم و توت از بین رفت و تبدیل شد به مرکز تولید تریاک! «جنگ تریاک» هم که در چین بهراه افتاد، بخشی به خاطر تصرف و بازگشایی همین بازار بود که ما آن طرفش را شنیدیم، ولی این طرفش را مطلع نشدیم. این ماجرا باعث شد بخش وسیعی از اقتصاد ما رفت به این سمت. همچنین صنایع فراوانی در ایران وجود داشته. ما در منطقه صادرکننده اسلحه انفرادی، انواع لباس و پارچههای مخملی و... بودیم؛ همه اینها از بین رفت بدون اینکه از چرایی آن با خبر شویم! در یک روند تاریخی مختصر، همین قدر بگوییم که امروز اگر شاهعباس، شاهاسماعیل، مرحوم عباسمیرزا یا امیرکبیر بودند، همان کاری را میکردند که آقای خامنهای و نظام انجام میدهد. آن سوالی که عباسمیرزا از آن افسر روسی در جنگ پرسید که: «اجنبی، تو چه داری که من ندارم؟ من خدا دارم، پیغمبر(ص)دارم، امام حسین(ع) دارم، اباالفضل(ع) دارم؛ تو چه داری که من ندارم؟» چرا بعضی از این مخالفان جمهوری اسلامی و بعضی از چهرههای فرهنگی رژیم پهلوی، مثلا آدمی چون «اردشیر زاهدی» که در ایران از او آمریکاییتر نداریم، برمیگردد؟(چون مقوله وطن برایشان مهم بود) چرا امثال زاهدی و اعتمادیان برمیگردند ولی ما نتوانستیم بچههایمان را قانع کنیم؟! در حالی که باید کاری کنیم که مردم بپرسند اجنبی تو چه داری که من ندارم؟! بخشی به خاطر این است که حرفهایمان را نزدهایم. نگوییم، نمیشنوند.
بازخوانی درست تاریخ
باید از روزی بگوییم که در برابر سپاه عثمانی مستأصل شدیم، چون توپ نداشتیم؛ عالیترین ناموس ما را دزدیدند و بردند. هر روز خبر میدادند به پادشاه بدبخت که همسرش در اختیار که است! سلطان سلیم رفتار داعشی با ما کرد! دردورههای بعد هم وضع چنین بود. باید برای بچههایمان بگوییم که ما روزگاری نداشتیم و پدرانمان چه بدبختیهایی کشیدند. در حوزه اقتصاد، موضوع آب، مبحث تجارت خارجی یا مسأله مواد مخدر موضوعیت دارد. در حوزه فرهنگ، افتوخیزی که در حوزه نگارش تاریخی و ادبی داشتیم و داریم، اینها هر کدام میتواند موضوع جذاب قابل طرح در جامعه باشد. البته توقع نداشته باشیم یک حرف را همه بشنوند. آن بخش حساس و خاص جامعه که بشنود، بقیه جامعه را میتواند آرام آرام با خودش همراه کند. امروز استاد علیرضا قزوه وقتی شعر میخواند، همه لذت میبرند، از میان کسانی که عمیقا شعر ایشان را میفهمند، اگر یک نفر هم از مدل شعر ایشان تبعیت کند و شاگرد مکتب فکری او شود، همان یک نفر بسیار اثرگذار است.
حافظهای بر پایه تاریخنگاری انگلیسی
حافظه تاریخی ما در تجزیه سرزمینی، حافظه ضدروسی است. چون مبتنی بر ادبیات تاریخنگاری انگلیسی است. در اینباره مقاله نوشتهام و بحثی هم از من منتشر شد تحت این عنوان که «چرا چرچیل در ایران بدنام نیست؟!» علیرغم اینکه دو کودتای سنگین علیه ما انجام داد، چرچیل در ایران قهرمان است. همیشه وقتی ذهنمان درگیر تجزیه سرزمینی در ایران میشود، متوجه روسیه میشویم و آن هم جنگهای اول و دوم ایران و روس، قرارداد ترکمنچای... است در حالی که از زمان ضعف دولت صفوی در زمان شاه سلطان حسین که پطر کبیر در روسیه به قدرت رسید، سرزمینمان مورد تجاوز و تعدی قرار گرفت. این منطقهای که روسها در نهایت از ما جدا کردند، چهار بار بین ما و روسها دست به دست شد. در دوره شاه سلطان حسین گرفتند، نادر پس گرفت. بعد از مرگ نادر، دوباره روسها گرفتند، کریمخان پس گرفت. کریمخان که از دنیا رفت، دوباره روسها گرفتند، آقامحمدخان پس گرفت و بعد مرگ آقا محمدخان، دوباره روسها آمدند و... فتحعلی شاه خواست که پس بگیرد اما حریف نشد به علت اینکه همه اروپا آمدند پشت سر این قصه و با روسیه متحد شدند. آن وقت در فضای روشنفکری جامعه ایران، یک تعداد روحانی که آنجا مقاومت کردند را محکوم به شکست مقابل جنگ ایران و روس میکنند که چرا آقایان فتوای جهاد دادند که بروند با روسیه بجنگند! آقا چهار بار این سرزمینها دست به دست شده است.
روایتهای تحریفگر
امروز به خاطر حرف مهندس بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» فکر میکنند انقلاب باعث شروع جنگ شد! من تأسف میخورم از اینکه بزرگی مثل آقای بازرگان تاریخ مملکت خودش را نمیداند. ۲۵ جنگ بزرگ انجام شد، از چالدران به بعد! یعنی هر ۱۶ سال، مادران ما باید پسر بزرگ میکردند برای جنگ. ۲۴ جنگ بزرگ که جنگ ایران و عراق هم در ادامه آنهاست و ۱۸ قرارداد عرضی مرزی که در همه این قراردادها یا ما سرزمین دادیم یا التماس کردیم سرزمین قبلی که گرفتید برایتان کافی باشد و جلوتر نیایید. اسناد وگزارش تاریخیاش موجود است. ما این اطلاعات را به نسل امروز انتقال ندادیم برای همین یقه ما و شما را گرفتهاند که چرا بعد سال ۶۱ جنگ را ادامه دادید! در خصوص شگرد انگلیسیها، ماجرای خزعل هم بازی بیش نبود. انگلیسیها میخواستند جزایر جنوبی نفتخیز را از دست ما دربیاورند و الا خزعل اصلا قیامی علیه رضاخان نکرده بود. در خانهاش خوابیده بود، نیروهای زاهدی رفتند آنجا گرفتنش و ما هم همان حرف را تکرار میکنیم! بنا بود خزعل بشود پادشاه عراق؛ بعد انگلیسیها شرط کردند و گفتند:کسی که میخواهد بر عراق حاکم شود، شیعه اثنی عشری نباشد، تبار ایرانی هم نباید داشته باشد. رفتند پسران شریف حسین را آوردند. وقتی خزعل را برداشتند، بخش وسیعی از مناطق جنوبی ایران بیسر و صدا از دست رفت و کسی هم به آن نپرداخت. امتیاز اروند را از ما گرفتند، قرارداد سعدآباد را بر ما تحمیل کردند و بعد ماجرای درگیریهای دوره محمدرضا و جنگ و... اینها سرمایههایی بود که از دست رفت، بدون اینکه به چگونگی و چرایی بپردازیم.
پرداختن به طیف گسترده شبهات
امروزدر جامعه با طیف گستردهای از شبهات روبهرو هستیم. امروز کشور ما در بهار شبهات است. بهار که میشود، از زمین علف بیرون میزند؛ اگر مانع ایجاد نکنیم، سمپاشی وجین نکنیم، هیچی دستمان را نمیگیرد. بارها گفته ام، کشور در بهار شبهات است. این را هم در چند حوزه تقسیمبندی کرده و درس دادهایم:
شبهات حوزه اسلام:
درخصوص اصل نبوت و اصل وجود خداوند. از شبهه ابن کمونه گرفته تا ادبیاتی که در دوره کفر گفته میشد یا مثلا در دوره امام صادق(ع)، ابن ابی الحجه و دیگران گفتند. ادبیاتی که نسبت به اصل دین معترض بوده است. بحث ادبیات ضد اسلام، علیه پیامبر(ص) و نزول قرآن، علیه شیوه نزول، نوع تدوین، علیه ورود اسلام به سرزمینهای مختلف و... با کتاب دو قرن سکوت عبدالحسین زرینکوب،چه بلایی سر کشور آوردند! هر چند آقای مطهری کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را در پاسخ به آن نوشت ولی متأسفانه خیلی این فضا گسترش پیدا کرد.
ادبیات ضد تشیع:
ادبیاتی علیه امام علی (ع)، حضرت فاطمه(س)، ماجرای فدک، ایمان ابوطالب، قیام حضرت سیدالشهدا (ع) و ... نمونه شبهاتی که علیه امام حسین (ع) گفته شده از داستان ارینب که ساخته و پرداخته ابن قتیبه اموی در سال ۲۳۰ هجری قمری است تا بینتیجه بودن قیام و مسائل مختلفی که علیه عاشورا مطرح شد، مطالبی که آخوندزاده در مکتوبات خودش گفته و ادبیاتی که طی سالهای اخیر علیه امام حسین (ع) از طرف ملیگرایان و سایرین مطرح شده است.
ادبیات ضد ایران:
مثلاً درمسأله تجزیهطلبی از درون،ادبیات کردی که علیه جمهوری اسلامی نوشته میشود، بسیارگسترده است. بروید ببینید حجم پایاننامههایی که دانشگاه سوربن در مورد تجزیه کردستان کار کرده چقدر است. یک بار در ارشاد آمار گرفتم، دیدم ۱۲ درصد کتابهای تاریخی که برای مجوز میآید، کتابهای مربوط به مقوم تجزیه کردستان است. چه کتابهایی که در کردستان ترکیه و عراق نوشته میشود و وارد ایران میشود. همچنین آثاری که در مورد خوزستان نوشته شده است و اشاره به نابرابریهای اجتماعی و لزوم تشکیل جامعهای دارد که مثل کشورهای عربی با نفت خودش بتواند به استقلال و رفاه برسد.
اسنادی مبنی بر تجزیه ایران:
قرارداد سایکس ــ پیکو که توسط یک سرگرد انگلیسی به نام «سِر پِرسی مولسوُرث سایکس» و سروان فرانسوی به نام «جورج پیکو» که کمی جغرافیا بلد بودند، بسته شد. اینها در دمشق نشستند و سرزمینهای منطقه را تقسیم کردند. بعد برنارد لوئیس بر اساس مطالعات گستردهای که در خصوص منطقه داشت، گفت که این جغرافیا وسیع بوده و اشتباه تقسیم شدهاست؛ کشورهایی مثل عراق و ایران باید به چند کشور تقسیم شوند. او نظریه خاورمیانه جدید را مطرح کرد؛ چیزی که بعدها که کاندولیزا رایس، وزیر خارجه آمریکا در کابینه جورج بوش تحت عنوان درد زایمان خاورمیانه جدید مطرح کرد.
شبهات ضد انقلاب اسلامی:
متأسفانه در بحث شبهات ضد انقلاب اسلامی، فقط تتمهاش یعنی مبتذلترینش را که پهلویها آمدند یک چیزهایی گفتند، جدی گرفتیم. شاید ۱۳ سال پیش من در گفتوگویی با مجله رهنما، گفتم سازمان مجاهدین وارد عرصه تاریخنگاری شدهاست. بعدها حضرت آقا فرمودند «سازمان دارد جای شهید و جلاد را عوض میکند.» حتی مریم رجوی در سخنرانی گفت کارهایی که ما در فضای رسانهای کردیم، آن قدر مؤثر بود که رهبر جمهوری اسلامی گفت جای جلاد و شهید عوض شدهاست. لذا ادبیات ضد انقلاب اسلامی مربوط به تودهایها، گروههای چپ، سلطنتطلبها، جریان بهائیت و دیگر مجموعههایی است که با انقلاب اسلامی تعارض دارند. طی دهههای گذشته، به دلیل سرعت وقوع حوادث، به اندازه چند قرن تاریخ ایران، حادثه داریم. به اضافه اینکه یک فرصت بسیار تاریخی برای ما ایجاد شده و آن فرصت انفتاح تاریخی که به وجود آمد. مرحوم مدرس در خواف خاطره نوشت، ۷۰سال بعد یکی پیدایش کرد. مرحوم دکتر مصدق خاطراتش را نوشت، ۳۰ سال بعد چاپ شد. زمانی اسناد فراوانی از تاریخ ایران در محاق ماندهبود الان این فرصت پیدا شده که میتوانیم حرف بزنیم، به همدیگر کمک کنیم و یاریگر هم باشیم تا جامعه و جهان پیرامونمان، حرف ما را بهتر بشنود و صدایمان انعکاس بهتر و بیشتری پیداکند.
... و اما در پرانتز
یکی از مسائلی که بسیار قابل توجه است، آموزش تاریخ در مدارس است. این حرف من شاید خیلی خطرناک باشد. یکی از جدیترین احزابی که علیه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی دارد کار میکند، حزب معلمان تاریخ در کلاس است. چون خودم سالها بودم و با آنها کار کردم. هر متنی بدهیم، معلم تاریخ میگوید این مزخرفاتی است که جمهوری اسلامی نوشته، آن چیزی که من دارم میگویم درست است. این حرفها را به خود ما گفتهاند!