گفت‌وگو با دکتر وحید ضیایی، شاعر، پژوهشگر و مدرس ادبیات خلاق درباره «حافظ»ی که در شیراز مدفون است

«حافظ» شیرازی است یا اصفهانی؟!

در گفت‌و‌گو با «نجیب بارور» شاعر و روزنامه‌نگار افغانستانی، نتایج گسست فرهنگی میان ایران و افغانستان را بررسی کردیم

فارسی‌ستیزی؛ پروژه انگلیسی - آمریکایی

این روزها بحث درباره موضوع افغانستان، در فضای اجتماعی کشور زیاده شده است. موجی از مهاجرستیزی مشکوک در کشور دامن زده می‌شود اما در این میان به اهمیت خطری فرهنگی که امروزه در افغانستان جریان دارد و ایران را نیز تحت‌تأثیر قرار خواهد داد، توجهی نمی‌شود از زمان استقلال افغانستان کلید خورده و امروز روی کار‌آمدن گروه طالبان و فروپاشی حکومت آمریکایی‌ساخته جمهوری درافغانستان، علاوه‌بر مشکلات سیاسی و امنیتی که درمنطقه به وجود آورده باعث تشدید سیاست‌های ضدزبان فارسی دراین کشور ازسوی این گروه که به دنبال ایجاد حکومت یکدست پشتون است، شده است.
کد خبر: ۱۴۲۶۳۱۹
نویسنده آرش شفاعی - شاعر و روزنامه نگار
اگر از لحاظ تاریخی کمی به عقب‌تر بازگردیم، باید گفت که در افغانستان قبل از ورود زبان پشتو به عنوان زبان رسمی، این فارسی بوده که به عنوان تنها زبان رسمی کشور محسوب می‌شده اما در زمان ظاهرشاه به دلیل نفوذ انگلیسی‌ها در سال ۱۹۳۶ زبان پشتو برای نخستین بار به عنوان زبان رسمی این کشور اعلام شد که تکرار سناریوی فارسی زدایی در هند است. باید به این نکته اشاره کرد که زبان فارسی به عنوان رکن اساسی تمدن ایرانی که می‌تواند آشتی دوباره ملت‌ها را رقم بزند، اکنون یکی از قربانیان اصلی سیاست‌های منطقه‌ای شده که از سوی عوامل خارجی راهبری می‌شود. درواقع، این روزها طالبان جنگ را از جبهه نظامی به جبهه فرهنگی کشانده‌ است. این در حالی است که در این جنگ متاسفانه جریان نفوذ قدرتمند اندیشه استعماری به دلیل تسلط بر قدرت و ارکان حکومت به‌راحتی در حال حذف است و در این جنگ نامتقارن، زبان فارسی در افغانستان با وجود مقاومت جانانه فرهیختگان افغان ابزار مبارزه درحال کمرنگ‌تر شدن است که در صورت تداوم این سیاست‌ها، شاهد حذف بسیاری از هویت‌های زبانی و قومی خواهیم بود. ازسوی دیگر چنین اقدامات سیاسی و فشارهای اجتماعی باعث مهاجرت مردم از این کشور شده است. این رویکرد که از سوی عوامل انگلیسی به عنوان ابزاری برای ایجاد آشوب میان دو ملت ایرانی و افغانی شده و امروز می‌بنیم که این افغان‌ستیزی در صدر اخبار فضای ما نیز قرار گرفته است. بر همین اساس نجیب بارور، شاعر و روزنامه‌نگار افغانستانی در گفت‌و‌گویی که در ادامه می‌خوانید، درباره خطرات ادامه این سیاست‌ها  می‌گوید.
 
باتوجه به این‌که بحث چالش زبانی در ایران وجود ندارد یا حداقل چندان جدی نیست، برای این‌که مخاطب ایران با دلایل و زمینه‌های این چالش در افغانستان آشنا شود، درباره زمینه‌های آن به چه موضوعاتی می‌شود اشاره کرد؟
ما در حوزه فرهنگ با یک تخاصم سیاسی رو‌به‌رو هستیم. وقتی من درباره زبان فارسی حرف می‌زنم، آن را به عنوان زبان یک جغرافیای خاص ایران، افغانستان یا تاجیکستان نمی‌بینیم بلکه در کلیات اهالی زبان مطرح می‌کنم که ما هم بخشی از آن هستیم. ما یک خصومت در لابه‌لای متون سیاسی و فرهنگی درک می‌کنیم که از روزگاران قدیم به درازدامنی گذر زمان و تاریخ است. وقتی حتی به ماقبل مسائل تاریخی بازمی‌گردیم در هجوم مقدونی‌ها به ایران هم این کینه را می‌بینیم. وقتی مغولان به جغرافیای تمدنی ما می‌آیند، در اولین کار، دست به کتاب‌سوزی، کتابخانه‌سوزی و کشتار اهالی فکر و فرهنگ می‌زنند و بر همین اساس است که عطار نیشابوری در دروازه نیشابور کشته و کتاب‌هایش سوزانده شد. این خصومت‌ها پا‌به‌پای تاریخ آمده و جهت روشنی دارد. منظور من از طرح اینها این است که برای جغرافیای فرهنگی خود طرح مسأله کنیم. ما در افغانستان به‌عنوان بخشی از فارسی مورد تاخت و تاز نیستیم بلکه این خصومت در رویکرد جهان بیرون ما وجود داشته و حتی انگلیس‌ها به شبه قاره آمدند و با دو چیز مبارزه کردند، یکی اسلام و یکی زبان فارسی و هردوی اینها را عامل پایداری جامعه اسلامی‌در این جغرافیای تمدنی می‌دانستند.
 
مگر زبان فارسی چه ویژگی‌ای دارد که باعث ایجاد وحدت تمدنی می‌شود و حساسیت دشمنان را برمی‌انگیزد؟
شناخت من از زبان فارسی به‌عنوان یک شاعر که در این زبان به تولید محتوا می‌پردازم این است که این زبان، باانگیزه است که در آن مفاهیم، معناها و پویایی‌هایی وجود دارد و آن را زنده نگه می‌دارد و زبانی است که دارای احساس مسئولیت است و در آن پایداری، استقامت، ریاضت ، شکیبایی و معرفت وجود دارد. زبان انگلیسی که امروزه خیلی مطرح است و رویش سرمایه‌گذاری زیادی می‌شود و به‌عنوان زبان اجتماعی جامعه ملل تحمیل شده، رویکرد معرفتی ندارد و اگر پشتوانه سیاسی را از آن بگیریم، دیگر مورد توجه نخواهد بود، چراکه چیزی برای بیان معرفتی ندارد. زبان فارسی مفسر قرائت تمدنی جهان اسلام هم بوده و بسیاری از مفسران احادیث پیامبر(ص) از دانشمندان ایرانی و از اهالی خراسان بوده‌‍‌اند. این جغرافیا با جهان اسلام پیوند معرفتی پیدا کرده و اگر زبان فارسی به شبه قاره هند یا سرزمین‌های خلافت عثمانی رفت، با زور و فرهنگ‌سازی ما فارسی زبانان و ایرانیان نرفت بلکه به پشتوانه اسلام و به‌عنوان زبان دوم جهان اسلام رفت. اگر این زبان مورد تاخت و تاز قرار گرفته، به‌خاطر این قابلیت پذیری‌اش بود که حتی از زبان تمدنی هم فراتر رفته و به‌عنوان زبان دوم یک آیین مطرح شده بود. در خاصیت زبان فارسی به عنوان یک زبان پویا، روایت حماسی وجود دارد که گویشورانش را برای مقابله با هرنوع ظلم، استبداد و استعمار فرا می‌خواند و ما توانسته‌ایم بیش از ۱۰۰۰سال با این زبان یک بیان‌نامه ملی را به نام «شاهنامه» بنویسیم که زبان تمدنی ماست و این قابلیت‌هاست که باعث شده غربی‌ها این زبان را هدف قرار دهند. آدرس اشتباهی داده می‌شود و در جامعه فرهنگی ما بسیار رایج است و مردم ما را می‌شورانند که اسلام و عرب‌ها به این زبان آسیب زده‌اند در حالی‌که دشمنی‌ها از زمان مقدونی‌ها تا انگلیسی‌ها از جای دیگری نه‌فقط زبان فارسی بلکه اسلام را نشان گرفته است.
 
الان به نظر می‌رسد برخی درگیری‌ها درخصوص زبان، رنگ و بوی قومیتی و نژادی به خود گرفته است.
بحث افغانستان جداست و به نظر می‌رسد به آن به اندازه لازم پرداخته نشده است. یکی از نشانه‌هایی که ما از همان ابتدا ادعا کردیم که طالبان بومی ‌نیستند همین بود که با قرائت و معیارهای دیگران حرکت می‌کردند و می‌کنند. طالبان و در مجموع سیاست پشتونیسمی ‌که از زمان مشروطیت و شاه امان‌ا... خان از طرف پدرزنش، محمود طرزی تحت تأثیر جامعه ترکی رایج شده به دنبال این است که افغانستانی بنیان بگذارند که براساس افغانیزه شدگی پشتون واری باشد. تعریفی هم که معتقدان به این ایده از افغان می‌دادند براساس این قانون اساسی نبود که تاجیک‌ها، هزاره‌ها، پشتون‌ها و ازبک‌ها؛ افغان باشند و روی این هویت ملی تفاهمی‌ صورت گیرد بلکه می‌خواستند حکومتی بسازند که براساس آن افغان به معنای پشتون باشد. استدلال آنها هم این بود که دراین جغرافیا ما قومی‌ بی‌سرزمین هستیم. تاجیک‌ها، تاجیکستان را دارند، فارس‌ها ایران دارند، پنجابی‌ها پاکستان دارند و آنها خود را مانند یهودیان قوم بدون سرزمین می‌دانستند. در حوزه‌های زبانی و سیاسی، سیاست‌گذاری‌های فرهنگی را به‌عنوان راهکار معرفی کردند و یکی از برنامه‌هایی که پیوسته نه‌فقط امروز بلکه در همان حکومت جمهوری اشرف غنی هم پیگیری می‌شد، فارسی ستیزی بود. آنها فارسی را عامل پانگرفتن شووینیسم پشتونی و فاشیسم قومی ‌خود می‌دیدند و می‌دانستند که فارسی بدنه فرهنگی افغانستان را با تاجیک‌ها در آن سوی رود آمو و با ایران در این سوی افغانستان متصل می‌کند.
 
از سیاست‌گذاران و سیاستمداران که بگذریم، زبان فارسی در میان گویشوران پشتون زبان افغانستان چه جایگاهی دارد؟
احمد شاه ابدالی که مؤسس جغرافیای امروز افغانستان است خود را شاه خراسان می‌خواند و پسرانش دیوان شعر به زبان فارسی چاپ می‌کردند. شعری که یکی از آوازخوان‌های ما آن را ترانه کرده است :
صبح دمید و روز شد، یار به این بهانه رفت...
این شعر از شاه شجاع، پسر احمدشاه ابدالی است که با انگلیسی‌ها معامله کرد، یعنی در بین اینها زبان فارسی زبان بیناملتی و زبان پادشاهی‌های قدیم افغانستان بوده است. به هیچ عنوان نتوانسته‌اند فارسی را از جامعه، اداره، دانشگاه و رسانه دور کنند. اما در برابرش آن سیاست‌گذاری‌ها و تهدیدهای سیاسی را هم داشته‌اند، وگرنه زبان فارسی در افغانستان به مراتب بهتر از این که هست، می‌تواند باشد. ما می‌توانستیم مانند جامعه امروز فارسی تولیدکننده گفتمان‌های فرهنگی و شعر و داستان باشیم ولی از آن‌جایی که زبان فارسی به‌هیچ‌وجه مورد توجه ساختار سیاسی قرار نگرفت، در حد گفت‌و‌گوهای روزمره اجتماعی زنده ماند. وقتی پشتون‌ها می‌خواهند با ما حرف بزنند، مجبورند فارسی حرف بزنند. حتی وقتی ازبک‌ها می‌خواهند با پشتون‌ها حرف بزنند یا پشتون‌ها با هزاره‌ها حرف بزنند، باید فارسی حرف بزنند اما این مجبوریت به این خاطر بود که فارسی به‌عنوان عامل وحدت اجتماعی زنده بود اما نه‌تنها هیچ کاری برای تقویت این زبان نمی‌شد بلکه وقتی یکی از فاشیست‌های پشتون به نام گل‌محمد مهمند سر قدرت آمد، به شمال کشور رفت و گنجینه‌های زبان فارسی را در کتابخانه‌های بلخ سوزاند و درون شهرهای فرهنگی ما مانند بلخ، هرات، کابل و‌... بیشتر از کتاب‌سوزی‌های دوران مغول متون قدیمی ‌و کلاسیک ما را سوزاندند. در دوران جمهوری هم آمریکایی‌ها یک سیاست فارسی‌ستیزی را در پیش گرفتند و زبان‌های محلی را پشتیبانی می‌کردند همان‌گونه که در شبه‌قاره، انگلیسی‌ها یک زبان محلی را در برابر زبان فارسی تقویت کردند و عین همان رویکرد را آمریکایی‌ها در سیاست‌های خود برای حمایت از سیاستگذاری پشتونی درپیش گرفتند. در سیستم افغانستان اهالی فکر و فرهنگ فارسی‌زبان به‌عنوان دیگری محسوب می‌شوند و ما جرم دیگری هم داشتیم که ایران‌گرایی می‌کردیم و حتی آنها نمی‌فهمیدند ایرانی که ما از آن صحبت می‌کردیم، خود آنها را به‌عنوان یک قوم ایرانی دربر می‌گرفت. این خصومت در زمان کنونی در اوج است. در زمان جمهوریت با اعتراض و راهپیمایی و‌... می‌توانستیم علیه سیاستگذاری‌های حکومت قرار بگیریم، کتابی درجایی منتشر شود و چند شاعر بروند در مجلسی شعر بخوانند اما امروز در حوزه تولید فرهنگی یک صفحه شعر و داستان فارسی تولید نمی‌شود. رسانه‌هایی هم که در آن زمان در اختیار ما بود، استاد رهنورد زریاب به‌عنوان یک زبان‌شناس مطرح، پشت ویراستاری تمام برنامه‌های طلوع و طلوع‌نیوز بود که ادبیات خاصی از زبان فارسی را ترویج می‌کرد و تنها رسانه‌ای بود که در آنجا چوهنتون پشتون، در جای خود به کار می‌رفت و کسی به ما نمی‌توانست بگوید به جای دانشگاه، پوهنتون بگویید، چرا که با این کار احساس می‌کردند ایران‌گرایی می‌کنیم. طالبان امروز برنامه نانوشته آنها را اجرا می‌کنند و کمتر مصلحتی هم در این مسأله ندارند و رویکرد فارسی‌ستیزانه و شیعه‌ستیزانه‌شان بی‌نیاز از تشریح است و یک مولد زبان هم در آن جغرافیا نمانده است. کشورهایی هم که دستیاری سیاسی برای آمریکایی‌ها می‌کردند، نخبگان رسانه‌ای ما را یک کشور برد، نویسندگان و شاعران ما را کشور دیگر و ما دو سال است شاهد تولید حتی یک کتاب فارسی در آنجا نیستیم.
 
وظیفه و امکان نخبگان و ادبیات ایران در حمایت زبان فارسی در افغانستان امروز از نظر شما چیست؟ 
درباره این ادبیاتی که بازگویی می‌شود که زبان فارسی در جامعه افغانستان زنده است و باقی می‌ماند، باور من این است که همان‌گونه که زبان فارسی از شبه‌قاره و خاستگاه‌های خود مانند بخارا و سمرقند که سرزمین پدر شعر فارسی رودکی‌سمرقندی است، بیرون رانده شد، از افغانستان هم ممکن است رانده شود. آنهایی که رویکردهای فرهنگی را می‌فهمند، می‌دانند وقتی من می‌گویم این ننگی برای ماست که وقتی در سمرقند، فارسی صحبت می‌کنیم، کسی زبان ما را نمی‌فهمد؛ یعنی چه. چنین رویکردی در افغانستان هم آمده است و به پیش می‌رود. حتی در استبدادی‌ترین حکومت‌های پشتونی، ما با این نوع و شدت غیابت فرهنگی مواجه نشده بودیم. فکر می‌کنم نوعی غفلت فرهنگی در زیر لایه‌های سیاست و سیاست‌بازی‌ها وجود دارد اما دیده نمی‌شود و ناگزیری از این‌که جامعه سیاسی ایران با طالبان تعامل داشته باشد، آنها را در فارسی‌ستیزی تشجیع کرده است. من با این‌که در افغانستان امروز به زبان فارسی صحبت می‌شود، فریب نمی‌خورم و می‌گویم زمانی که در یک جامعه زبان تولید و بازتولید نشود، مانند این است که از یک خزانه می‌خورید و این خزانه زمانی تمام می‌شود و برچیده می‌شود. اهالی زبان با این شدت به خطر افتادن فکر و فرهنگ و زبان فارسی در افغانستان باید بیندیشند که باید چه کنیم و حداقل در قربانی‌شدگی سیاسی جغرافیا، فرهنگ را قربانی نکنیم چرا که فرهنگ متعلق به یک جمع است. اگر جمهوریت آمریکایی متعلق به یک جریان سیاسی افغانستانی بود ولی فرهنگ افغانستان متعلق به یک گستردگی تمدنی است که نباید تابع سیاست باشد. ما می‌بینیم طالبان قطعا در برابر زبان برنامه دارند همان‌گونه که در برابر اقوام فارسی‌زبان افغانستان برنامه دارند. ما در قدیم در افغانستان مهاجرت سیاسی داشتیم اما امروز با پدیده کوچ قومی ‌رو‌به‌رو هستیم که نشان‌دهنده این است که در اینجا ناروایی در حال اجراست که به آن کمتر توجه می‌شود. در افغانستان یک جنگ فرهنگی و قومی ‌عملا جریان دارد. 
newsQrCode

نیازمندی ها