پس از ورود، گفتم: سفرهام آن جاست باز کنید و نان بخورید و در داخل حجره، کرسى هم داشتم، به او گفتم آن طرف بخوابید و من مطالعه دارم. رفت، خورد و خوابید من هم مطالعه کردم، نان خوردم و در طرف دیگر کرسى خوابیدم. یک یا دو بار با فاصله، پاى آن زن با پاى من برخورد کرد، دیدم صلاح نیست زیر کرسى باشم، از جا برخاستم و بیرون حجره رفتم و تا صبح در هواى سرد در حیاط مدرسه ماندم و دور حیاط مى گشتم تا این که صبح شد. از کارهاى دیگر آن زن مثل نماز و... اطّلاع ندارم. هوا که روشن شد، زن از اطاق بیرون آمد و رفت. علم تعبیر خواب من از ماجراى آن شب شروع شد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد