۱- نگاهی که نسبت به انقلاب اسلامی زاویه دارد و معتقد است مناسبات، دانش و اخلاقیات دیپلماسی جهان کنونی ربطی به اسلام ندارد و هر مبنای اسلامی و انقلابی، دچارسوءفهم از دیپلماسی مدرن خواهد بود. مبنای این نگاه، گسست دین و سیاست، مدرنیته و پیامد آن سکولاریته و باور به جهانبینی لیبرال و نه مسلمات اسلام است. در این نگاه دین اسلام، دینی شخصی است و مداخله آن در زندگی اجتماعی امری غلط است. تردیدی نیست این نگرش در تضاد عیان با انقلاب اسلامی، مرجعیت فکری امام، بنیانگذار جمهوری اسلامی و حیات نظام حکومتی ایران و قواعد آن است.
۲- نگاه دیگر عمیقا به صحت و کارایی و کارآمدی اسلام و ارزشهای دینی انقلاب اسلامی همچون روح جمهوری اسلامی و قدرت معرفتی قطبنما گونه و هدایتگرش در تشخیص جهت درست، نادرستهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و در اینجا درست و نادرست دیپلماسی و تشخیص فقیهانه حلال و حرام آن باور دارد و به باورش عمل مینماید. در مقام حکمرانی ایمان دارد این دانایی مجتهدانه دینی و احکام الهی در تشخیص عقلی رفتار مؤمنان و نظام اسلامی در صلح و جنگ و مذاکره با کفر و دشمن، حامل عقلی و نوری توحیدی است که ایران را از احاطه نگرش اومانیستی و کافرانه نجات میدهد و شعبده علم حدسی مدرن و دانشمندان گسسته از رهنمود وحی را برای سیطره بر مغز کشور پیرامونی، خنثی میسازد و هر اطلاع و شناخت و دانشی فقط با عرضه به اسلام و امضای معرفت الهی بر صحت آن قابل اتکاست. حال آیا ناصادقانهترین رفتار دیپلماتیک و دور از فرهنگ و اخلاق آن نیست که وانمود کنید مؤمن به قانون اساسی جمهوری اسلامی هستید و رئیس و وکیل و وزیر شوید اما مبنای حرکتتان سکولاریته مدرن و نگاه غیراسلامی باشد؟!
این نوشته متکی است به همین دیدگاه اخیر. یعنی صحت تفقه دینی تخصصی و میخواهد نشان دهد، نه صرف آگاهی داشتن از علم سیاست مدرن که بسیار هم برای دیپلماتهای ما ضروری است، بلکه ازخود بیگانگی دربرابر آن، چگونه به بتپرستی و بردگی نسبت به دیدگاه غرب، منجر میشود و عدم وفاداری به سرمشقهای قرآنی در تعارض با روح انقلاب اسلامی، مشکلات حیاتی برای حیات مستقل نظام بهوجود میآورد و ما را در موقعیت پیرامونی نگه داشته، اسیر بازی کشور کانونی میکند. این اسارت بهویژه از سوی آموزش دیدههای دانشگاههای غرب تحقق یافته و بردیدگاه دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی حاکم میشود که وضع تقلیدی برابر علم سیاست مدرن اتخاذ میکنند و محروم از مبانی شناختی متکی بر وحی هستند و عقل مدرن در آنها راه عقل نوری را بسته است وگرنه صرف آگاهی از دیدگاه آکادمیک غرب و آنچه جهان مدرن میآموزد، دلیل بردگی نیست. این بردگی در تصمیمات سیاسی، ریشه فرهنگی دارد و فرهنگی که نهایت روی شانه جهانبینی مدرن است وحاصلش عدم صداقت، نهان روشی و حتی خیانت خواسته و ناخواسته به تعهدات معرفتی اسلام است.
ریشه فرهنگی این استفاده بندهوار از آموزش علم غربی سیاست، خود باختگی ذهنی دیپلماتها و اساتید آموزش دیده به وسیله علم غربی است. نداشتن علم نسبت به هدایتهای اسلام یا عدم باور به امر حیاتی تبعیت از راهنمایی زنده و دارای احاطه قرآن صامت و ناطق و کاربرد توحیدی عقل در تشخیص حق و باطل و شناخت کفر و ظلم و سلطهگری قدرت شیطانی و جائر در گسست از راه حل اسلامی نقش دارد و ناتوانی و بیاعتمادی به توان الهی شناخت اهل ایمان، به تهیدستی شناختی دیپلمات، میانجامد. وقتی دانشمند غربگرا فاقد دستاویز معرفتی و مبانی شناختی اسلامی و فاقد فهم و قدرت تفقه دینی و متفاوت از دانش غرب است، ناتوانیاش در برخورد انتقادی به آموزشهای اساتیدش صدچندان میشود و به مصرف کننده منفعل آموزش جهتدار کشور کانونی و پیروی از آن در کشور پیرامونی بدل میشود. این وضع در اصل محصول یک امر فرهنگی است. فرهنگ غربگرایی از پیش مدرنیته غرب و عقل خود بنیان غربی را به بت تبدیل کرده و بهجای اندیشیدن مستقل، علم و علم (پرچم) تسلیم و حرف شنوی در مقام شاگردی مطلق و بیاراده علمی و انتقادی و بلکه بندگی و تبعیت بیفکرانه را پذیرفته است. به این وسیله کشور پیرامونی و حتی کشور انقلابی استقلالطلب که آرمان اسلامیاش، آزادی از قید بندگی کفر است، در دستگاه دیپلماسیاش، مدیرانی دارد که فرامین اساتید خود را اجرا میکنند که جز پذیرش تصمیمگیری منطبق با منافع کشور سلطهگر غربی و اعتماد به اغوای قدرت برتر سلطهگر و ارباب و کدخدا راهی ندارند و نمیشناسند و همه سلولهای مغز و همه روحشان پذیرش نگاه و دانش محک نخورده و نسنجیده آنان است. به این سان تصمیمات این دیپلماسی تا ابد ایران را اسیر بازی کفر و سلطهاش نگاه میدارد.
دکترین و سلاح این دیپلماتها و مشاوران آکادمیک و تحصیلکرده مدیریت غربگرای دستگاه وزارت خارجه هرگز نمیتواند آزادگی و ایستادگی باشد. آنان با تحقیر به نگاه و کنش اتقلابیون مؤمن مینگرند، زیرا راز بیارزش بودن دانش تقلیدی را میدانند. مشکل آزادگان بیسوادی نیست بلکه داشتن مبانی الهی در دیپلماسی است؛ چنانکه منتقدان بزرگ غرب خود اساتید و نظریهپردازانی هستند که ویژگیشان استقلال و نقد مبانی دانش رسمی و دانشگاهی است. مثلا چامسکی یا میشل فوکو به سبب بیسوادی نیست که بازی دانش سلطه و بیاعتباری هانتیگتون و فوکویاما را فاش میسازند. دیپلمات مؤمن و استقلال طلب هم که تن به فرمولبندی غربی شناخت آکادمیک غربی و شرقی نمیدهد و مبنای او عرضه آگاهیهای نو به ساحت تفقه دینی است، اتفاقا بهعلت عقل و دانش مستقل اوست نه بیسوادیاش که حفرههای بردگی روشنفکران غربگرا را فاش میسازد اما بردگان دانش رسمی دانشگاهی غرب وانمود میکنند مخالفان سرسپردگی به این دانش، بیسوادند در حالیکه علم و خرد و اطلاعات اینان میتواند بسا بیشتر از حضرات نولیبرال وطنی باشد.
باید از مدیریت تلویزیون تشکر کرد که تریبونی برای بیان آرا به این نخبگان رفرمیسم غربگرا داده است. اجازه بدهید بگویم تداوم گفتوگوی انتقادی در تلویزیون و در قالب برنامههایی چون «شیوه»، فرصت کمنظیری است که مدیریت کنونی امکانش را فراهم کرده و امید میرود یک برنامه تخصصی مختص به سیاست خارجی با ویژگی گفتوگوی عالمانه، انتقادی، بیمجامله و نه نمایشی پدید آید و با نیروی علمی و تجربی قدرتمند، تأثیر آگاهیبخشی حتی بر خود وزارت خارجه و نخبگان در مسیر جستوجوی دانش و بینش درست اسلامی و نقادانه بهجا بگذارد. فایدهمندی این گفتوگوها در وضوح مواضع و آشکار شدن علنی حفرههای معرفتی نیروهای دستاندر کار دیپلماسی و دانشگاه و مدعی حقانیت، از موارد مسلما یقینی فواید چنین گفتوگویی است.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد