این چهار نفر جزو مخوفترین و شگفتانگیزترین قاتلان و سارقان دهه ۸۰ و ۹۰ هستند. زندگی هرکدامشان یک کتاب یا فیلم سینمایی هیجانانگیز و عبرتآموز است. از ابتدا با جرم بزرگ شده و با این جرایم به آخر خط رسیدهاند.
غلام، یکی از مخوفترین مجرمان بینالمللی ایران است که دست به انواع سرقت و زورگیری در اروپای غربی زده است. اولین بار در ایران به جرم زورگیری دستگیرشد، سه بار به زندان رفت تا اینکه تصمیم گرفت برای زندگی و ترک جرم به خارج از کشور برود. مرد میانسال به تایلند رفت اما نتوانست دست از خلاف بکشد و در آن کشور عضو گروههای مافیایی شد. غلام قبل از اینکه دستگیر شود به انگلیس و آمریکا رفت و سالها بادیگارد خوانندههای مشهور لسآنجلسی بود.او دلش برای جرم تنگ شد و در دهه ۹۰ میلادی به انگلیس برگشت تا جرایمش را آغاز کند. غلام در مورد جرایمش در انگلیس میگوید: زمانی که جنگ صربها آغاز شد به عنوان پناهجو به انگلیس رفتم. آن زمان صربها از مغازههای انگلیس سرقت میکردند و من از آنها هرچه دزدیده بودند را زورگیری میکردم و معروف به شاه دزد لندن شدم. وقتی اسمم سر زبانها افتاد از ترس دستگیری به آلمان فرار کردم. در آنجا شروع به جعل،سرقت و زورگیری کردم اما خیلی زود پلیس به من مشکوک شد، پلیس در تعقیب من بود که متوجه شدم و فرار کردم. از مونیخ تا وین را پیاده دویدم و از دست پلیس فرار کردم. در اتریش هم مرتکب جرم شدم اما مانند انگلیس و آلمان نبود. مرد میانسال در مورد فرارش به شرق آسیا و جرایمش در این کشورها گفت: به کرهجنوبی رفتم و مثل آدم کار میکردم اما انگار جرم به دنبال من میآمد. روزی در ساحل متوجه یک قایق تفریحی گرانقیمت شدم. با خودم گفتم قایق را میدزدم و با آن به ژاپن میروم و آن را ۴۰۰ هزار دلار میفروشم. وقتی به خودم آمدم دیدم سوار قایق به سمت ژاپن میروم. صاحب قایق متوجه شد و موضوع را به گشت ساحلی خبر داد. وسط دریا بودم که گشت ساحلی با قایق و بالگرد به دنبالم آمد. برای اینکه دستگیر نشوم به داخل آب پریدم و ۱۰ کیلومتر شنا کردم اما گشت سر رسید و دستگیر شدم و به زندان افتادم. اوایل دهه ۹۰ به ایران آمدم و فهمیدم چند برادر طلافروش در حال ورشکستگی هستند، آنها از یک حاجی بازاری حرف میزدند که کلی طلا دارد. پبشنهاد سرقت مسلحانه دادم و با آنها ۴۵ کیلوگرم طلا از کارگاه آن پیرمرد سرقت کردیم. به شمال رفتم و عشق و حال کردم اما ماموران زود سروقت من آمدند و دستگیرم کردند. غلام که سال ۹۴ در جریان سرقت مسلحانه بیش از ۴۰ کیلو طلا از کارگاه طلافروشی در بازار تهران دستگیر شده بود بعد از محاکمه به ۱۲ سال زندان محکوم شد.
از نصیر ۵۰ ساله معروف به قورباغه مکران به عنوان یکی از کارتلهای اصلی موادمخدر در ایران نام برده میشود. او فعالیتش را از اواخر دهه شصت در جنوب شرق کشور آغاز کرد و خیلی زود به بزرگترین قاچاقچی کشور تبدیل شد. او سرکرده ۱۱ باند بزرگ ترانزیت مواد مخدر بود و ۸۰۰ تن مواد افیونی به داخل کشور ترانزیت کرده بود.
اوایل زمستان سال ۹۵ رئیس پلیس وقت سیستان و بلوچستان از دستگیری این قاچاقچی خبر داد. پلیس متوجه شده بود نصیر به ایران آمده و قصد دارد در مراسم عروسی دخترش در دلگان شرکت کند. ماموران وقتی اطمینان پیدا کردند که او در مراسم عروسی دخترش حاضر است، وارد عمل شده و قورباغه مکران را که قصد داشت با چادر زنانه فرار کند، دستگیر کردند.
نصیر در بازجوییهای اولیه اعتراف کرد که ۸۰۰ تن مواد مخدر به ایران قاچاق کرده و از اواسط دهه ۶۰ در کار قاچاق مواد به ایران بوده است. در بررسیهای اولیه ۱۷۶ خانه لوکس در مشهد،زاهدان،تهران،کرج و غرب کشور از او کشف شد. در بررسی خانه این متهم ۱۵ میلیارد تومان پول نقد به دست آمد.
قورباغه مکران اعتراف کرد مواد را از افغانستان به پاکستان برده و در آنجا از راه دریا به ایران، کشورهای خلیج فارس و قاره آفریقا ترانزیت میکرد. سرکرده بزرگترین باند ترانزیت موادمخدر در حال حاضر در زندان به سر میبرد.
۱۶ سال از فرار مخوفترین مجرم خطرناک ایران میگذرد. کلکسیونی از جرایم را دارد و پلیس برای دستگیریاش سفر حج جایزه گذاشته بود. مجرمی که از سرقت مسلحانه، راهبندی، قتل و ایجاد رعب و وحشت تا سرقت از خودرو حمل پول و تیراندازی به شاهدان سرقتها را در کارنامه سیاهش دارد. او و سه برادرش اهل مرودشت استان فارس بودند و در شیراز شروع به سرقتهای خشن کردند. در جریان سرقتهای آنها چند شهروند کشته شدند. کاظم در جریان جرایمش در این شهر دستگیر شد .
مادر کاظم شفیعی پس از دستگیری پسرش که مغز متفکر جرایمشان بود، نقشه فرار او را کشید. او اسلحه کلاش را زیر چادرش مخفی کرد و اصرار داشت پسرش را ببیند. ماموران وقتی بیتابی مادر را دیدند، اجازه ملاقاتی کوتاه را به او دادند. مادر وقتی کاظم را در آغوش گرفت ، اسلحه را به او داد و کاظم با تیراندازی و به کمک برادرانش از دست ماموران گریخت.
آنها سال ۸۶ به اصفهان رفتند و شروع به سرقت کردند. ابتدا یک پژو ۴۰۵ را در خیابان امام سرقت و رانندهاش را کشتند. چند روز بعد اعضای باند کاظم به یک طلافروشی در ملکشهر یورش برده و با کشتن مرد طلافروش و مجروح کردن برادرش و یک شاهد ماجرا، چند کیلو طلا را به سرقت بردند.صبح روز بعد و ۱۲ ساعت بعد از سرقت طلافروشی، کاظم و برادرانش به بانک ملت شعبه صفه رفتند و ۴ میلیون تومان پول نقد سرقت کردند. پلیس که فهمیده بود دزدان با پژو ۴۰۵ سرقتی به محل جرایمشان میروند، تحقیقاتش را آغاز کرد اما دو روز بعد پژو سرقتی از سوی سارقان در ملکشهر به آتش کشیده شد.
با شناسایی مخفیگاه متهمان پسرعمههای کاظم دستگیر شدند، اما او را لو ندادند. چند روز بعد مردی با موتور هوندا وارد کیوسک پلیس در خیابان چهارباغ شد و با شلیک گلوله یک پلیس را مجروح و دستنوشتهای از خود برجای گذاشت که «اگر پسر عمههایم آزاد نشوند جنایتی هولناک مرتکبمیشوم. »
روز هجدهم آذر وقتی پلیس پسر عمههای او را آزاد نکرد، کاظم به ترمینال جی اصفهان رفت و یک توریست زن فرانسوی را با شلیک گلوله کشت و متواری شد. با بررسی صحنه جرم برای اولین بار تصویر کاظم از دوربین ترمینال به دست آمد و به صورت مکرر از تلویزیون پخش شد تا شاید مردم او را شناسایی کنند.
کاظم که فهمیده بود اصفهان برایش امن نیست، به اراک رفت و ششم بهمن همان سال با دو همدستش جلوی خودرو حمل پول را سد کردند و با سرقت ۳۹ میلیون تومان از محل گریختند. بعد از سرقت ماشین حمل پول، دیگر خبری از کاظم، هاشم و قاسم نشد و ۱۶ سال است که هیچ ردی از آنها به دست نیامده است تا مخوفترین مجرم ایران همچنان بدون مجازات به زندگیشان ادامه دهند.
هیچکس از دستش در امان نبود. به بزرگ و کوچک، پولدار و فقیر رحم نمیکرد و هرکسی از کنار او و اعضای باندش رد هم میشد مورد سرقت قرار میگرفت. براساس گزارش پلیس جمال، معروف به جمال آدمخور یکی از مخوفترین سارقان ایران بود که از بانکها، طلافروشیها و مغازههای مختلف سرقت میکرد. روزی نبود که در جای جای تهران شکایتی از جمال و نوچههایش نشود، اعضای باند جمال اگر کسی در برابر آنها مقاومت میکرد او را برهنه میکردند تا بعد از سرقت نتواند به تعقیب آنها بپردازد. سال ۸۳ برخی از اعضای باند جمال دستگیر شدند که پس از لو دادن او، سرکرده مخوف دستگیر و بعد از محاکمه به ۱۲ سال زندان محکوم شد. نوچههای این متهم که میدانستند رئیسشان باید سالها در زندان بماند تصمیم گرفتند با شکایت صوری از رئیس، او را به دادسرا بیاورند و فراری دهند. جمال با شکایت سه عضو باند از زندان به دادسرا آمد اما همدستانش او را فراری دادند. این متهم خطرناک با هویت جعلی از کشور فرار کرد و به تایلند رفت. چند سالی از او و نوچههایش خبری نبود تا اینکه او بار دیگر به کشور بازگشت و سال ۸۷ با تشکیل باند جدیدی، سراغ افرادی رفت که طلای کیفی جابهجا میکردند. جمال که میدانست در یک قدمی دستگیری است این بار به ترکیه رفت و یک سال بعد با هویت جعلی رضا حیاتالغیب به ایران بازگشت.
آذر سال ۸۸ پلیس متوجه حضور دزد خطرناکی در مشهد شد، بررسیهای پلیسی نشان میداد او با لباس یک گدا مقابل یک طلافروشی نشسته و در حال زاغزنی مغازه است و احتمالا قصد سرقت مسلحانه از طلافروشی را دارد. ماموران پلیس با جمال درگیر شدند و در آن درگیری سارق خطرناک با شلیک گلوله ماموران کشته شد. بعد از مرگ جمال، تمام اعضای باندش دستگیر و اعتراف کردند جمال قصد داشت از طلافروشیهای مشهد، تهران و اصفهان سرقت کند.
محمد بسیجه معروف به بیجه معروفترین و خطرناکترین قاتل سریالی دهه ۸۰ بود که از روز عاشورای سال ۸۱ جنایتهای سیاه و سریالیاش را آغاز کرد. او در این روز بعد از ربودن پسر بچهای ۹ ساله ابتدا به او تجاوز کرد و بعد جانش را گرفت.
پسر جوان در ۴ سالگی مادرش را از دست داد و قربانی آزار و اذیت دوستان و آشنایانش شد. بذر کینه و نفرت از همان زمان در دل او کاشته شد. چند سال بعد خانوادهاش از قوچان به کورهپز خانههای اطراف پاکدشت آمدند و زندگی جدید را آغاز کردند. او ابتدا عاشق دختری افغان شد و در ۱۸ سالگی با او فرار کرد اما خانواده دختر پی بردند و او را به شدت کتک زدند. بعد عاشق دختر عمه پزشکش شد اما پدرش مخالفت کرد و بازهم شکست عشقی خورد.
بیجه ابتدا با آزار و کشتن حیوانات قصد داشت خودش را آرام کند، بعد از مدتی دست کشید و انتقام گرفتن از جامعه را آغاز کرد.
پسر جوان در اطراف کورهپز خانههای تهران ۲۷ کودک و سه مرد بزرگسال را کشت و جسدشان را به آتش کشید. او به تمام قربانیان کودکش تجاوز میکرد و سپس مرتکب قتل میشد. پسر ۲۲ ساله سرانجام مهر سال ۸۱ دستگیر و راز جنایتهای سیاهش برملا شد.
بیجه در جلسه دادگاه در مورد انگیزه قتلهایش گفت: تمام کودکانی که کشتم آیندهشان مثل من سیاه بود و زندگی خوبی نداشتند. من آنها را کشتم تا در جوانی سرخورده و ناراحت نشوند. البته برای انتقام، قبل از قتل به آنها تجاوز میکردم. برای اینکه کسی متوجه قتلها نشود هنگامی که میخواستم جسد کودکان را در حیاط خانه بسوزانم، همراه آنها لاشه یک حیوان را آتش میزدم و چون سابقه این کار را داشتم، همسایهها شک نکرده و گمان میکردند باز هم سگ یا گربهای را کشتهام و در حال سوزاندن آن هستم.
سرانجام ۲۶ اسفند ۸۳ این قاتل مخوف در میدان مرکزی شهر و با حضور انبوه مردم به دار مجازات آویخته شد تا پرونده مخوفترین قاتل سریالی ۲۰ سال اخیر کشور بسته شود.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
علی میرزابیگی، در گفت و گو با «روزنامه جامجم»:
«جامجم» روشهای مواجهه با کودکان در فضای مجازی و ضرورت سواد رسانهای بزرگترها را بررسی کرده است
درگفتوگو با دبیر مرکز مطالعات راهبردی جمعیت کشور بررسی شد