به گزارش
جامجم آنلاین، کوفه در این روز کاملا فضای امنیتی پیدا کرده بود. عبیدالله جاسوسانی در کوفه گماشت تا در بین مردم به صورت مخفیانه تردد کنند و اگر کسی قصد حرکت به سمت کربلا برای یاری امام را داشت شناسایی کرده و مراتب را به مقامات حکومتی گزارش دهند. فضا بشدت تیره و تار بود و اختناق سراسر کوفه را فرا گرفته بود و گماشگان حاکم کوفه هیچ رحم و مروتی نداشتند. برابر با آنچه که مورخان گزارش دادند در این روز فردی که به طلب میراثی به شهر آمده بود و در تکاپوی ستادن حق و حقوقش بود به اتهام تلاش برای یاری امام حسین (ع) دستگیر و با سنگدلی به تیغ جلادان سپرده شد تا درس عبرتی برای کوفیانی باشد که همچنان دل در گرو محبت اهل بیت داشتند.
بستن مسیرهای منتهی به کربلا
عبیدالله حتی به این مقدار هم بسنده نکرد بلکه یکی از سوارکاران عرب بنام زجر بن قیس جعفی کوفی را با ۵۰۰ نیرو به عنوان رئیس پاسبانان کوفه گمارد تا با افراد خود در مسیرهای منتهی به کربلا نگهبانی و مراقبت کند و هر کسی از مردم کوفه قصد رفتن به سمت کربلا را داشت دستگیر و به قتل برساند.
این تلاشها در حالی صورت میگرفت که برخی از یاران سابق امام علی (ع) به محض اینکه در جریان اخبار و وقایع کربلا و عزم حکومت یزید برای به قتل رساندن امام حسین (ع) و یارانش قرار گرفتند از هر فرصتی برای رساندن خود به کاروان حسینی استفاده میکردند. از جمله این افراد شخصی به نام عمّار بن ابیسلامه دالانی هَمْدانی معروف به عمار دالانی از صحابه پیامبر (ص) و از اصحاب امام علی (ع) در جنگهای جمل، صفین و نهروان بود. او پیشتر خود را به اردوگاه نخیله در نزدیکی کوفه رساند تا در فرصت مناسب عبدالله بن زیاد را به قتل برساند، اما در این کار موفق نشد. کمی بعد او تلاش کرد که مخفیانه از کوفه خارج شود. آن موقع زحر بن قیس به همراه نیروهای خود در منطقهای به نام جسرالصراه مستقر بودند تا از خروج هر کسی از کوفه جلوگیری کنند. عمار در مسیر حرکت خود از برابر زحربن قیس و سپاهیانش گذشت. زحربن قیس به او گفت: من از تصمیم تو آگاهم که میخواهی حسین را یاری کنی، از همان راهی که آمدی برگرد. ولی عامربن ابی سلامه به زحربن قیس و سپاهش حملهور شد و از میان سپاهیان گذشت و کسی جرات نکرد تا او را دنبال کند.
همچنین در این روز نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد پیوستند. حرکت نیروهای کمکی به سوی لشکر عمر سعد به کربلا هر روز ادامه داشت. تا امروز زید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر، حصین بن نمیر سکونی با ۴ هزار تن مصاب ماری با سه هزار تن، نصر بن حربه به سه هزار نفر و شبث بن ربعی و حجار بن ابجر با هزار نفر به اردوگاه عمر سعد رسیدند.
ابن زیاد که در اردگاه نخیله مستقر بود حتی به این تعداد نیرو هم بسنده نکرد بلکه برخی از یاران خود مثل کثیر بن شهاب حارثی، محمد به اشعث، قعقاع بن سوید و اسماء بن خارجه فرازی را به نزد خود خواند و به آنها گفت که در بین مردم بگردند و آنها را به اطاعت در برابر حکومت یزید فراخوانند و از عواقب سرکشی در برابر ابن زیاد بترسانند و علاوه بر آن کوفیان را به پیوستن به سپاه تشویق کنند.
در این میان گروهی از مردم میدانستند که جنگ با امام حسین (ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است؛ در بین راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار کردند. برابر با گزارش بلاذری در کتاب انساب الاشراف از هزار نفری که به قصد حرکت به سمت کربلا از کوفه حرکت میکردند تا به مقصد میرسیدند تعداد انها به سیصد الی چهارصد نفر میرسید، چون بسیاری از مردم از شرکت در قتل حسین علیه السلام کراهت داشتند. از این رو عبیدالله بن زیاد ناچار بود هر روزه، در صبح و ظهر، گروهی از نظامیان کوفی را در دستههای بیست و سی و پنجاه تا صد نفری، به کربلا بفرستد.
در این روز همچنین عبیدالله بن زیاد برای عمر سعد پیکی فرستاد و طی آن، بر او سختگیری کرده و مورد فشار و تهدید قرار داده بود تا بر امام حسین علیه السلام به شدت سخت بگیرد و راه را برای آن حضرت ببندد. در برخی از منابع نوشته شده که این پیک در روز ششم ماه محرم به دست عمر سعد که در کربلا خیمه زده بود، رسید.
طبق منابع تاریخی ابن زیاد در نامه نوشته بود: میان حسین علیه السلام و یارانش و آب فرات حائل شو (فاصله بینداز) که حتی یک قطره از آب ننوشند تا اینکه به بیعت امیرالمؤمنین یزید و عبیدالله بن زیاد درآیند یا مانند شهید مظلوم عثمان بن عفان (که در زمان کشته شدن تشنه بود) کشته شوند.
پنجم ماه محرم سال ۶۱ روزی بود که لقمهها حرام و طمع قدرت دلها را تاریک و ایمان را مردم را چنان بیرنگ کرد که عزم خود را برای تیغ کشیدن بر امام خود و شکستن حرمت اهل بیتش جزم کرده بودند.