با یک مدیر بهداشت و درمان که مجذوب شعر و داستان است همکلام شدیم؛ «دکتر ناصر پروانی»

دیدار با «حکیمی» و «شاملو»‌ روی تخت بیمارستان!

دکتر پروانی را به پرکاری می‌شناسم چه در حوزه ادبیات چه در حیطه بهداشت و درمان. امسال بارها در نمایشگاه دیدم‌شان که خستگی‌ناپذیر به نشست‌های کتابی و مصاحبه درباره کتاب‌هایش می‌رفت. با این همه مسئولیت باز هم از نوشتن و سرودن غافل نشده‌ و همیشه حس هنری خود را تقویت کرده‌ است.
دکتر پروانی را به پرکاری می‌شناسم چه در حوزه ادبیات چه در حیطه بهداشت و درمان. امسال بارها در نمایشگاه دیدم‌شان که خستگی‌ناپذیر به نشست‌های کتابی و مصاحبه درباره کتاب‌هایش می‌رفت. با این همه مسئولیت باز هم از نوشتن و سرودن غافل نشده‌ و همیشه حس هنری خود را تقویت کرده‌ است.
کد خبر: ۱۴۱۴۸۴۴
نویسنده سمیه جمالی - نویسنده

از همین رهگذر در امور خیریه فعال است و مسئولیت اجتماعی خود را همزمان با سایر مسئولیت‌ها پیش می‌برد. دبیری جشنواره‌های ادبی دانشگاهی و داوری در سال‌های مختلف به اضافه تربیت شاعرانی که اکنون دفتر شعر دارند از دیگر فعالیت‌های ایشان است. به بهانه انتشار کتاب «گمنام در قله‌ها» و در آستانه سالگرد تولدش سراغ او رفتیم.

نوشتن چطور و کی سراغ‌تان آمد؟
اولین بار کلاس چهارم دبستان بودم که نوشتم. آن زمان مجله کیهان بچه‌ها صبح می‌آمد به دکه و من منتظر می‌ایستادم تا زودتر مجله را بگیرم. ۱۲ -۱۰ جلد از آن مجله را سر هم و تبدیل به کتاب می‌کردم. اولین نوشته‌های من شعر بود به زبان کودکانه خودم. پنجم دبستان در مسابقات مدارس تهران نفر اول منطقه در شعر و نفر سوم داستان شدم. در مسابقات استانی در رشته داستان مقام نیاوردم ولی در شعر اول شدم. بنابراین بیشتر به شعر سوق پیدا کردم. در نوجوانی با استاد آرام (حاج‌احمد آرونی) و استاد سازگار آشنا شدم و در زمینه اشعار آئینی از محضرشان استفاده کردم. آن دوره اشعار آئینی زیاد نوشتم ولی هنوز هم چاپ نکرده‌ام. البته این اشعار توسط مداحان اهل بیت بارها خوانده شده است.

به حاج منصور ارضی هم شعر داده‌‌اید؟
بله. من همیشه در هیئت «حسین جان» شرکت می‌کردم حتی در آتش‌سوزی ارک آسیب دیدم. آن زمان خیلی شعرخوانی آئینی داشتم. بین ۱۷ تا۲۴ سالگی یک دوره‌ای به‌شدت درس می‌خواندم و خیلی هم کار می‌کردم. در حیطه نظام سلامت و بهداشت دو سه جا کار می‌کردم که همین باعث شد از نوشتن فاصله بگیرم. اتفاقاتی آن دوره برایم افتاد که دوباره من را به سمت ادبیات کشاند. زمانی که در بیمارستان مهراد کار می‌کردم، احمد شاملو هم آنجا بستری بود؛ ایشان را ملاقات کردم. رفتم بالای سرشان شعر خواندم. با این‌که خیلی حوصله آدم‌ها را نداشت و به سبب بیماری هم بی‌حوصله‌تر شده بود اما این دیدار برایم خیلی خوشایند بود. سال‌های بعدش در بیمارستان محل خدمتم، مرحوم محمدرضا حکیمی را دیدم. بیمار ما بود و چند بار با ایشان دیدار و گفت‌و‌گو داشتم. همان سال‌ها بین لیسانس و فوق‌لیسانسم چند سال فاصله افتاد...

مگر شما پزشک نیستید؟
خیر. من دکترای مدیریت دارم، ولی چون بیشتر مدیر بیمارستان بودم و در دانشگاه علوم پزشکی خدمت می‌کردم، همه احساس می‌کردند پزشکم. پس دیدار با استاد حکیمی نقطه عطف بود.از ۲۵-۲۴ سالگی با یک ژانر متفاوتی شروع به نوشتن کردم. اولین کتابم مجموعه اشعار «باران» بود، تلفیقی از عشق و عرفان. آن وقت متأثر از دیوان اشعار امام خمینی و حافظ بودم. در شروع دهه سوم زندگی‌ام به سمت اشعار عاشقانه محض رفتم. به ‌شدت عاشقانه می‌نوشتم.

در این عاشقانه فرد خاصی تأثیر‌گذار بود؟
نه فرد خاصی نبود، فضای ذهنی خودم آن‌طور بود. مدتی هم این میان اصلا شعر نمی‌نوشتم بلکه قطعه ادبی بود که رفته رفته تبدیل شد به شعر سپید. سال ۹۰ و همان حوالی در حوزه هنری برای شش کتاب من رونمایی گرفتند. کتاب‌هایی که قبلا منتشرشده ولی رونمایی نشده بود. بزرگوارانی مثل آقای قزوه، استاد میرشکاک و فاضل نظری در آن برنامه‌ حضور داشتند. همین اتفاق باعث شد نوشتن را جدی‌تر بگیرم و با عده‌ای از جوان‌ها شروع به کار کردم.

شاگرد گرفتید؟
از قبل چند نفر بودند که به طور خصوصی با ایشان کار می‌کردم؛ چون به شکل آکادمیک آموزش ندیده بودم. بیشتر همفکری بود تا تدریس. خودم می‌رفتم فرهنگسرای اندیشه پیش استاد عبداللهی. در آن فرهنگسرا از سال ۶۰ یک کارگاه شعر قوی تشکیل شده بود با مرحوم اخوان ثالث، حسین منزوی و استاد عبداللهی. من هنوز هم با استاد عبداللهی رفاقت دارم. در نمایشگاه کتاب سال۹۴ یا ۹۵ کتاب‌های دوقلوی «سرطان عشق » و «یک کوزه پر از احساس» را رونمایی کردم که زود به چاپ دوم رسیدند؛ با این‌که با ناشران معروف شعر کار نکرده بودم ولی این کتاب‌ها راه خود را باز کردند. بعد از آن هر کتابی که نوشتم، بیش از دو سه چاپ رفت، آن‌هم در تک‌فروشی نه فروش سازمانی و هدیه دادن در مراسمات. در بعضی مراسم‌ها که می‌روی یک بسته می‌دهند داخلش کتاب‌های خاصی هست خب معلوم است اینها به چاپ صدم می‌رسد.

چه زمانی کارگاه شعر را راه‌اندازی کردید؟
کارگاه شعر را به طور رسمی به اسم «شب‌های پروانه‌ای» به همت دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی راه انداختم. آنجا خاستگاه افشین یداللهی عزیز بود. قرار بود کارگاه در دانشگاه بهشتی راه‌اندازی بشود و متولی آن ایشان باشند که متأسفانه سال ۹۵ دکتر فوت شدند و سال بعدش خدا کمک کرد و خودم آن را راه انداختم. این کارگاه خیلی موفق و فعال است‌. ما به دانشگاه‌های مختلف دعوت می‌شویم. جشنواره‌های بزرگی داریم مثل جشنواره سیمرغ که وزارت بهداشت برگزار می‌کند یاجشنواره تیتر که از نظر ارسال آثار برابری می‌کند با جشنواره شعر فجر.

کی رمان نوشتید؟
بعد از مجموعه شعر دهم، رمان سایه عاشقی را نوشتم که در نمایشگاه آن سال تمام شد. متوجه شدم رمان مخاطب بیشتری دارد. رمان دومم را هم نوشتم که شخصیت اولش یک خانم پرستار بود. آن وسط‌ها باز هم شعر منتشر می‌کردم.

تعلق خاطرتان به شعر بیشتر است؟
قطعا. من شاعری‌ام که رمان هم می‌نویسم. حتی شخصیت‌های رمان من موقع حدیث نفس شعر می‌خوانند همه هم اشعار خودم است.

چه شد که خاطره‌نگاری کردید؟
در حوزه دفاع مقدس به من پیشنهاد نوشتن خاطرات فرمانده نیروی هوایی، آقای بقایی داده شد. ایشان همرزم و قوم و خویش شهید بابایی است. خیلی‌ها رفته بودند خاطرات امیر بقایی را بنویسند چون جزو چهار نفر اول نیروی هوایی بودند: شهید بابایی، شهید اردستانی، شهید ستاری و حبیب بقایی. ایشان نزدیک‌ترین فرد به شهید بابایی هستند و با افرادی از خانواده شهید وصلت کرده‌اند. وسایل شهید بابایی بعد از فوت همسرشان در اتاقی در خانه امیر بقایی است. من تا آن زمان زندگینامه ننوشته و خیلی هم نخوانده بودم. توصیه من به شاگردانم طی دوره‌ای که کتابی می‌نویسند این است که زیاد چیزی در آن قالب نخوانند مثل بیمار که دوره npoدارد و ناشتا می‌ماند، در نوشتن هم آن را اجرا می‌کنیم. خودم هم آن زمان نرفتم بخوانم. کتاب «مردانی حوالی خورشید» آن موقع نوشته شد. این کتاب هم تا چاپ هشتم رفت. پیش از این کتاب باز دو مجموعه شعر به چاپ رسید با نام «همصحبتی با فاصله‌ها» و «همصحبتی با تقدیر».
به ۴۰ سالگی که رسیدم مجموعه غزل «چهل و هیچ سالگی» را منتشر و تقدیم به پروانه‌ای‌ترین آدم دنیا کردم که خیلی عاشقانه و امروزی بود. آن هم خیلی خوب دیده شد. من یک نذر فرهنگی دارم که عواید کتاب‌هایم را به کار خیر اختصاص می‌دهم. درآمد این کتاب‌ خرج خرید تجهیزات پزشکی در مناطق محروم شد. با درآمد یکی از کتاب‌ها برای کودکان محروم شیرخشک خریدیم. کتاب «اشک‌های سؤالی» را هم امسال نوشتم که در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید. در واقع خیرین با همت عالی اینها را می‌خرند وگرنه با پول فروش کتاب نمی‌شود اینقدر کار انجام داد.
مثلا یک کتاب می‌خرند پول هزار کتاب را می‌دهند یا هرمبلغی که بخواهند.

«مهربان‌تر از مرگ» بعد از اشک‌های سؤالی بیرون آمد؟
نه قبل از آن بود. این کتاب خوب خوانده شده آن هم یک عاشقانه پرسوز و گداز است. الان معیار خوانده شدن فقط فروش نیست. گاهی کتاب دست به دست می‌چرخد یا اشعار در فضای مجازی گذاشته و خوانده می‌شود، پی‌دی‌اف و محمل‌های دیگر هم هست. کتاب «گمنام در قله‌ها» هم در نمایشگاه سی و چهارم رونمایی شد که برشی تحلیلی از خاطرات شهید «احمدرضا احدی» است. ایشان نفراول رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی بود که به جبهه رفت و شهید شد. دو کتاب دیگر هم همزمان دارم که اشعار نیمایی است.

برای نوشتن آموزش چقدر و تا کی نیاز است؟ و اساتید شما چه کسانی بودند؟
نمی‌شود تدریس کنی و چیزی یاد نگیری. این امر دو‌طرفه است. تا آخر مسیر هم احتیاج به آموزش هست اما آموزش لزوما نشستن در کلاس نیست. من در کارگاه شعر از تمام حضار می‌خواهم حرف بزنند و از بین ۱۲۰_۱۰۰ نفری که اظهار‌نظر می‌کنند به هرحال چیزهایی یاد می‌گیرم. من با خواندن کتاب آموزش می‌بینم و به تکرار هم بسیار اعتقاد دارم. در این تکرار گاهی افراط می‌کنم مثلا یک آهنگ را یک روز ۲۳۶۳ بار گوش کردم. یک کتاب را بارها می‌خوانم مثلا قرآن را. مذهبی زیاد می‌خوانم چون محبت در دین ما فراوان است و اهالی فرهنگ بلد نبودند آن را منتقل کنند. مقاتل هم از کتب مورد مطالعه من و از نشانه‌های مذهبی است و حتی در اشعار عاشقانه استفاده می‌کنم.
مثلا: چشم و ابرو و لب و پیشانیت بوسیدنی‌ست
چار سجده همچو قرآن صورتت را واجب است
کتاب شعرای معاصر را زیاد می‌خوانم، امید صباغ‌نو، فاضل نظری، محمدعلی بهمنی و دیگران. معاصران نسل قبل بهتر از جدیدها هستند، نمی‌دانم چرا.

شاید آموزش را جدی نمی‌گیرند. به همه لقب استادی می‌دهیم و طرف را در شرایطی قرار می‌دهیم که یاد گرفتن را دون شأن می‌داند.
آدم هر موقع قانع شد آنجا پایان کارش است. یک مسأله هم این است به هنرمندان خلاق پست فرهنگی می‌دهند، او پشت میز می‌نشیند و جنبه هنری‌اش کمرنگ می‌شود.

چرا رمان‌های‌تان به زبان محاوره است؟شما که شاعرید و کلمه در دست فراوان دارید.
یکبار از دخترم پرسیدم: وقتی کتابی به زبان محاوره باشد بهتر می‌خوانی یا معیار؟ گفت: محاوره. دیده‌ام که خوانندگان با این زبان ارتباط بهتری می‌گیرند و صمیمی‌تر است. در زبان کتاب‌هایم فقط افعال را می‌شکنم وگرنه در هر صفحه عبارات جدید، استعارات و صنایع ادبی دارم. برایم زمخاطب مهم‌تر است.

تعلق خاطر به شعر

​​​​​​​دکتر پروانی تعلق خاطری وصف ناشدنی به شعر دارد بنابراین از میان تمام آثار ایشان دفتر شعر را انتخاب کردم. ذوق لطیف ایشان مثل آینه در اشعار عاشقانه و حتی اجتماعی متبلور است. عاشقانه‌های او در هر یک از کتاب‌ها با دیدگاهی متفاوت سروده شده است.

۱- تبسم چشم . ۹۲. انتشارات روشنی (شعر)
۲- دردی به نام عاشقی. ۹۳. استادان قلم.(شعر)
۳- تابوت دخترانه. ۹۷ نشر سخنوران. شعر عاشقانه
۴- مجموعه غزل چهل و هیچ سالگی. ۱۳۹۹. گرایش تازه
۵- مردانی حوالی خورشید. ۱۳۹۹ نشر شاهد.
۶- رمان مهربان‌تر از مرگ. ۱۴۰۰. گرایش تازه
۷- گمنام در قله‌ها. ۱۴۰۲ . نشرشاهد.

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها