صبح ۲۷ دی۱۴۰۱، آخرین روزی بود که پدر ۵۹ساله خانواده سالم و خندان دیده میشد. شغل او بنایی بود و سالها با کار کردن در ساختمانها امرار معاش میکرد. آنطور که غلامرضا ، پسر او تعریف میکند روز حادثه طبق معمول از خانه بیرون آمد تا به محلکارش برود. دو کارگر هم کنارش بودند و به او کمک میکردند. پدر روی داربست رفت و مشغولکار شد. چند دقیقه بعد ناگهان تخته زیر پایش خالی شد و او از ارتفاع به پایین سقوط کرد. دو کارگر او هم سقوط کردند، اما جز شکستگی و جراحت جزئی مشکل خاص دیگری پیدا نکردند. اما ماجرای پدر فرق میکرد. دو کارگر که شرایط بهتری داشتند، گوشی صاحبکارشان را برداشتند و با پسرش غلامرضا تماس گرفتند و گفتند پدرش با آمبولانس به بیمارستان بهشتی قم منتقل شده و خودش را سریع به آنجا برساند. او که از سقوط پدرش شوکه شده بود به بیمارستان رفت و پدر را دید که به دلیل خونریزی شدید مغزی خونین روی تخت بیمارستان خوابیده بود. وضعیت خوبی نداشت و دکترها هم خیلی خوشبین نبودند. پدر چهار روز زیر دستگاههای حمایتی پزشکی بستری بود، اما وضعیتش بهتر نشد و پزشکان گفتند او دچار مرگ مغزی شده است. بعد هم موضوع اهدای عضو را با پسرش مطرح کردند. غلامرضا در مورد اهدای عضو پدرش میگوید:«من بیشتر از این که با احساسم تصمیم بگیرم، عقل و منطق را در تصمیماتم دخالت میدهم. بحث اهدای عضو را در میان اعضای خانواده مطرح کردم و همه موافق بودند. به خصوص این که خود پدرم هم با همین موضوع موافق بود. من سال ۸۸ یکی از برادرانم را در ۲۰ سالگی و در اثر مرگ مغزی از دست دادم. آن سال بدون این که اعضای بدنش را اهدا کنیم، او را به خاک سپردیم. بعد از این ماجرا، پدرم همیشه میگفت ای کاش اعضای بدن برادرم را اهدا کرده بودیم. این حرف پدر، همیشه در ذهن ما بود و با توجه به همین موضوع تصمیم گرفتیم اعضای بدن پدرم را اهدا کنیم. اول بهمن او به بیمارستان امام خمینی تهران منتقل و روند اهدا انجام شد.»
او ادامه میدهد:«غم از دستدادن پدر سخت است، اما همین که با بخشش اعضای بدن او، چند بیمار فرصت زندگی دوباره پیدا میکنند، احساس میکنیم پدرمان همچنان زنده است و غم و درد نبود او قابل تحملتر میشود.»
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد