گزارشی از رونمایی کتاب «بی‌بابا» در شهر خوی

بی‌آن‌که قاچی از کیک تولد بابا برایم بماند

دندان به جگری‌ها

مدام داشتند تبلیغ می‌کردند که چاپ شد و در ۱۳رجب هم رونمایی می‌شود؛ اگر می‌خواهید کتاب را بخوانید، سریع بیایید در سایت ثبت سفارش کنید تا با امضای نویسنده به دست‌تان برسانیم.
کد خبر: ۱۳۹۹۶۱۷
نویسنده زینب آزاد - فعال حوزه کتاب

راستش این اواخر، خیلی دست و بالم برای خرید کتاب باز نبود و نتوانسته‌بودم یک کتاب درست‌ودرمان بخرم و کیفش را ببرم. چند روز پیش هم به همکارم می‌گفتم: «دلم می‌خواهد یک عالمه کتاب بخرم و نخوانم.» نه این‌که معنای نخواندنش بد باشدها! دلم می‌خواهد کتاب بخرم، حس امنیت و آرامش می‌دهد انگار...خلاصه که حاشیه نروم تا دیدم منتشر شده و بازار تبلیغاتش هم داغ است، خریدمش، قید امضای نویسنده را هم زدم و گفتم بعدها که حضوری دیدم‌شان، اسائه ادب می‌کنم تا چیزکی برایم بنویسند. چهار روز بعد که به خانه رفتم و از خستگی نای حرف زدن هم نداشتم، دیدم بسته پستی آمده‌است. اصلا انگار که جایزه کارنامه پایان ترم گرفته‌باشم یا کیلوکیلو طلا خریده‌باشم؛ همان‌طور شاد شده‌بود. همان‌طور ایستاده دم در، کفش به‌پا، پاکت پستی را پاره کردم و کتاب را با شعف نگاه کردم و بو کشیدمش. حسین شرفخانلو را با کتاب‌های متفاوتی می‌شود شناخت اما برای من همانی است که در «قصه قبرستون» با انسی عجیب‌وغریب با پدر شهیدش ارتباط برقرار می‌کند و تمام زندگی‌اش را مرهون خون او می‌داند. حالا در «بی بابا» با شرفخانلویی مواجه شده‌ام که خودش را کنار گذاشته‌است و درد بی بابایی را در جگر به دندان کشیده تحمل می‌کند تا روایت فقدان‌هایی را بنویسد که کسی نه شنیده و نه دیده‌است بلکه در همان جگرهای به دندان کشیده مانده‌اند.«بی بابا» اگرچه که روایت است اما نه خشکی روایت را دارد و نه تلخی بی بابایی را به کام مخاطب می‌ریزد. روان است و شیرین چراکه با یادآوری خاطرات خوش، داستان‌ها را روایت می‌کند و نویسنده‌ای در میان روایت‌‌ها نیست؛ تمام حرف دل است و هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.همین!

منبع: ضمیمه قفسه کتاب روزنامه‌ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها