این خاطرات ارزشمند که در زمره تاریخ شفاهی برجسته ادبیات ایران به شمار میرود، تحت عنوان لحظههای انقلاب، توسط خود محمود گلابدرهای گردآوری شدهاست. نویسنده تلاش کردهاست بدون ایجاد رنگ و لعاب اضافی و بدون حتی ذرهای بزرگنمایی، گوشهای از حماسههای مردمی در دوران مبارزه با استبداد را برای تاریخ، به یادگار بگذارد. او از هفدهم شهریور شروع میکند و به بیست و دوم بهمن میرسد. از ماه رمضان تا محرم و صفر. از سرمای شدید هوا و حرارت خونهای بر زمین ریختهشده. از تکاپوی مردم تهران و محله محبوبش، گلابدره. از دستههای عزاداری سیدالشهدا(ع) که همگی به تظاهرات و قیام علیه ظلم و ستم ختم میشدند. از نونهالانی که چشم به راه رسیدن لحظههای پیروزی انقلاب و بارور شدن درخت آرزوهای پدران رنجکشیدهشان بودند. از رفتن بختیار و آمدن امام.
گلابدرهای که از اهالی ادبیات بود و شاگردی جلال آلاحمد بر روحیاتش تأثیر گذاشتهبود، میدانست باید یک جفت چشم و گوش قرض کند و جزئیات را با دقت بالایی ببیند و ثبت کند. بیاغراق میشود گفت هیچ روایت دستاولی از روزهای پیروزی انقلاب به اندازه جملات رک و راست سیدمحمود، دل آدم را نمیلرزاند و یاد و خیال را به آن روزهای خون و گلوله نمیبرد.
از سیمین دانشور تا شهید مفتح، کتاب لحظههای انقلاب را ارزشمند و دارای نثری صادق و گیرا ارزیابی کردهاند و در متن کتاب نیز میتوان شاهد به وجد آمدن مولف از مرور خاطرات دوران جوانیاش بود. در برگهای از این کتاب میخوانیم: «دیدم نشستن پای این منبر و به وعظ گوش کردن، با نشستن پای منبرها و به وعظ گوش کردنها و چرتزدنها و بعد، گریستن و دعا کردنها و ندبه و استغاثه کردنها و ذلیل و خوار و زبون، تن به هر ذلت و مصیبت و فلاکتی دادن و در انتظار تقدیر، تن به تسلیم و رضا دادن و راضی بودنهای سابق، فرق دارد. زدم به آب، این سیل خروشان، همان حرکت تند خانهبراندازی بود که در خیال هم حتی باورش نمیکردم. ناگهان خروشی افتاد توی موج خلق و از جا کنده شدند و در یک آن، صدا پیچید و نعره شد و صداها یک صدا شد و غرید: «تنها ره سعادت... ایمان، جهاد، شهادت». موج به طرف میدان ژاله به حرکت درآمد و نیمساعت بعد، سد رگبار گلوله از روبهرو و آتش گرگرفته بنزین و نفت که قبلا ریخته بودند کف خیابان و میدان، سیل جمعیت را پس زد.»
منبع: ضمیمه قفسه کتاب روزنامه جامجم