برای کتاب «جامانده»؛ خاطرات سردار سیدحجت کبیری به قلم هادی عابدی

مجذوب مغناطیس آقا مهدی

درباره کتاب ارزشمند لحظه‌های انقلاب

جملات رک و راست سیدمحمود

همه ما از روزهای زمستانی و پر التهاب سال 57 خاطراتی را دیده یا شنیده‌ایم. خاطراتی با زاویه دیدهای متفاوت و گاهی اوقات منحصر به فرد. یکی از این خاطرات خاص و منحصر به فرد، خاطرات مرحوم محمود گلابدره‌ای از دوران مبارزه با حکومت پهلوی است.
کد خبر: ۱۳۹۷۱۳۶
نویسنده هاشم نصیری - نویسنده
این خاطرات ارزشمند که در زمره تاریخ شفاهی برجسته ادبیات ایران به شمار می‌رود، تحت عنوان لحظه‌های انقلاب، توسط خود محمود گلابدره‌ای گردآوری شده‌است. نویسنده تلاش کرده‌است بدون ایجاد رنگ و لعاب اضافی و بدون حتی ذره‌ای بزرگ‌نمایی، گوشه‌ای از حماسه‌های مردمی در دوران مبارزه با استبداد را برای تاریخ، به یادگار بگذارد. او از هفدهم شهریور شروع می‌کند و به بیست و دوم بهمن می‌رسد. از ماه رمضان تا محرم و صفر. از سرمای شدید هوا و حرارت خون‌‌های بر زمین ریخته‌شده. از تکاپوی مردم تهران و محله محبوبش، گلابدره. از دسته‌های عزاداری سیدالشهدا(ع) که همگی به تظاهرات و قیام علیه ظلم و ستم ختم می‌شدند. از نونهالانی که چشم به راه رسیدن لحظه‌های پیروزی انقلاب و بارور شدن درخت آرزوهای پدران رنج‌کشیده‌شان بودند. از رفتن بختیار و آمدن امام.
گلابدره‌ای که از اهالی ادبیات بود و شاگردی جلال آل‌احمد بر روحیاتش تأثیر گذاشته‌بود، می‌دانست باید یک جفت چشم و گوش قرض کند و جزئیات را با دقت بالایی ببیند و ثبت کند. بی‌اغراق می‌شود گفت هیچ روایت دست‌اولی از روزهای پیروزی انقلاب به اندازه جملات رک و راست سیدمحمود،‌ دل آدم را نمی‌لرزاند و یاد و خیال را به آن روزهای خون و گلوله نمی‌برد.
از سیمین دانشور تا شهید مفتح، کتاب لحظه‌های انقلاب را ارزشمند و دارای نثری صادق و گیرا ارزیابی کرده‌اند و در متن کتاب نیز می‌توان شاهد به وجد آمدن مولف از مرور خاطرات دوران جوانی‌اش بود. در برگه‌ای از این کتاب می‌خوانیم: «دیدم نشستن پای این منبر و به وعظ گوش کردن، با نشستن‌ پای منبرها و به وعظ گوش کردن‌ها و چرت‌زدن‌ها و بعد، گریستن و دعا کردن‌ها و ندبه و استغاثه کردن‌ها و ذلیل و خوار و زبون، تن به هر ذلت و مصیبت و فلاکتی دادن و در انتظار تقدیر، تن به تسلیم و رضا دادن و راضی بودن‌های سابق، فرق دارد. زدم به آب، این سیل خروشان، همان حرکت تند خانه‌براندازی بود که در خیال هم حتی باورش نمی‌کردم. ناگهان خروشی افتاد توی موج خلق و از جا کنده شدند و در یک آن، صدا پیچید و نعره شد و صداها یک صدا شد و غرید: «تنها ره  سعادت... ایمان، جهاد، شهادت». موج به طرف میدان ژاله به حرکت درآمد و نیم‌ساعت بعد، سد رگبار گلوله از روبه‌رو و آتش گرگرفته بنزین و نفت که قبلا ریخته بودند کف خیابان و میدان، سیل جمعیت را پس زد.» 

منبع: ضمیمه قفسه کتاب روزنامه جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها