در سراسر داستان حقیقتجویی و کمالطلبی به چشم میخورد؛ گاهی در قامت یک کودک گاهی در قامت یک منتقد به آیین زرتشتی؛ یک تازه مسیحی و در آخر یک برده و خواننده را با خود همراه میکند و ماجرایی پرحادثه را رقم میزند. سلمان در این داستان بارها از حصارهای مختلف رها میشود؛ از زندان، سیاهچال، پابند و در آخر از حلقه بردگیاش،اما رها شدن حقیقی سلمان از قیدوبندهایی بود که روح او را محاصره کرده بود. ادیان آن روزگار این توانایی را نداشتند که عطش و تشنگی روح سلمان را التیام بخشند و این التیام با مبعث پیامبر اسلام حاصل شد و این شخصیت چنان در درجات مسلمانی بالا رفت که «منا اهلالبیت» شد.
این کتاب در سه فصل تنظیم شده است و به ترتیب به سرگذشت سلمان فارسی در ایران، شام و حجاز میپردازد و هر فصل حالوهوای خاص خودش را دارد. زندگی سلمان در ایران صحنه تعارض او و قوانین تحریفشده آیین زرتشتی و همچنین ظهور آیین مانوی است که سختگیریهای پدر او را مجبور به ترک دیار خویش میکند.
در شام او با مسیحیت آشنا میشود و تعالیم این آیین تا حدودی توجه او را جلب میکند و سلمان به مسیحیت متمایل میشود. فصل سوم، روایتگر سرنوشت او در حجاز است؛ حجاز شهر وصال سلمان است و شهر رسیدن او به گمشده خویش. حجاز شهری است که ابتدا او را اسیر و برده میکند و سپس توسط محبوبش او را آزاد از تمامی قیدوبندها میسازد.
آنچه در این کتاب اشتیاق مخاطب را برمیانگیزد این است که داستان به محض آشنایی و ارتباط پیامبر اسلام(ص) و سلمان فارسی به پایان میرسد و این نوید را به خواننده میدهد که احتمالا باید منتظر جلد دوم و ادامه ماجرا باشد. سلمان ما، به قلم گیرای رضا کاشانیاسدی در حدود 290 صفحه و در سه فصل به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
منبع: ضمیمه قفسه روزنامه جامجم